نحوه كشتن ابن ملجم و دروغ آخوندهاى شيعه

Print Friendly, PDF & Email

چگونگى قتل ابن ملجم مرادى قاتل على

 قتل ابن ملجم هم از دیگر داستانهایی است که شیعیان معمولا برای علی میگویند، ببینید نویسنده شیعه زیر در مورد این قتل چه گفته است: شیعیان همه میدانند که مولا علی (ع) هنگامی که در بستر شهادت قرارداشتند وقتی برایش شیر آوردند فرمودند: آیا برای اسیر خود ( ابن ملجم ضارب آن حضرت ) نیز غذا برده اند و توصیه می فرمودند که نه تنها بد رفتاری با او نشود حتی گرسنه یا تشنه هم نماند و باز فرمودند:که اگر زنده بمانم خود میدانم با او چگونه رفتار کنم واگر زنده نمانم شما اجازه دارید فقط یک ضربه همان گونه که او زده است بزنید و نکند او را مثله کنید یا شکنجه نمائید. این برخورد امام علی، یک برخورد ارزش اسلامی است یعنی ارزشی است نه حکومتی و سیاسی.(١)

توجه داشته باشید که بر اساس نوشته بالا، علی نمیدانسته است که خواهد مرد و یا زنده خواهد ماند، این برای شیعیان نیمه دیوانه باید دلیلی باشد بر اینکه او غیب گو نبوده است و بسیاری از چیزها را نمیدانسته است، از جمله اینکه نمیدانسته است بر اثر این ضربه خواهد مرد یا نخواهد مرد.

ابن ملجم آن ملعون, دوزاری اش نیافتاده بود كه اسلام یک حرکت مافیایی بوده است و رهبران این گروه خونخوار مافیایی بعد از مرگ پدرخوانده خود به جان یکدیگر افتاده اند و اساسا همه ماجرا در حول همین جريان بوده است، و فکر میکرد واقعا اسلام برای برابری و برادری آمده است و از این رو همچون سایر خوارج دموکرات به این معتقد بود که خلیفه باید از میان تمامی مردمان چه عجم و چه عرب انتخاب شود و شایسته ترین فرد برای خلافت باشد و علی و معاویه را افرادی میدانست که می‌خواستند عدالت را زیر پا گذاشته و بر سر حکومت بایکدیگر جنگ قدرت کنند، او در هنگامی که به علی حمله میبرد فریاد زد «حکمیت از آن خدا است نه تو ای علی» ، زیرا معتقد بود علی نیز همچون سید علی خامنه ای مردم را خر گیر آورده و خود را حاکم از طرف خدا می‌خواند، او بر علی شمشیر میکشد آن شمشیر را بر سر نسبتاً مبارک آن امام همام میکوبد. امام هم برمیگردد و میگوید حالت خوبه ؟ خسته نباشی ملجم جان. شیعیان معمولاً به همین قصه ها علاقه دارند و به تاریخ علاقه چندانی نشان نمی‌دهند.

آیا مایلید بدانید آن شخصی که قرار بود با یک ضربت کشته شود و مبادا شکنجه شود چه بلایی سرش آمد؟ 

از معتبر ترین کتابهای تاریخی اسلام پاسخ را بیابید: وقتی خواستند ابن ملجم لعنت الله علیه را بکشند عبدالله بن جعفر گفت «بگذارید من دل خودم را خنک کنم» و دست و پاهای او را ببرید و میخی را سرخ کرد و به چشم او کشید ابن ملم گفت «منزه است خدایی که انسان را آفرید تو چشمان خودت را بسائیده سرب سرمه میکنی» پس از آن او را گرفتند و در حصیر پیچیدند و نفت مالیدند و آتش در آن زدند و بسوختند. عمران بن حطان رقاشی درباره ابن ملجم و ستایش او درباره ضربی که زد ضمن شعری دراز چنین میگوید «چه ضربتی بود از مردی پرهیزکار که می‌خواست بوسیله آن رضایت خداوند را جلب کند هروقت او را بیاد می آورم پندارم که کفه عمل او بنزد خدا از همه مردم سنگینتر است». (٢)

ابن سعد تاریخ نویس دیگر نوشته است:

بعد از دفن (علی)، حسن بن علی به سوی عبدالرحمن بن ملجم رفت و او را از زندان خارج کرد تا وی را بکشد. پس مردم جمع شدند، او (حسن) بدن او را به نفت آغشته کرد، و گفت که او را آتش بزنیم. عبدالله بن جعفر و حسین بن علی و محمد بن حنیفه گفتند اجازه دهید تا دل خود را از او خنک کنیم، پس عبدالله بن جعفر دست او را و پاهای او را قطع کرد. او (ابن ملجم) شکوه نکرد. سپس میخ داغ به چشان او کشید، و او شکوه نکرد. سپس گفت تو چشمان خودت را بسائیده سرب سرمه میکنی، سپس گفت اقرا باسم ربك الذی خلق خلق الانسان من علق و تا آخر سوره را خواند، سپس چشمان او پر از اشک شد، دستور دادند زبان او را قطع کنند، پس او شکوه کرد (ضجه زد)، پس به او گفتند ای دشمن خدا وقتی دست و پایت را میبریدیم ضجه نزدی، اکنون چه شده است که وقتی می‌خواهیم زبانت را ببریم ضجه میزنی؟ گفت من ضجه میزنم زیرا من از این دنیا متنفرم، پس زبان او را بریدند و او را درون نمدی پیچیده و سوزاندند. (٣)

در كتاب الأمامة و السياسة نوشته ابن قتيبه امده :

پس از شهادت علی، حسن بن علی به سوی عبدالرحمن بن ملجم رفت، او را از زندان خارج کرد تا قصاص نماید. در این هنگام مردم جمع شدند ، بدن او را به نفت آغشته کردند و گفتند او را آتش بزنیم.
عبدالله بن جعفر، حسین بن علی و محمد بن حنفیه گفتند اجازه دهید تا دل خود را از او خنک کنیم .
عبدالله بن جعفر دست و پاهایش را قطع کرد، او شکوه نکرد، میخ داغ به چشمان او کشید، باز گلایه نکرد و گفت : تو چشمان مرا به سرب سرمه می کنی و پس از آن سوره : اقرا باسم ربک الذی خلق * خلق الانسان من علق را تا آخر خواند، چشمانش پر از اشک شد. دستور دادند زبان او را قطع کنند، او ضجه زد. به او گفتند : ای دشمن خدا وقتی دست و پایت را می بریدیم ناله ای نکردی اما اکنون چه شده است که ضجه می زنی ؟
گفت : من اهل ناله کردن نیستم، الان ناله می کنم زیرا دوست ندارم در دنیا باشم و نتوانم ذکر خدا بگویم.
سرانجام زبانش را بریدند و او را درون نمدی پیچیده و سوزاندند.(٤)

عز الدين ابن اثير در جلد سوم كتاب اسد الغابه در صفحه ٦١٨ همين داستان را دقيقا اورده .(٥)

ابن خلدون در دیوان المبتدا و الخبر فی تاریخ العرب ج ۲ ص ۶۴۷ چاپ دار الفکر بیروت نيز همين مطلب را نوشته.

شيخ مفيد در كتاب الارشاد در اينباره نوشته :

امام حسن نشست و دستور داد ابن ملجم را بیاورند ، پس او را آوردند. امام به او فرمود : ای دشمن خدا ، علی را کشتی و تباهی را در دین بزرگ کردی ، پس دستور داد گردنش را زدند. ام هیثم دختر اسود نخعی خواست که جسدش را به وی دهند ، و کار سوزاندنش را به او واگذارند ،جنازه را تحویل او دادند و ام هیثم جسدش را به وسیله آتش سوزاند.(٦)

و ابن شهر آشوب و دیگران روایت کرده اند که استخوانهای پلید ابن ملجم را در گودالی انداخته بودند و پیوسته مردم کوفه از آن مغاک بانک ناله و فریاد میشنیدند، و حکایت اخبار آنراهب از عذاب ابن ملجم در دار دنیا بقی کردن مرغی بدن او را در چهار مرتبه و پس او را پاره پاره نمودن و بلعیدن و پیوسته اینکار را با او نمودند و بر روی سنگی در میان دریا مشهور و در کتب معتبره مسطور است.

شيخ علامه زين المحدثين نيشابورى در كتاب روضة الواعظين در اينباره مي‌نويسد: علی گفت : اگر زنده بمانم نظر خود را درباره ی او ( ابن ملجم ) اجرا خواهم کرد و اگر از دنیا رفتم با او مانند قاتلان پیامبران رفتار کنید ، ابتدا او را بکشید و سپس در آتش بیندازیدش تا بسوزد.(٧)

دقيقا همين مطلب در كتاب اعلام الورى از علامه نورى طبرسى نيز امده است.(٨)

داستان سربريدن و سوزاندن ابن ملجم توسط حسنين در كتاب البداية و النهاية ابن كثير نيز به همين منوال امده.(٩) ديديد كه حسن و حسين كه به اصطلاح معصوم و امام هستند به چه وحشيگرى و شقاوتى ابن ملجم با قطعه قطعه كرده و اتش زدند.
سئوال اينجاست كه ايا حسن و حسين هم عضو داعش و ساخته دست اسراييل بودند كه اينگونه با وحشيگرى و بدون دادگاه و قاضى قاتل پدرشان را سوزاندند!! يا اينكه اين روش و منش اعراب متوحش مسلمان بوده و از ديرباز انرا انجام ميداده اند. آيا تا به حال شنیده بودید آخوندها و بچه آخوندها اینجای قصه را هم برای کسی تعریف کنند؟ در هیچ کتابی از کتب مادر تاریخ اسلام نمیتوان یافت که علی گفته باشد به قاتلش شیر بدهند و یا او را تنها یک ضربه بزنند، این داستانها به نظر میرسد به دست توانمند روحانیت شیعه براى وجهه ساختن براى ائمه افسانه ايشان ساخته و پرداخته اند. دم خروس آخوندها در اينطور مدارك تاريخى به راحتى بيرون می‌زند.

 

منابع :

١- محمد رضا سعادت، حکومت اسلامی یا ارزش اسلامی

٢- مروج الذهب، علی بن حسین مسعودی، مترجم ابوالقاسم پاینده، تهران شرکت انتشارات علمی و فرهنگی ۱۳۸۲، پوشینه نخست برگ ۷۷۵ و۷۷۴

٣- طبقات کبری از ابن سعد واقدى ج ۳ ص ۲۸ چاپ دارالکتب العلمیه بیروت چاپ دوم سال ۱۴۱۸ ق

٤- الأمام و السياسة نوشته عبدالله بن مسلم قتيبه جلد ١ ص ١٨١ چاپ المكتبة الخانجى القاهرة

٥- اسد الغابة از عزالدين ابن اثير جلد سوم صفحه ٦١٨
٥٥٥-٦٢٣ هجرى

٦- الارشاد از شيخ مفيد جلد اول صفحه ٢٢
چاپ موسسة هل البيت عليه السلام حياة التراث

٧- روضة الواعظين از علامه زين المحدثين محمد الفتال النيشابورى جلد اول ص ٣٠٨
چاپ نگارش قم

٨- اعلام الورى از علامه نورى طبرسى ص ۳۹۱
در چاپ دارالکتب اسلامیه تهران
ص ۲۰۱ چاپ سوم ۱۳۹۰ ق
لینک مستقیم کتاب مذکور

٩- البداية و النهاية از ابن كثير جلد ٧ صفحه ٣٣٠

 

image image image image image image image image image image

 

image

 

image image image image image

20 thoughts on “نحوه كشتن ابن ملجم و دروغ آخوندهاى شيعه

  1. ای کاش مطالب رو بدون فحش و ناسزا و صرفا با اارئه ی مدرک بر روی سایت میذاشتین. چون معتقدم توهین و ناسزا باعث میشه که جهت اصلی مطلب گم بشه و همینطور ارائه ی اون برای دیگران ممکن نیست چون پذیرش اون به عنوان تحقیقی علمی همراه با ناسزا قابل قبول نیست.

    1. سپاس از پيشنهاد شما

      اولا كه در هيچ جاى مطالب ما توهين به شخص حقيقى يا حقوقى وجود ندارد

      دوما شنيدن اين مطلب از يك بانو كه احكام اسلامى بيشترين توهين و تحقير را بر شخصيتش كرده اند، بسى جاى تعجب و شگفتى دارد.

    2. درود

      چه فحشی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

      مستند و به قول شما صرفا با مدرک هست دیگه. من نفهمیدم توهینش کجا بود چون متن عربی اوردن
      ترجمه خوب کردن. اسکن اوردن

      اونوقت میفرمایید توهین

      عجیبه

  2. “ابن ملجم آن ملعون که دوزاری اش نیافتاده بود اسلام یک حرکت مافیایی بوده است ”
    او که متوجه نشده بود.اینطور نوشتن قانع کنندگی اش بالاتره

  3. درود
    پیش از هر چیز باید بگویم که من برای تمامی انسان ها احترام قائل هستم و هر چند که نویسنده محترم، رعایت ادب را نکرده، ولی بنده رعایت ادب را خواهم کرد. و با این که من خودم رو آدم منطقی میدونم، ولی مطالب بالا بسیاری دارای مغلطه است.
    چند اشکال به مقاله فوق وارد است.
    ۱. عدم صحت نقل از کتب تاریخی.
    ۲. غلو و اغراق های زیاد درون متن.
    ۳. پیش داوری.
    ۴. توهین و بی احترامی به معتقدات یک امت.
    اما برای نقد مطلب فوق لازم می دونم چند نکته رو اجمالی بیان کنم و از نویسنده محترم دکتر روشنگر (که اگر اشتباه نکرده باشم که ایشان دارای چند کتاب هستند – مانند نگاهی نو به اسلام؛ اسلام و مسلمانی؛ بازشناسی قرآن و … – و بنده همه آنها را مطالعه کرده ام) بخواهم تا مطالب من رو دقیق بخوانند و سر فرصت نقد کنند:

    ۱. اساساً اگر یک انسان منطقی و جویای حق بخواهد اشکالی بر یک امت بگیرد و از یک دین، آیین یا فرقه ای ایرادی بیابد، می بایست از مقبولات همان دین، مطالبی را علیه آن دین بیاورد. مثلا برای نقد مسیحیت از عهد جدید و برای نقد یهود از عهد قدیم و برای نقد اسلام از قرآن آورد. در اینجا نویسنده محترم، اشکالش متوجه آخوندها و به اصطلاح معروف، علمای شیعه می باشد؛ پس اگر بخواهیم اثبات کنیم که آخوندها دروغ می گویند باید از منابع همان فرقه یعنی کتب شیعه مطالبی بیاوریم.
    بدیهی است که اگر به یک شیعه بگویید که مذهب تو باطل است، چون فلان عالم وهابی در کتابش چنین نوشته، می خندد و این مطلب برایش ارزشی ندارد.
    کتاب های فوق که نویسنده به آنها استناد کرده، همگی متعلق به اهل سنت است و جالب این جاست که برخی از آن ها را حتی اهل سنت هم به وثاقت نمی شناسند.

    به عنوان مثال به چند نمونه از نویسندگانی که مولف محترم به آنان استناد کرده را در اینجا بررسی می کنیم:
    ۱. ابن قتیبه دینوری صاحب کتاب الامامه والسیاسه: وی همکاری هایش با خلفای عباسی معروف است و خلفای عباسی دشمنان اصلی امامان شیعه بودند و برخی از امامان شیعه را کشتند.
    ۲. ابن اثیر صاحب کتاب اسد الغابه والکامل: وی از اشخاص محترم نزد اهل سنت است که در هیچ جای کتاب هایش، بهایی به شیعیان نداده است و او هم از علمای درباری و تابع حکومت های فاسد زمان خود بوده است به طوری که پیرامون وی نوشته اند: مؤلف الکامل به دار الاماره زیاد رفت و آمد داشت و برای نور الدین، حدیث و تاریخ می‌گفت. بخصوص در شبهای ماه رمضان که مجلس دربار به شب نشینی و فکاهت و داستان گویی و رقص و آوازه خوانی می‌گذشت!
    ۳. ابن کثیر صاحب کتاب البدایه والنهایه: گرایش‌ ابن‌ کثیر به‌ سلفیّه‌ (وهابیت و داعش امروزی) از شیفتگی‌ او به‌ عمل‌ ابن‌ تیمیه‌ پیداست‌. موضع‌ ابن‌ کثیر در برابر مخالفان‌مذهبی‌، نسبت‌ به‌ موضع‌ او دربرابرغیرمسلمانان‌، سختگیرانه‌تر به‌ نظر می‌آید. ضدیت‌ او با شیعیان‌ در هر مناسبتی‌ خودنمایی‌ می‌کند، اگرچه‌ وی‌ از امامان‌ شیعه‌ به‌ احترام‌ یاد کرده‌، اما پس‌ از ذکر روایت‌ منسوب‌ به‌ پیامبر (ص‌) در مورد امامان‌ دوازده‌گانه‌ و نسبت‌ قریشی‌ آنان‌ یادآور شده‌ که‌ این‌ ۱۲ امام‌ آنانی‌ نیستند که‌ شیعیان‌ بر امامتشان‌ گردن‌ نهاده‌اند. همچنین‌ در مورد علمای‌ شیعه‌، با آنکه‌ از شأن‌ و اثر ایشان‌ یاد کرده‌، ولی‌ تشیع‌ آنان‌ را موجب‌ کاهش‌ اعتبارشان‌دانسته‌ و در برابر این‌ خصومت‌ نسبت‌ به‌ شیعه‌، در رفع‌ اتهام‌ از بنی‌امیه‌ و تأیید ایشان‌ کوشیده‌ است.

    حال نکته مهم در این جاست که نویسنده محترم، بسیاری از مطالب خویش را از منتهی الآمال شیخ عباس قمی نقل می کند ولی نامی از او نمی آورد و در انتها باز هم با توهین به مقدسات یک فرقه، شکنجه ابن ملجم را به حسن و حسین نسبت می دهد در حالی که باز هم به ابن کثیر که دشمن اول شیعیان است استناد می کند و جالب تر آن که متن کتاب را نمی آورد.

    بهتر است بدانیم که امام علی طبق تواریخ شیعه، وصیت به مدارا با ابن ملجم را کرد و حسن وصی شد تا همان ضربه را بر ابن ملجم وارد کند چه از این ضربه کشته شود چه نشود و اینکه بدن ابن ملجم را سوزاندند و یا سلاخی کردند به اشخاصی چون ام هیثم و عبدالله جعفر باز می گردد که هیچ ارتباطی با امامان شیعه ندارد.
    در تمامی تواریخ شیعه، یکی از این دو روایت است که یا حسن وی را گردن زد (به خاطر قتل عمد وی) و یا همان ضربه را بر فرقش زد.

    اما پیرامون اینکه علی در محراب کشته نشده، این هم از همان تواریخی که نویسنده محترم نقل کزده، معلوم می شود که در چه حد اعتبار است! اما اسناد معتبری که نزد یعه مقبول است و تصریح به کشته شدن علی در محراب دارد از این قرار است:
    ۱. مقاتل الطالبین: ۲۲.
    ۲. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد۶: ۱۱۸. (جالب آن که ابن ابی الحدید سنی است و شیعه نیست.)
    ۳. بحار الانوار جلد۴۲: ۲۳۱.

    امیدوارم این مطالب مقبول افتد و از نویسنده محترم، خواهش دارم که با دقت آن را مطالعه نمایند و اگر باز هم بحثی بود، بنده با کمال میل در خدمتم.
    و خواهشی دیگر از نویسنده محترم دارم و آن اینکه «اگر ما طرف حق باشیم، فکر نکنم دیگر نیازی به توهین داشته باشیم، این اهل باطل هستند که در طول تاریخ، از توهین نمی هراسند.»

    با تشکر

    1. با درود فراوان خدمت شما کاربر محترم

      اینکه بر تمامی انسانها احترام قائلید بسیار عالیست اما دین شما چنین احترامی قائل نیست که در ادامه به حضورتان عرض خواهم کرد و شما به تبعیت از مذهبتان تقیه می فرمایید زیرا ۹۹ درصد مذهب شیعه بر پایه تقیه استوار است.

      فرمودید ما ادب را رعایت نکردیم ، کجا رعایت نکردیم ؟ مواردی بر بی ادبی ما را ارائه دهید. و همین از اول بر ما افترا و اتهام بستید و مدعی احترام بر همه هستید ؟؟؟

      حال انكه که در مذهب شما افترا زدن و دروغ گفتن عبادت محسوب می شود و دارای اجر و پاداش اخروی دارد که یک مورد را برایتان ارائه می دهم.

      متن عربى: محمد بن يحيى، عن محمد بن الحسين، عن أحمد بن محمد بن أبي نصر، عن داود ابن سرحان، عن أبي عبد الله (عليه السلام) قال: قال رسول الله (صلى الله عليه وآله): إذا رأيتم أهل الريب والبدع من بعدي فأظهر والبراءة منهم وأكثروا من سبهم والقول فيهم والوقيعة وباهتوهم كيلا يطمعوا في الفساد في الاسلام ويحذرهم الناس ولا يتعلمون من بدعهم يكتب الله لكم بذلك الحسنات ويرفع لكم به الدرجات في الآخرة.
      منبع:
      الکافی ج ۲ ص ۳۷۵
      بحارالانوار ج۷۴ص۲۰۲روایت۴۱
      ترجمه:
      پیامبر گفت : هر گاه اهل شک و بدعت گزاران را دیدید آشکارا و علنی از انها برائت جوئید و فراوان به انها فحش دهید و درباره شان به تهمت و بدگویی سخن رانده و مبهوتشان کنید تا به طمع فساد و تبهکاری در اسلام نباشند و مردم را (به دروغ ) از انها بترسانید که چیزی از بدعتشان نیاموزند که خداوند برایتان خوبی ها و حسنات مکتوب فرموده و بدین جهت در اخرت برای شما درجاتی بلند و رفیع مقرر فرماید.
      هر چند در این مورد روایات بسیار هست که برای اختصار به همین مورد اکتفا می کنیم.
      و اما نمونه هاى اهانتهاى قران به مخافينش:
      نمونه ۱ :
      سوره بقره : “و إذا قيل لهم آمنوا كما آمن النّاس قالوا أ نؤمن كما آمن السّفهاء ألا إنّهم هم السّفهاء و لكن لا يعلمون”(آیه۱۳)
      ترجمه : و هنگامی که به آنان گفته شود: همانند (سایر) مردم ایمان بیاورید، می گویند: آیا همچون ابلهان ایمان بیاوریم؟! بدانید اینها همان ابلهانند ولی نمی دانند.

      نمونه ۲ :
      سوره بقره : “اللّه يستهزئ بهم و يمدّهم في طغيانهم يعمهون”(آیه۱۵)
      ترجمه : الله تمسخرشان مى کند و آنان را سرگردان در ستمکاری شان سوق مى دهد.

      نمونه ۳ :
      سوره بقره : “و لقد علمتم الّذين اعتدوا منكم في السّبت فقلنا لهم كونوا قردة خاسئين”(آیه۶۵)
      ترجمه : به طور قطع از حال کسانی از شما، که در روز شنبه نافرمانی و گناه کردند، آگاه شده اید. ما به آنها گفتیم: به صورت بوزینه هایی طرد شده درآیید.

      نمونه ۴ :
      سوره اعراف : “فلمّا عتوا عن ما نهوا عنه قلنا لهم كونوا قردة خاسئين”(آیه۱۶۶)
      ترجمه : آری، هنگامی که در برابر آنچه از آن نهی شده بودند سرکشی کردند، به آنها گفتیم: به شکل میمون هایی طرد شده در آیید.

      نمونه ۵ :
      سوره توبه : “يا أيّها الّذين آمنوا إنّما المشركون نجس فلا يقربوا المسجد الحرام بعد عامهم هذا و إن خفتم عيلة فسوف يغنيكم اللّه من فضله إن شاء إنّ اللّه عليم حكيم”(آیه۲۸)
      ترجمه : ای کسانی که ایمان آورده اید، مشرکان نجسند و از سال بعد نباید به مسجدالحرام نزدیک شوند و اگر از بینوایی می ترسید، الله اگر بخواهد به فضل خویش بی نیازتان خواهد کرد زیرا الله دانا و حکیم است.

      نمونه ۶ از توهین های قرآن :
      سوره مدثر : “فما لهم عن التّذكرة معرضين كأنّهم حمر مستنفرة فرّت من قسورة”(آیات ۴۹،۵۰و۵۱)
      ترجمه : چه شده که است از این پند اعراض می کنند؟ مانند خران وحشی که از شیر می گریزند.

      نمونه ۷ از توهین های قرآن :
      سوره جمعه : “مثل الّذين حمّلوا التّوراة ثمّ لم يحملوها كمثل الحمار يحمل أسفارا بئس مثل القوم الّذين كذّبوا بآيات اللّه و اللّه لا يهدي القوم الظّالمين”(آیه۵)
      ترجمه : مثل کسانى که به تورات مکلف شدند ولى به آن عمل نکردند همچون خرى است که کتاب هایى را حمل کند، چقدر بد است مثل قومى که آیات الله را تکذیب کردند. الله ستمکاران را هدایت نمی کند.

      نمونه ۸ از توهین های قرآن :
      سوره قلم : “عتلّ بعد ذلك زنيم”(آیه۱۳)
      ترجمه : گستاخ [و] گذشته از آن زنازاده (حرامزاده) است.

      نمونه ۹ از توهین های قرآن :
      سوره انفال : “إنّ شرّ الدّوابّ عند اللّه الصّمّ البكم الّذين لا يعقلون”(آیه۲۲)
      ترجمه : بدترین جانوران در نزد الله این کران و لالان هستند که در نمی یابند.

      نمونه ۱۰ از توهین های قرآن :
      سوره انفال : “إنّ شرّ الدّوابّ عند اللّه الّذين كفروا فهم لا يؤمنون”(آیه۵۵)
      ترجمه : به یقین، بدترین جنبندگان نزد الله، کسانی هستند که کافر شدند و ایمان نمی آورند.

      با اينحال ايا هنوز ما را به بی ادبی متهم می کنید ؟؟

      اما اشکالاتی به زعم خود گرفتید و پندار کردید که ما را نقد کرده ايد:
      ابتدا فرموديد:
      ۱ ) عدم صحت نقل از کتب تاریخی
      ۲) غلو و اغراق
      ۳) پیش داوری
      ۴) توهین و بی احترامی به معتقدات یک امت

      پاسخ :
      ما در ابتدا به کل منابع اسلام ایراد میگیریم. و منبع اسلام ” قرآن و سنت ” است و هر دو دارای اشکالات فراوان چه در سند و چه در متن هستند.
      در ثانی ما فقط از کتب معتبر مسلمین روایات را آوردیم و ترجمه کردیم و اسکن کتاب هم آوردیم.

      سپس به غلو و اغراق اشاره کردید و مجدد تکرار می کنم همه باور های اسلامی از قران و کتب روائی که با سند صحیح مطابق مدعایشان نقل شده دارای اغراق و غلو است.
      اغراق و غلو اساس دین اسلام هست شما اگر بخواهید کنار بگذارید هیچ چیزی از دین و مذهبتان باقی نمی ماند.

      مانند افسانه نوح و طوفانش و سلیمان و یونس و ادم و کلی خرافات و غلو ها قرآن و سنت که بحث جداگانه ای می طلبد، چگونه است اینان را غلو نمی دانید و سوزاندن یک ابن ملجم را كه هم علماى شيعه و هم علماى اهل سنت ان را روايت كرده اند را غلو می نامید ؟؟

      همانطور که عرض کردم در اینکه بر ابن ملجم جنایت کردند مطابق اسناد شکی نیست و همه بیان کردند.
      پس اساس حرف ثابت است اما به کدام شکل و دقیق اتفاق افتاده و کدام درست است، خدا ميداند.
      سپس پیش داوری را بیان کردید در صورتى پیش داوری در دین و خصوصا اسلام جایگاه ویژه دارد زیرا مسلمان با توجه به این که والدین مسلمان دارد به صورت موروثی دین و مذهب به او رسیده است و او ابتدا مسلمان می شود و اسلام را می پذیرد سپس در جهت اثبات حقانیت آن بر می آید که این بر عکس جهت علمی است.
      در مورد توهین عرض كنم كه اهانت جایگاه ویژه ای در قرآن و سنت دارد و خصوصا در تشیع كه همه مردم جهان به غیر از مذهب اماميه را حرام زاده می داند.

      متن حديث:
      عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (عليه السلام) قَالَ قُلْتُ لَهُ إِنَّ بَعْضَ أَصْحَابِنَا يَفْتَرُونَ وَيَقْذِفُونَ مَنْ خَالَفَهُمْ فَقَالَ لِي الْكَفُّ عَنْهُمْ أَجْمَلُ ثُمَّ قَالَ وَاللَّهِ يَا أَبَا حَمْزَةَ إِنَّ النَّاسَ كُلَّهُمْ أَوْلادُ بَغَايَا مَا خَلا شِيعَتَنَا
      ترجمه:
      ابو حمزه مى‏گويد : به امام باقر عليه السّلام عرض كردم : برخى از هم كيشان ما به دگرانديشان دروغ مى‏بندند و آنها را به حرامزادگى نسبت مى‏دهند . امام باقر عليه السّلام فرمود : سخن نگفتن در باره آنان نيكوتر است ، و سپس فرمود : اى ابا حمزه ! به خدا سوگند! جز شيعيان ما، همه مردم زاده‌ي فحشايند .

      منبع:
      الكليني الرازي ، أبي جعفر محمد بن يعقوب بن إسحاق (متوفاي۳۲۸ هـ) ، الأصول من الكافي ، ج‏۸ ، ص۲۷۵ ـ ۲۸۷ ، ناشر: اسلاميه‏ ، تهران‏ ، الطبعة الثانية ،۱۳۶۲ هـ .ش .

      اما فرمودید در کتب شیعه تصریح شده به اینکه علی شهید محراب است لذا این دروغ بزرگی است و در هیچ کجای کتب شیعه با سند صحیح نقل نشده که علی شهید محراب است و تمام رواياتى كه در اينمورد اورده شده از نظر سندى ضعيف هستند.
      در مورد منابع نامبرده شده در متن بالا هم متاسفانه جانب عدالت را رها كرده ايد و به بيراهه رفته ايد.
      ١- کتاب الامامه و السیاسه که منتسب که ابن قتیبه است اما او نویسنده اصلی این کتاب نیست بلکه نویسنده اصلیش شیعه است که اگر لازم بشود در این مورد در يك مجال ديگر مستنداتى را ارائه خواهم كرد.
      ٢- كتب مروج الذهب مسعودى و طبقات واقدى نيز جزو كتب معتبر هر دو مذهب هستند و جاى خدشه اى در انها نيست.
      ٣-كتب الارشاد شيخ مفيد و همچنين اعلام الورى نورى طبرسى از علماى خود شيعه هستند كه جاى تعجب است شما انها را نديده ايد.
      ٤- و اسد الغابه نوشته ابن اثير : ايشان شاگرد امام شافعى بوده ولى گرايشات شيعى داشته همچنان كه در مهمترين كتاب وى الكامل فى التاريخ هست كه بطور مثال در جلد سوم ان صفحه ٣٩٢-٣ در طرفدارى از شيعيان مطالبى را قيد نموده اند.
      ٥- ابن ابى الحديد سنى نيست. ايشان شيعى و از معتزله هستند.در اثبات شيعى بودن ايشان نيز يك مقاله خدمت خوانندگان عزيز ارائه خواهم كرد.

      متاسفانه شيعيان داراى كتاب كاملا معتبر نيستند و مخصوصا كتب روائيشان اكثرا داراى نقصان و ايرادهاى كلان است كه در مقاله جداگانه به ان خواهم پرداخت.

      سپاس از شما

  4. درود
    پیش از هر چیز باید بگویم که من برای تمامی انسان ها احترام قائل هستم و هر چند که نویسنده محترم، رعایت ادب را نکرده، ولی بنده رعایت ادب را خواهم کرد. و با این که من خودم رو آدم منطقی میدونم، ولی مطالب بالا بسیاری دارای مغلطه است.
    چند اشکال به مقاله فوق وارد است.
    ۱. عدم صحت نقل از کتب تاریخی.
    ۲. غلو و اغراق های زیاد درون متن.
    ۳. پیش داوری.
    ۴. توهین و بی احترامی به معتقدات یک امت.
    اما برای نقد مطلب فوق لازم می دونم چند نکته رو اجمالی بیان کنم و از نویسنده محترم دکتر روشنگر (که اگر اشتباه نکرده باشم که ایشان دارای چند کتاب هستند – مانند نگاهی نو به اسلام؛ اسلام و مسلمانی؛ بازشناسی قرآن و … – و بنده همه آنها را مطالعه کرده ام) بخواهم تا مطالب من رو دقیق بخوانند و سر فرصت نقد کنند:

    ۱. اساساً اگر یک انسان منطقی و جویای حق بخواهد اشکالی بر یک امت بگیرد و از یک دین، آیین یا فرقه ای ایرادی بیابد، می بایست از مقبولات همان دین، مطالبی را علیه آن دین بیاورد. مثلا برای نقد مسیحیت از عهد جدید و برای نقد یهود از عهد قدیم و برای نقد اسلام از قرآن آورد. در اینجا نویسنده محترم، اشکالش متوجه آخوندها و به اصطلاح معروف، علمای شیعه می باشد؛ پس اگر بخواهیم اثبات کنیم که آخوندها دروغ می گویند باید از منابع همان فرقه یعنی کتب شیعه مطالبی بیاوریم.
    بدیهی است که اگر به یک شیعه بگویید که مذهب تو باطل است، چون فلان عالم وهابی در کتابش چنین نوشته، می خندد و این مطلب برایش ارزشی ندارد.
    کتاب های فوق که نویسنده به آنها استناد کرده، همگی متعلق به اهل سنت است و جالب این جاست که برخی از آن ها را حتی اهل سنت هم به وثاقت نمی شناسند.

    به عنوان مثال به چند نمونه از نویسندگانی که مولف محترم به آنان استناد کرده را در اینجا بررسی می کنیم:
    ۱. ابن قتیبه دینوری صاحب کتاب الامامه والسیاسه: وی همکاری هایش با خلفای عباسی معروف است و خلفای عباسی دشمنان اصلی امامان شیعه بودند و برخی از امامان شیعه را کشتند.
    ۲. ابن اثیر صاحب کتاب اسد الغابه والکامل: وی از اشخاص محترم نزد اهل سنت است که در هیچ جای کتاب هایش، بهایی به شیعیان نداده است و او هم از علمای درباری و تابع حکومت های فاسد زمان خود بوده است به طوری که پیرامون وی نوشته اند: مؤلف الکامل به دار الاماره زیاد رفت و آمد داشت و برای نور الدین، حدیث و تاریخ می‌گفت. بخصوص در شبهای ماه رمضان که مجلس دربار به شب نشینی و فکاهت و داستان گویی و رقص و آوازه خوانی می‌گذشت!
    ۳. ابن کثیر صاحب کتاب البدایه والنهایه: گرایش‌ ابن‌ کثیر به‌ سلفیّه‌ (وهابیت و داعش امروزی) از شیفتگی‌ او به‌ عمل‌ ابن‌ تیمیه‌ پیداست‌. موضع‌ ابن‌ کثیر در برابر مخالفان‌مذهبی‌، نسبت‌ به‌ موضع‌ او دربرابرغیرمسلمانان‌، سختگیرانه‌تر به‌ نظر می‌آید. ضدیت‌ او با شیعیان‌ در هر مناسبتی‌ خودنمایی‌ می‌کند، اگرچه‌ وی‌ از امامان‌ شیعه‌ به‌ احترام‌ یاد کرده‌، اما پس‌ از ذکر روایت‌ منسوب‌ به‌ پیامبر (ص‌) در مورد امامان‌ دوازده‌گانه‌ و نسبت‌ قریشی‌ آنان‌ یادآور شده‌ که‌ این‌ ۱۲ امام‌ آنانی‌ نیستند که‌ شیعیان‌ بر امامتشان‌ گردن‌ نهاده‌اند. همچنین‌ در مورد علمای‌ شیعه‌، با آنکه‌ از شأن‌ و اثر ایشان‌ یاد کرده‌، ولی‌ تشیع‌ آنان‌ را موجب‌ کاهش‌ اعتبارشان‌دانسته‌ و در برابر این‌ خصومت‌ نسبت‌ به‌ شیعه‌، در رفع‌ اتهام‌ از بنی‌امیه‌ و تأیید ایشان‌ کوشیده‌ است.

    حال نکته مهم در این جاست که نویسنده محترم، بسیاری از مطالب خویش را از منتهی الآمال شیخ عباس قمی نقل می کند ولی نامی از او نمی آورد و در انتها باز هم با توهین به مقدسات یک فرقه، شکنجه ابن ملجم را به حسن و حسین نسبت می دهد در حالی که باز هم به ابن کثیر که دشمن اول شیعیان است استناد می کند و جالب تر آن که متن کتاب را نمی آورد.

    بهتر است بدانیم که امام علی طبق تواریخ شیعه، وصیت به مدارا با ابن ملجم را کرد و حسن وصی شد تا همان ضربه را بر ابن ملجم وارد کند چه از این ضربه کشته شود چه نشود و اینکه بدن ابن ملجم را سوزاندند و یا سلاخی کردند به اشخاصی چون ام هیثم و عبدالله جعفر باز می گردد که هیچ ارتباطی با امامان شیعه ندارد.
    در تمامی تواریخ شیعه، یکی از این دو روایت است که یا حسن وی را گردن زد (به خاطر قتل عمد وی) و یا همان ضربه را بر فرقش زد.

    اما پیرامون اینکه علی در محراب کشته نشده، این هم از همان تواریخی که نویسنده محترم نقل کزده، معلوم می شود که در چه حد اعتبار است! اما اسناد معتبری که نزد یعه مقبول است و تصریح به کشته شدن علی در محراب دارد از این قرار است:
    ۱. مقاتل الطالبین: ۲۲.
    ۲. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد۶: ۱۱۸. (جالب آن که ابن ابی الحدید سنی است و شیعه نیست.)
    ۳. بحار الانوار جلد۴۲: ۲۳۱.

    امیدوارم این مطالب مقبول افتد و از نویسنده محترم، خواهش دارم که با دقت آن را مطالعه نمایند و اگر باز هم بحثی بود، بنده با کمال میل در خدمتم.
    و خواهشی دیگر از نویسنده محترم دارم و آن اینکه «اگر ما طرف حق باشیم، فکر نکنم دیگر نیازی به توهین داشته باشیم، این اهل باطل هستند که در طول تاریخ، از توهین نمی هراسند.»

    با تشکر فراوان

    1. اسلام علیکم

      جالبه برای من که یک شیعه صحبت از درایه و علم رجال میکنه! اصلا شیعه طبق قواعد خودش حتی یک سند صحیح هم در کل کتبش نداره علمای شما حدیث صحیح رو اینطور تعریف کردند:

      شهید ثانی و پدرش میگویند: ما اتصل سنده إلى المعصوم بنقل العدل الضابط عن مثله في جميع الطبقات

      سند روایت باید متصل به معصوم از راوی عادل و ضابط در همه طبقات باشد

      [الشهيد الثاني (الدراية ص)۱۹ وابنه (المعالم) ص ۳۶۷ – نقلا عن المسند/ د. الفضلي]

      عاملی میگوید:

      ما اتصل سنده بالعدل الإمامي الضابط عن مثله حتّى يصل إلى المعصوم من غير شذوذ ولا علة

      سند روایت باید عادل امامی و ضابط باشد و بدون هیچگونه علت و شذوذ به معصوم متصل شود

      [(وصول الأخيار إلى أصول الأخبار ص ۸۰].

      وهذا يعني أن الحديث الصحيح هو المسند الذي تتامت فيه سلسلة السند من آخر راو له حتى المعصوم الذي صدر منه الحديث، مع اشتراط أن يكون كل واحد من الرواة في جميع أجيال الرواية إمامياً عادلاً ضابطاً في حفظه للحديث ونقله له

      سند صحیح یعنی اینکه تمامی سلسله سندی آن تا آخر به معصوم برسه حتی کسیکه از اول روایت از اون نقل شده به شرطیکه همگی از دم امامی عادل و ضابط در حفظ و نقل روایت از معصوم باشند

      [المسنـد – د. عبد الهادي الفضلي]

      آیت الله خمینی می گوید:

      العدالة عبارة عن ملكة راسخة باعثة على ملازمة التقوى مِن ترك المحرّمات وفِعل الواجبات.

      عدالت عبارت است از ملکه پایدار که منجر به تقوا و ترک محرمات و انجام وظایف شود

      [تحرير الوسيلة ۱/۵ مسألة ۲۸ ]

      علامه مجلسی میگوید:ثم اعلم أن المتأخرين من علمائنا اعتبروا في العدالة الملكة، وهي صفة راسخة في النفس تبعث على ملازمة التقوى والمروة، ولم أجدها في النصوص، ولا في كلام من تقدم على العلامة من علمائنا، ولا وجه لاعتبارها

      پس آنچه از علمای متاخرمان درباره نظر و معتبر دانستن به عدالت ملکه میدانم اینست که این صفتی پایدار در خود هست که منجر به برانگیختن تقوا و مروت میشود که در نصوص آنها را پیدا نکردم نه در کلام علمایمان از اول و حتی بصورت اعتبار هم وجود ندارد

      [بحار الأنوار (۸۵/۳۲)]

      اگر روایات شیعه رو ببینیم متوجه خواهیم شد که از منظر علمای حدیث شیعه جز عده ای بسیار ناچیز از رواتشون مابقی دارای اون عدالت نیستند و در یک روایت هم روات عادل امامی و ضابط پشت سرهم قطار نشده اند.
      حرعاملي میگوید:لم ينصوا على عدالة أحد من الرواة،إلا نادراً،وإنما نصوا على التوثيق،وهو لايستلزم العدالة قطعاً بل بينهما عموم من وجه،كماصرح به الشهيد الثاني وغيره …

      برعدالت روات(شیعه)نصی وجود نداردجز تعدادی بسیار ناچیز آنچنانکه برتوثیق نص دارندوآن قطعا نیازی به عدالت داردهمچنانکه شهیدثانی ودیگران به آن اشاره کرده اند

      [وسائل الشيعة (۳۰/ ۲۶۰)].
      سیدمحي الدين موسوي غريفي میگوید:ولا شك في أن هذا التوثيق شهادة منهم بأمانة الموثق،وصدقه في الحديث فحسب،فلا تثبت به عدالته …

      و شکی نیست که این توثیق گواهی ایشان فقط به امانت و راستی در حدیث است وعدالت را ثابت نمی کند

      [قواعد الحديث جلد ۱ صفحه ۳۲]

      حرعاملي میگوید:ودعوى بعض المتأخرين: أن(الثقة)بمعنى (العدل،الضابط) ممنوعة ،وهومطالب بدليلها وكيف؟ وهم مصرحون بخلافها حيث يوثقون من يعتقدون فسقه،وكفره وفساد مذهبه؟ ….

      و بعضی ازمتاخرین ادعاکردند ثقه بودن بمعنای عدل وضابط بودن ممنوع است واین کلام با دلیلش چگونه است؟ وایشان به خلافش صراحت دارند وبا مستند اعتقاد به فسق وباطل بودن وکفر وفساد درمذهبش دارند

      [وسائل الشيعة (۳۰/ ۲۶۰)].

      من خیلی مختصر از علمای خودتون نشون دادم که اصلا شیعه حتی یک روایت صحیح هم ندارد! در آینده خیلی مفصل تر در این موضوع در این سایت پرداخته خواهد شد لذا سه تا مصدری که شما آوردید طبق این مواردی که عرض کردم رد میشه چون شما نمیتونید عدالت این روات رو ثابت کنید

      در مورد اعتبار این کتب هم در پست دیگر مفصلا بحث کردم این کتب مصدر تاریخ اسلام هستند و بسیار مهم و معتبر هستند که قبلا در این مورد به شما جواب دادم و در این زمینه توضیحاتی دادم رجوع کنید به اینجا:
      http://www.eslam.nu/2016/06/24/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B9%D9%84%D9%89-%D9%88-%D9%83%D8%B4%D8%AA%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D9%8A%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%8A%D8%A7%D9%86/

      هیچ جوابی به مطالب موثقی که از تواریخ اسلام در اینجا نقل شد داده نشد

      با تشکر

  5. درود

    متشکرم از پاسخ دادن شما.
    اما این که ابن اثیر یا هر نویسنده دیگری، گرایشات شیعی داشته باشد یا نداشته باشد؛ (اگر فرض بگیریم که این طور هم باشد) باز هم جواب بنده نخواهد بود؛ چون زمانی استدلال تمام می¬گردد که از مقبولات همان فرقه استفاده شود. (همان طور که در باب جدل پیرامون آن گفته شده است.)
    مغلطه دیگری که در کلام نویسنده محترم دیده می شود این است که گفتند که مروج الذهب و یا طبقات واقدی معتبر نزد شیعه است. خب، این مطلب هیچ چیزی را اثبات نمی کند، چون باید فاکتورهای دیگر را هم دارا باشد. به عنوان مثال بحار الانوار یا کافی از مهم ترین کتاب ها نزد شیعه است، ولی روایات آن باز هم باید بررسی شود و صرف این که یک روایت از این کتاب ها علیه شیعه آورده شود، مغلطه خواهد بود؛ چرا که هیچ یک از علمای شیعه نگفته اند که حتی یک روایت هم علیه شیعه نیست بلکه ابتدا باید صحت روایت از طریق علم رجال و درایه و فقه الحدیث اثبات شود (که هر کدام علوم مشکلی است) و سپس درباره آن سخن راند.
    خود بنده که شیعه هستم، می توانم روایاتی را بیاورم که به مزاق مخالفان مذهب شیعه خوش بیاید، ولی تا اعتبار روایت و جرح و تعدیلات اجتهادی صورت نگیرد، هیچ چیزی اثبات نخواهد شد. (نمونه این گونه جدال را میان شیعه و سنی در کتب معتبری که در رد یکدیگر نوشته اند می توان یافت.)
    این نحوه بحث کردن که از کتاب های مذهب دیگر یا حتی از همان مذهب ولی بدون در نظر گرفتن استانداردهای آن مذهب علیه آن مذهب بیاوریم، اساساً بحث علمی نخواهد بود (رجوع شود به باب جدل، مقبولات کتاب شفا، نوشته ابن سینا) و اگر قرار بود علمی باشد تا الان شیعه و سنی هزاران کتاب علیه یکدیگر می نوشتند در حالی که میبینیم نقدهای آنان در چهارچوب یکدیگر تعریف شده است.
    اما برویم سراغ کتب شیعه که شما بدان ها استناد فرمودید: اعلام الوری و الارشاد و البته منتهی الآمال شیخ عباس قمی که شما از آن مطلب را نقل کردید ولی اسم نبردید. سوال در این جاست (که سوال را مجدداً می پرسم) که در همین کتب شیعه شکنجه کردن ابن ملجم به چه کسی نسبت داده شده؟ به امام حسن و امام حسین یا به ام هیثم و عبدالله جعفر؟ (خواهشاً دقت شود!) نکته دیگری در همین راستا است این است که ابن ملجم از خوارج بوده و اگر به تواریخ معتبر رجوع شود، بسیار منحوس و شرور بوده، حتی در همین کتب تاریخی اهل سنت هم ذکر شده، و در واقع برخی افراد با شکنجه ابن ملجم (اگر صحت داشته باشد) قصد تشفی نفس داشته اند. (تشفی نفس را اگر بخواهیم با تعبیر اصطلاحی به فارسی برگردانیم، «دل خنک شدن» معنی می دهد.) که همین نشان از میزان انزجار مردم از وی بوده که با قتل امام علی این مسئله تشدید شده است. خواهشمندم به وصیت امام علی به امام حسن رجوع شود که شیعه و سنی آن را نقل کرده اند که امام علی سفارش کردند که با اسیر خود به نیکی رفتار شود و همان طور هم شد و این مطلب را ابن ابی الحدید معتزلی هم در کتاب خویش می آورد.
    همین کتاب ارشاد شیخ مفید دقیقاً مطابق با چیزی است که اکنون از امام علی و ابن ملجم می شنویم، در همین کتاب آمده است که امام حسن همان ضربه را طبق وصیت امام علی جاری کرد و دختر اسود نخعی او را سوزاند. (خواهشاً دقت شود، دختر اسود نخعی نه اما حسن، و وصیت امام علی پیرامون خوش رفتاری با اسیران، کاملا معروف است.)
    اما در اعلام الوری نیز، (تا آنجا که من دیدم) هیچ چیزی پیرامون شکنجه ابن ملجم نقل نشده بود و منتهی الآمال نیز، همان طوری نقل می کند که معروف است.
    من تعجب می کنم که نویسنده ابن ابی الحدید را شیعه می داند، اگر کمترین مطالعه ای نسبت به ابن ابی الحدید در کتب رجالی داشته باشیم، ایشان معتزلی است و معتزلی یکی از دو شاخه کلامی اهل سنت است. (این مطالب خیلی واضح است) اشعری و معتزلی هر دو سنی هستند و مذهب کلامی شیعه را معتزلی نمی گویند. (ابن ابی الحدید در فقه، شافعی و در کلام معتزلی بوده: این مطلب واضح تر از آن است که بنده بخواهم اینجا توضیح دهم.)
    این که گفته شده که شیعه دارای کتاب کاملاً معتبر نیستند، هم کلام صحیحی است و هم غلط. اولاً کتاب روایی کاملاً معتبر نه هر کتابی! چراکه بسیاری از کتاب های کلامی، فقهی و اصولی شیعه، نزد علمای شیعه قابل استناد است. و اما این که کتاب روایی کاملاً معتبری نزد شیعه نیست، این خود حُسن شیعه است، (خواهشا دقت شود:) زیرا شیعه تمامی روایات را از حیث سند و دلالت مورد موشکافی قرار می دهد و حجم انبوهِ تنها کتب رجالی شیعه، گواه بر این مطلب است. (مانند رجال ۲۴ جلدی آیه الله خویی) به عنوان مثال اگر کسی قدرت موشکافیِ دقیق داشته باشد، پاک را از ناپاک جدا می کند، ولی اگر کسی ضعیف باشد، یا همه را باید پاک بداند و یا همه را ناپاک. مثلا یک پزشک، هر غذایی را نمی خورد و خیلی از غذاها را به خاطر برخی ترکیبات مضر می داند، اما یک آدم معمولی هر غذایی که خوشمزه باشد را می خورد. ثانیاً برای تحلیل این مسائل هم یک مقدار باید انصاف به خرج داد و هم تاریخ را ملاحظه کرد: شیعه در طول تاریخ در اقلیت بوده و در غالب اوقات دستگاه خلافت با شیعه مخالف بوده و شدت اتهامات، قتل ها، و غارت هایی که از شیعه می شده، پوشیده نیست؛ بنابراین به خاطر دشمنی که با شیعه بوده، بسیاری از کتاب های شیعه را از بین برده اند و بسیاری دروغ و اتهام به آنان بسته اند. (اثبات این مطالب، تحقیق زیادی نمی خواهد و نحوه برخورد مخالفین با شیعه در طول تاریخ، کاملاً روشن است) پس علمای شیعه می بایست با دقت بسیاری روایات را بررسی می کردند تا اتهامات را از دل روایات صحیح بیرون بیاورند. حجم انبوه کتبی که پیرامون درایه و فقه الحدیث نوشته شده، گواه این مطالب است. (خواهشاً پیرامون آنها بیشتر دقت فرمایید.)

    پیرامون روایات و آیاتی هم که به عنوان نمونه برای سب آورده شده است، مطلبی جدا خواهم نوشت.

    1. اسلام علیکم
      جالبه برای من که یک شیعه صحبت از درایه و علم رجال میکنه! اصلا شیعه طبق قواعد خودش حتی یک سند صحیح هم در کل کتبش نداره علمای شما حدیث صحیح رو اینطور تعریف کردند:
      شهید ثانی و پدرش میگویند: ما اتصل سنده إلى المعصوم بنقل العدل الضابط عن مثله في جميع الطبقات
      سند روایت باید متصل به معصوم از راوی عادل و ضابط در همه طبقات باشد
      [الشهيد الثاني (الدراية ص)۱۹ وابنه (المعالم) ص ۳۶۷ – نقلا عن المسند/ د. الفضلي]
      عاملی میگوید:
      ما اتصل سنده بالعدل الإمامي الضابط عن مثله حتّى يصل إلى المعصوم من غير شذوذ ولا علة
      سند روایت باید عادل امامی و ضابط باشد و بدون هیچگونه علت و شذوذ به معصوم متصل شود
      [(وصول الأخيار إلى أصول الأخبار ص ۸۰].
      وهذا يعني أن الحديث الصحيح هو المسند الذي تتامت فيه سلسلة السند من آخر راو له حتى المعصوم الذي صدر منه الحديث، مع اشتراط أن يكون كل واحد من الرواة في جميع أجيال الرواية إمامياً عادلاً ضابطاً في حفظه للحديث ونقله له
      سند صحیح یعنی اینکه تمامی سلسله سندی آن تا آخر به معصوم برسه حتی کسیکه از اول روایت از اون نقل شده به شرطیکه همگی از دم امامی عادل و ضابط در حفظ و نقل روایت از معصوم باشند
      [المسنـد – د. عبد الهادي الفضلي]
      آیت الله خمینی می گوید:
      العدالة عبارة عن ملكة راسخة باعثة على ملازمة التقوى مِن ترك المحرّمات وفِعل الواجبات.
      عدالت عبارت است از ملکه پایدار که منجر به تقوا و ترک محرمات و انجام وظایف شود
      [تحرير الوسيلة ۱/۵ مسألة ۲۸ ]
      علامه مجلسی میگوید:ثم اعلم أن المتأخرين من علمائنا اعتبروا في العدالة الملكة، وهي صفة راسخة في النفس تبعث على ملازمة التقوى والمروة، ولم أجدها في النصوص، ولا في كلام من تقدم على العلامة من علمائنا، ولا وجه لاعتبارها
      پس آنچه از علمای متاخرمان درباره نظر و معتبر دانستن به عدالت ملکه میدانم اینست که این صفتی پایدار در خود هست که منجر به برانگیختن تقوا و مروت میشود که در نصوص آنها را پیدا نکردم نه در کلام علمایمان از اول و حتی بصورت اعتبار هم وجود ندارد
      [بحار الأنوار (۸۵/۳۲)]
      اگر روایات شیعه رو ببینیم متوجه خواهیم شد که از منظر علمای حدیث شیعه جز عده ای بسیار ناچیز از رواتشون مابقی دارای اون عدالت نیستند و در یک روایت هم روات عادل امامی و ضابط پشت سرهم قطار نشده اند.
      حرعاملي میگوید:لم ينصوا على عدالة أحد من الرواة،إلا نادراً،وإنما نصوا على التوثيق،وهو لايستلزم العدالة قطعاً بل بينهما عموم من وجه،كماصرح به الشهيد الثاني وغيره …
      برعدالت روات(شیعه)نصی وجود نداردجز تعدادی بسیار ناچیز آنچنانکه برتوثیق نص دارندوآن قطعا نیازی به عدالت داردهمچنانکه شهیدثانی ودیگران به آن اشاره کرده اند
      [وسائل الشيعة (۳۰/ ۲۶۰)].
      سیدمحي الدين موسوي غريفي میگوید:ولا شك في أن هذا التوثيق شهادة منهم بأمانة الموثق،وصدقه في الحديث فحسب،فلا تثبت به عدالته …
      و شکی نیست که این توثیق گواهی ایشان فقط به امانت و راستی در حدیث است وعدالت را ثابت نمی کند
      [قواعد الحديث جلد ۱ صفحه ۳۲]
      حرعاملي میگوید:ودعوى بعض المتأخرين: أن(الثقة)بمعنى (العدل،الضابط) ممنوعة ،وهومطالب بدليلها وكيف؟ وهم مصرحون بخلافها حيث يوثقون من يعتقدون فسقه،وكفره وفساد مذهبه؟ ….
      و بعضی ازمتاخرین ادعاکردند ثقه بودن بمعنای عدل وضابط بودن ممنوع است واین کلام با دلیلش چگونه است؟ وایشان به خلافش صراحت دارند وبا مستند اعتقاد به فسق وباطل بودن وکفر وفساد درمذهبش دارند
      [وسائل الشيعة (۳۰/ ۲۶۰)].
      من خیلی مختصر از علمای خودتون نشون دادم که اصلا شیعه حتی یک روایت صحیح هم ندارد! در آینده خیلی مفصل تر در این موضوع در این سایت پرداخته خواهد شد لذا سه تا مصدری که شما آوردید طبق این مواردی که عرض کردم رد میشه چون شما نمیتونید عدالت این روات رو ثابت کنید
      در مورد اعتبار این کتب هم در پست دیگر مفصلا بحث کردم این کتب مصدر تاریخ اسلام هستند و بسیار مهم و معتبر هستند که قبلا در این مورد به شما جواب دادم و در این زمینه توضیحاتی دادم رجوع کنید به اینجا:
      http://www.eslam.nu/2016/06/24/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B9%D9%84%D9%89-%D9%88-%D9%83%D8%B4%D8%AA%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D9%8A%D8%B1%D8%A7%D9%86%D9%8A%D8%A7%D9%86/
      هیچ جوابی به مطالب موثقی که از تواریخ اسلام در اینجا نقل شد داده نشد
      با تشکر

  6. با تشکر از م روشنگر و دوستدار حقیقت مطالب هردو طرف قابل استفاده است با استفاده از متون مورد استناد دو طرف چنین برداشت میشود که وصیت علی بر اساس تقوی قرآنی بوده و به دست پسرش انجام شده ولی بعداز آن اتفاقات دیگری هم ثبت شده

    1. درود بر سرگردان به دنبال حقیقت

      بله ممکنه اتفاقاتی دیگر هم افتاده باشه، اما اگر به تواریخ معتبر نگاهی بیندازیم متوجه می شویم که اتفاقات بعدی (سوزاندن ابن ملجم) هیچ ارتباطی به اهل بیت ع ندارد و نیز به خاطر شدت انزجاری که از ابن ملجم بوده، دختر اسودنخعی این کار را میکند.

      در واقع هیچ تاریخی حتی از تواریخ اهل سنت، مشاهده نمی شود که امام علی وصیت غیر اخلاقی کرده باشند و امام حسن نیز غیر اخلاقی به وصیت پدر عمل کرده باشند.

      با تشکر از توجه شما

  7. این کس شعر که نوشتی فقط بدرد خود حرومیتون میاد،چرا فکر میکنید سنی یا وهابیت راست میگه ، الان داریم میبینیم عربستان چقدر راست میگه، این کس شعرها را برین جای دیگه بگین

  8. از جکائی که من تازه شنیدم دموکرات بودن خوارجه چه جکی چه کمدیی مردم از خنده به مولا اینا که زن حامله شکم پاره میکردن به سر نیزه میکردن خوب دمکراتی شمام لابد مث هموناس. از کتب شیعه نمیتونی دلیل بیاری چون نداری میایی کتب سنی رو متصل میکنی ضمیمه میکنی به زور میخوایی نواصبی مثل ابن قتیبه رو بچسبونی به شیعه میگی استدلال داری اگر استدلات مثل اینه که بذا رد کوزه ابشو بخور ابن ملجم طبق وصیت مولا هلاک شد حالا تو دوسش داری مشکل توئه سوزاندن جسد ابن ملجم غیر انسانیه؟ همین الان در هند دارن جسد میسوزونن الا دفنشم غیر انسانیه بگیرن مومیائی کنن چرا میکنن زیر خاک گناه داره جسد اخه! خوب تو بغض داری نسبت به مولا علی علیه السلام بعد ۱۴۰۰ سال مردم براش جون میدن برو تو کوه داد بزن زورتو خالی کن چون در مبنای منطق راهی جز تسلیم نداری

  9. حق بودن علی و عمر واسلام در هاله ای از ابهام است اما اما جهل مردم ایران و دور زدن دایره ای باطل عین حقیقت،برادران هم میهنان بیایید تاریخ را در زمان خودش رها کرده ایران را آباد کنیم آنچنان با تعصب از علی وعمر میگویند گویا از نزدیکانشان هستند خدمات علی و عمر به ایرانیان چه بوده جز آموزش نوکری،نوکری بنی عباس نوکری مغول نوکری ترکان سلجوقی نوکری ترکان صفوی نوکری قاجار نوکری شاه وحالا نوکری آخوند،شیعه وسنی متعصب قریش دشمن بشریت است هم عمر قریشی است هم علی ایران را از قریش نجات بدهیم

Comments are closed.