Warning: The magic method Gallery_Video::__wakeup() must have public visibility in /customers/6/a/1/eslam.nu/httpd.www/wp-content/plugins/gallery-video/video-gallery.php on line 72
Warning: "continue" targeting switch is equivalent to "break". Did you mean to use "continue 2"? in /customers/6/a/1/eslam.nu/httpd.www/wp-content/plugins/telegram-for-wp/inc/Notifcaster.class.php on line 318
Warning: Cannot modify header information - headers already sent by (output started at /customers/6/a/1/eslam.nu/httpd.www/wp-content/plugins/gallery-video/video-gallery.php:72) in /customers/6/a/1/eslam.nu/httpd.www/wp-includes/feed-rss2-comments.php on line 8
شما یک نفر تو تاریخ پیدا کنم ؟ دوست عزیز اریو برزن یک انسان عزیز ایرانی با تعداد بسیار بسیار کم به جنگ رفت و خودش و خواهرش در جنگ تکه تکه شدند فکر کرده حسین ایشون خیلی عزیز بوده تنها انسان جهان بوده که تعداد کم رفته جنگ
]]>امام حسین اگر می خواست به جنگ یزید بره باید میرفت شام نه کوفه……وقتی حر جلو ی امام رو گرفت از حر خواست اجازه بده به سمت دیگه بره و با اون درگیر نشد…این روش جنگ نیست قرن هاست میگن قیام کربلا در حالیکه اصلا قیامی در کار نبوده ..اصل قضیه اینه که این دهه برا خیلیا نون داره مابقیش حرفه
]]>برو تاریخ را بخوان! حسین در اخرین لحظات که از خیانت کوفیان اگاه شد میخواست برود شام و با یزید بیعت کند اما کسانیکه از کوفه امده بودن به این عمل حسین راضی نبودن چون میدانستند که یزید با حسین بیعت خواهد کرد اما خائنین دیگر که از کوفه بودن و حسین را تحریک به خروج و بغاوت کرده بودن فتل عام خواهد کرد از این ترس در پی اغوای حسین بودن و نمیگذاشتن حسین بطرف شام برود که در همین کشمکش بین شان زد و خورد شد لشکریان حکومتی که از چند روز در گرد شان برای امنیت خاندان رسول امده بودن خواستند حسین و ال و عیالش را از دست باغیان کوفی نجات دهند اما دیر شده بود وهمه را باغیان کوفی قتل کرده بودند بعدش هم بر لشکریان حکومتی حمله کرده خود شان هم از بین رفتند!
این واقعه نزدیک به ۶۰ یا ۷۰ سال خاموش بود بعدش فردی بنام ابومختف لوط بن یحیی این داستان را از زبان این و ان و احمد و محمود و کلبی و مقصد شنیده کتابی را تحت عنوان مقتل حسین نوشت که پر از واقعات عجیب و غریبی است بعدش از روی همین کتاب افسانه سازی شده و شاخ و پرگهای به ان هر سال اضافه شده که امروز از این واقعه مثنوی هفتاد من ساختند!!