Warning: The magic method Gallery_Video::__wakeup() must have public visibility in /customers/6/a/1/eslam.nu/httpd.www/wp-content/plugins/gallery-video/video-gallery.php on line 72 Warning: "continue" targeting switch is equivalent to "break". Did you mean to use "continue 2"? in /customers/6/a/1/eslam.nu/httpd.www/wp-content/plugins/telegram-for-wp/inc/Notifcaster.class.php on line 318 Warning: Cannot modify header information - headers already sent by (output started at /customers/6/a/1/eslam.nu/httpd.www/wp-content/plugins/gallery-video/video-gallery.php:72) in /customers/6/a/1/eslam.nu/httpd.www/wp-includes/feed-rss2.php on line 8 اشتباهات قرآن بایگانی - https://www.eslam.nu/category/اشتباهات-قرآن/ Mon, 20 Sep 2021 13:35:57 +0000 fa-IR hourly 1 https://wordpress.org/?v=5.8.9 https://www.eslam.nu/wp-content/uploads/2016/06/image-3-1-144x144.jpeg اشتباهات قرآن بایگانی - https://www.eslam.nu/category/اشتباهات-قرآن/ 32 32 114402832 نگاهى به آشفتگى متن قرآن و دلايل آن https://www.eslam.nu/2021/09/20/ashftgi/ Mon, 20 Sep 2021 13:35:57 +0000 http://www.eslam.nu/?p=4106 پیش از آغاز اين مقاله لازم است به چند نکته را درباره قرآن اشاره كنم.. اول از همه، قرآن را نباید کتابی یکپارچه و منسجم دانست. قرآن در واقع مجموعه‌ای از نوشته‌های پراکنده است که بنا به احادیث رسمی منابع اسلامی، در زمان حکومت عثمان، خلیفه سوم، جمع آوری و سرهم بندی شده است. در […]

نوشته نگاهى به آشفتگى متن قرآن و دلايل آن اولین بار در پدیدار شد.

]]>
پیش از آغاز اين مقاله لازم است به چند نکته را درباره قرآن اشاره كنم.. اول از همه، قرآن را نباید کتابی یکپارچه و منسجم دانست. قرآن در واقع مجموعه‌ای از نوشته‌های پراکنده است که بنا به احادیث رسمی منابع اسلامی، در زمان حکومت عثمان، خلیفه سوم، جمع آوری و سرهم بندی شده است.
در آن زمان نسخه‌های بسیاری از قرآن موجود بود، اما عثمان تنها نسخه زید بن ثابت (با تایید حفصه همسر محمد) را معتبر قلمداد کرد و دستور داد که دیگر نسخه‌ها جمع آوری و سوزانده شوند. سوزانده شدن و معدوم شدن نسخه هاى ديگر خود ميتواند نشان از موضوعاتى باشد كه براى پرداختن به آن بايد مقاله رى ديگر نوشت و در ايت مقال نميگنجد.
انتخاب نسخه زيد بن ثابت در حالی بود که نسخه‌های معتبری که نزد ابی بن کعب و عبداالله بن مسعود موجود بود، نادیده گرفته شد.

عبداالله بن مسعود با این ادعا که نسخه وی صحیح است حاضر نشد که قرآن خود را نابود کند. بنا به احادیث، وی معتقد بود که دو سوره آخر قرآن، وحی خدا نیستند و نباید در کتاب گنجانده شوند.
در سال ١٩٧٢، در مسجدی در شهر صنعا در یمن، به طور تصادفی ١٢٠٠٠ کاغذ پوستی از قرآن کشف شد که قدمت آن به ٦٧١ بعد از میلاد می رسيد یعنی تقریبا همزمان با خلافت عثمان.
در این کاغذهای پوستی دو لایه متن دیده می‌شود. یک لایه زیرین از متن قرآن شسته شده است و روی آن متن جدیدی از قرآن بازنویسی شده است. متن زیرین به خاطر وجود فلز در جوهر در طول زمان دوباره ظاهر شده است و هنگامی که با متن رویی ونسخه رسمی قرآن مقایسه می‌شود تغییرات جزئی زیادی در آن دیده می شود. قرآن صنعا قدیمی‌ترین نسخه موجود از قرآن است و تغییرات متن زیرین با متن رویین و قرآن رسمی اثبات می‌کند که متن قرآن تمام و کمال حفظ نشده است و مانند هر متن قدیمی (پیش از صنعت چاپ) در طول زمان با بازنویسی دچار تغییرات شده است
حتی در متن قرآن نیز می توان فهمید که تمامی قرآن در اختیارما نیست: وَإِذْ قُلْنَا لَکَ إِنَّ رَبَّکَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤیا الَّتِی أَرَینَاكَ إِلاَّ فِتْنَۀً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَۀَ فِی القرآن وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا یزِیدُهُمْ إِلاَّ طُغْیانًا کَبِیرًا ﴿سوره ١٧ ،آیه ٦٠﴾
ترجمه: به یاد آور زمانی را که به تو گفتیم پروردگارت احاطه کامل به مردم دارد (و از وضعشان کاملا آگاه است) ما آن رویایی را به تو نشان دادیم فقط براي آزمایش مردم بود، همچنین شجره ملعونه را که در قرآن ذکر کرده ایم، ما آنها را تخویف (و انذار) می کنیم اما جز بر طغیانشان افزوده نمی شود.»(ترجمه مکارم شیرازی) در ترجمه فولادوند شجره ملعونه، درخت ملعون ترجمه شده است.
در هر حال، در هیچ کجای دیگر قرآن اشاره ای به این شجره ملعونه نیست. در حالی در این آیه به وضوح گفته می شود که شجره ملعونه در قرآن ذکر شده است.
پس باید آیاتی از قرآن وجود داشته باشد که در آن به شجره ملعونه اشاره شده، اما در دست ما نیست. ﻣﺸﮑﻞ ﻗﺮآن ﺗﻨﻬﺎ ﻧﻘﺺ آن ﻧﯿﺴﺖ، ﺑﻠﮑﻪ ﺗﺮﺗﯿﺐ زﻣﺎﻧﯽ آﯾﺎت ﻧﯿﺰ ﮐﺎﻣﻼ ﻧﺎﻣﺸﺨﺺ اﺳﺖ. ﺳﻮرهﻫﺎی ﻗﺮآن “ﺑﻪ ﺟﺰ ﺳﻮره اول ﯾﻌﻨﯽ ﻓﺎﺗﺤﻪ” از ﺑﺰرگ ﺑﻪ ﮐﻮﭼﮏ ﻣﺮﺗﺐ ﺷﺪه اﺳﺖ و ﻧﻪ ﺑﺮاﺳﺎس زﻣﺎن ﻧﺰول آﯾﺎت. از ﻣﺤﺘﻮای ﻣﺘﻦ ﻣﯽﺗﻮان داﻧﺴﺖ ﮐﻪ ﮐﺪاﻣﯿﮏ از ﺳﻮرهﻫﺎ ﻣﮑﯽ “ﻗﺒﻞ از ﻫﺠﺮت” و ﮐﺪاﻣﯿﮏ ﻣﺪﻧﯽ “ﺑﻌﺪ از ﻫﺠﺮت” ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﺑﺎ اﯾﻦ ﺣﺎل، در ﻣﯿﺎن ﺑﺮﺧﯽ از ﺳﻮرهﻫﺎی ﻣﺪﻧﯽ، آﯾﺎت ﻣﮑﯽ ﻧﯿﺰ ﻣﺸﺎﻫﺪه ﻣﯽﺷﻮد و ﺑﺮﻋﮑﺲ.
ﻣﺸﮑﻞ دﯾﮕﺮ ﺑﺮ ﺳﺮ راه ﺗﻔﺴﯿﺮ ﻗﺮآن، ﻋﺪم اﺷﺎره ﺑﻪ زﻣﯿﻨﻪ ﻣﺘﻦ و ﻣﻮﺿﻮع ﺻﺤﺒﺖ اﺳﺖ. ﺑﻪ ﻧﺪرت اﺷﺎره‌ای ﺑﻪ اﺳﺎﻣﯽﺧﺎص، ﻧﺎم ﻣﮑﺎنﻫﺎ و زﻣﺎن ﺣﻮادث ﻣﯽﺷﻮد. در ﺑﺴﯿﺎری از ﻣﻮارد ﻣﻌﻠﻮم ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺳﺨﻦ از ﭼﻪ ﮐﺴﯽ و ﺧﻄﺎب ﺑﻪ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ اﺳﺖ.
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ دﻟﯿﻞ، ﻣﻔﺴﺮﯾﻦ ﺑﺮای درک ﻣﺘﻦ، ﺑﻪ اﺣﺎدﯾﺚ ﻣﺘﻮﺳﻞ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ و ﺑﻪ اﺻﻄﻼح ﺑﺮای ﺑﺮﺧﯽ آﯾﺎت‌ﺷﺎن ﻧﺰول ﻗﺎﺋﻞ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ. ﺑﺎ اﯾﻦ ﺣﺎل، اﮐﺜﺮ اﺣﺎدﯾﺚ “در ﺻﻮرﺗﯿﮑﻪ ﻣﻌﺘﺒﺮ ﻗﻠﻤﺪاد ﺷﻮﻧﺪ” ﺗﻨﻬﺎ آﯾﺎت ﻣﺪﻧﯽ را ﺗﻮﺿﯿﺢ ﻣﯽدﻫﻨﺪ و در ﺗﻮﺿﯿﺢ آﯾﺎت ﻣﮑﯽ ﺳﺎﮐﺖ ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﻣﻮﺿﻮع ﺻﺤﺒﺖ ﻧﺎﮔﻬﺎن ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻣﯽﮐﻨﺪ و ﻧﻮﯾﺴﻨﺪه ﺑﺪون ﻣﻘﺪﻣﻪ از ﯾﮏ ﻣﻮﺿﻮع ﺑﻪ ﻣﻮﺿﻮع دﯾﮕﺮی ﻣﯽرود.
ﺿﻤﺎﯾﺮ ﻧﯿﺰ ﻣﺸﺨﺺ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ. ﺧﺪا ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ اول ﺷﺨﺺ ﺟﻤﻊ ﻇﺎﻫﺮ ﻣﯽﺷﻮد و ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺷﮑﻞ ﺳﻮم ﺷﺨﺺﻣﻔﺮد. ﮔﺎﻫﯽ اول ﺷﺨﺺ ﺟﻤﻊ، ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽرﺳﺪ ﮐﻪ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎن ﺑﺎﺷﻨﺪ و ﻧﻪ ﺧﺪا: ومَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذَلِكَ وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا ﴿۶۴﴾
ترجمه: و [ما فرشتگان] جز به فرمان پروردگارت نازل نمى ‏شويم آنچه پيش روى ما و آنچه پشت‏ سر ما و آنچه ميان اين دو است [همه] به او اختصاص دارد و پروردگارت هرگز فراموشكار نبوده است “سوره ۱۹ آیه ۶۴” (ﺗﺮﺟﻤﻪ ﻓﻮﻻدوﻧﺪ) اﯾﻨﮑﻪ ﺿﻤﯿﺮ ﺟﻤﻊ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎن ﺑﺎﺷﺪ ﺗﻨﻬﺎ ﺣﺪس ﻣﺘﺮﺟﻢ اﺳﺖ. در ﻫﺮ ﺣﺎل ﻣﺸﺨﺺ اﺳﺖ ﮐﻪ در اﯾﻨﺠﺎ ﺿﻤﯿﺮ ﺟﻤﻊ ﺧﺪا ﻧﯿﺴﺖ
در ﻧﻬﺎﯾﺖ، در ﻗﺮآن ﮐﻠﻤﺎﺗﯽ دﯾﺪه ﻣﯽﺷﻮد ﮐﻪ رﯾﺸﻪ ﻋﺮﺑﯽ ﻧﺪارﻧﺪ و ﺣﺘﯽ ﻣﻔﺴﺮﯾﻦ اﺳﻼﻣﯽ ﻧﯿﺰ ﻣﻌﻨﺎی واﻗﻌﯽ آﻧﺮا ﻧﻤﯽداﻧﻨﺪ و ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﺣﺪس و ﮔﻤﺎن ﺑﺴﻨﺪه ﮐﺮده اﻧﺪ.
ﺣﺘﯽ اﺳﻢ ﻓﻌﻠﯽ ﻗﺮآن در زﺑﺎن ﻋﺮﺑﯽ ﭘﯿﺶ از اﺳﻼم اﺳﺘﻔﺎده ﻧﻤﯽﺷﺪه اﺳﺖ. رﯾﺸﻪ اﺣﺘﻤﺎﻟﯽ اﯾﻦ ﮐﻠﻤﻪ، واژه مسیحی سوری قریانی qiryani به معنای خواندن از یک ﻣﮑﺘﻮب در ﻫﻨﮕﺎم ﻣﻮﻋﻈﻪ اﺳﺖ.
ﺑﻨﺎﺑﺮ اﯾﻦ ﻣﺴﯿﺤﯿﺎن ﺳﻮری “ﺑﻼد ﺷﺎم” ﺑﻮدﻧﺪ ﮐﻪ از واژه ﻗﺮآن ﯾﺎ ﻗﺮﯾﺎن، ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻣﻌﺎدﻟﯽ ﺑﺮای ﻣﻮﻋﻈﻪﻫﺎ و ﺧﻄﺎﺑﻪﻫﺎﯾﺸﺎن اﺳﺘﻔﺎده ﻣﯽﮐﺮدﻧﺪ. ﻣﺜﺎل دﯾﮕﺮ ﮐﻠﻤﻪ اﻟﯿﺎس در سوره‌های ۶:۸۵ و ۳۷:۱۲۳ است که منظور همان پیامبر Elijah است ﮐﻠﻤﻪ ﻋﺒﺮی اﯾﻦ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﻣﺸﺘﻖ ﻧﺸﺪه اﺳﺖ ﺑﻠﮑﻪ از ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺳﻮری و ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ اﯾﻦ ﻧﺎم ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ “اﻣﺮی ﮐﻪ ﻧﺸﺎن ﻣﯽدﻫﺪ ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن رﯾﺸﻪﻫﺎی ﺳﺮﯾﺎﻧﯽ دارد.” ﻫﻤﯿﻦ ﮔﻔﺘﻪ در ﻣﻮرد ﮐﻠﻤﻪ ﯾﻮﻧﺲ ﺻﺎدق اﺳﺖ ﮐﻪ در زﺑﺎن ﻋﺒﺮی Yonah تلفظ می‌شود اﻣﺎ در ﺗﺮﺟﻤﻪ ﯾﻮﻧﺎﻧﯽ ﻋﻬﺪ ﻋﺘﯿﻖ، ﯾﻮنس است.
ﺑﺴﯿﺎری از ﮐﻠﻤﺎت ﻣﺎﻧﻨﺪ ﮐﻮﺛﺮ، زﺑﺎﻧﯿﻪ، ﺣﻮر اﻟﻌﯿﻦ ﻧﯿﺰ در ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن رﯾﺸﻪ ﻋﺮﺑﯽ ﻧﺪارﻧﺪ و ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺮ ﺣﺴﺐ ﺣﺪس و ﮔﻤﺎن ﺑﻪ آن ﻣﻌﻨﺎﯾﯽ را ﻧﺴﺒﺖ داده اﻧﺪ.
ﺑﻪ ﻟﺤﺎظ ﻣﺤﺘﻮاﯾﯽ ﻧﯿﺰ ﺑﺴﯿﺎری از آﯾﺎت ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن در ﺗﻀﺎد ﺑﺎ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ اﺳﺖ “در اداﻣﻪ، ﻣﻮارد ﺑﺴﯿﺎری ذﮐﺮ ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ” ﻟﺤﻦ و ﻣﺤﺘﻮای آﯾﺎت ﻣﮑﯽ ﮐﺎﻣﻼ ﻣﺘﻔﺎوت از آﯾﺎت ﻣﺪﻧﯽ اﺳﺖ و ﺑﻪ ﺳﺨﺘﯽ ﺑﺘﻮان ﺗﺼﻮر ﮐﺮد ﮐﻪ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪه ﯾﺎ ﮔﻮﯾﻨﺪه اﯾﻦ آﯾﺎت ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺑﺎﺷﺪ. ﺗﻤﺎﻣﯽ اﯾﻦ ﻣﻮارد ﻧﺸﺎن ﻣﯽدﻫﺪ ﮐﻪ ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن ﺑﺮﺧﻼف ﻧﻈﺮ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن، ﻧﻪ ﻓﺼﯿﺢ اﺳﺖ و ﻧﻪ ﭘﺮﻣﻌﻨﯽ، ﺑﻠﮑﻪ ﮔﻨﮓ، ﭘﺮاﮐﻨﺪه و ﮔﺎﻫﯽ ﺑﯽﻣﻌﻨﺎ و ﻣﺘﻨﺎﻗﺾﻧﻤﺎﺳﺖ.
ﺗﻌﺼﺐ و ﭘﺎﻓﺸﺎری ﺑﯽ‌ﺟﺎی ﻣﻔﺴﺮﯾﻦ ﻣﺴﻠﻤﺎن ﺑﺮ اﯾﻨﮑﻪ ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن، ﮐﻼم ﺧﺪاﺳﺖ، ﺑﺎﻋﺚ ﺷﺪه ﮐﻪ ﺗﻔﺎﺳﯿﺮ ﻣﻔﺼﻞ اﯾﺸﺎن ﺑﻪ ﺟﺎی روﺷﻦﺗﺮ ﮐﺮدن ﻣﺘﻦ، ﺑﻪ اﺑﻬﺎم ﺑﯿﺸﺘﺮ و ﻻﭘﻮﺷﺎﻧﯽ ﻣﻨﻈﻮر ﻣﺘﻦ ﻣﻨﺠﺮ ﺷﻮد.
به ﻓﺎرﺳﯽ زﺑﺎﻧﺎن ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن از ﭼﻨﺎن ﺑﻼﻏﺖ و ﺷﯿﻮاﯾﯽ ﺑﺮﺧﻮردار اﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﺎ ﮐﻨﻮن ﻫﯿﭻ ﻋﺮب زﺑﺎﻧﯽ ﻧﺘﻮاﻧﺴﺘﻪ ﻣﺘﻨﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ آﻧﺮا ﺑﯿﺎورد. اﯾﻦ ادﻋﺎی ﮔﺰاف از ﻣﺘﻦ ﺧﻮد ﻗﺮآن اﺗﺨﺎذ ﺷﺪه اﺳﺖ و ﺑﻪ آن “ﺗﺤﺪی” ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ. ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن ﻣﺘﻌﺼﺐ ادﻋﺎ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ از ﮔﺬﺷﺖ ﭼﻬﺎرده ﻗﺮن ﻫﻨﻮز ﺑﻪ اﯾﻦ ادﻋﺎی ﺗﺤﺪی ﭘﺎﺳﺦ داده ﻧﺸﺪه اﺳﺖ و اﯾﻦ ﻧﺸﺎﻧﻪ‌ای ﺑﺮ اﻋﺠﺎز و ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻪ ﻓﺮد ﺑﻮدن ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن اﺳﺖ.
اﻟﺒﺘﻪ در ﮐﺸﻮرﻫﺎی اﺳﻼﻣﯽ ﻣﻄﻤﺌﻨﺎ ﮐﺴﯽ ﺟﺮات اﻧﺠﺎم اﯾﻦ ﮐﺎر را ﻧﺪاﺷﺘﻪ و ﻧﺪارد زﯾﺮا ﺳﺮﯾﻌﺎ ﺑﻪ اﻟﺤﺎد، ﮐﻔﺮﮔﻮﯾﯽ و ﻓﺘﻨﻪاﻧﮕﯿﺰی ﻣﺤﮑﻮم ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ. اﯾﻦ ادﻋﺎي ﮔﺰاف ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن اﻟﺒﺘﻪ ﯾﮏ ﻣﻐﻠﻄﻪ ﭘﻮچ اﺳﺖ. ﻣﻌﻠﻮم ﻧﯿﺴﺖ ﻣﻨﻈﻮر از آوردن ﺳﻮرهﻫﺎﯾﯽ ﻣﺜﻞ ﻗﺮآن ﭼﯿﺴﺖ و ﻣﻨﻈﻮر از ﺗﺸﺎﺑﻪ از ﭼﻪ ﻟﺤﺎظ اﺳﺖ. ﭼﻪ ﻣﻌﯿﺎری ﺑﺮای ﻗﻀﺎوت وﺟﻮد دارد و ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﻗﺮار اﺳﺖ ﻗﻀﺎوت ﮐﻨﺪ؟ ﻣﺸﺨﺼﺎ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺧﻮدش و ﺑﻪ ﺳﺒﮏ و ﺳﯿﺎق ﺧﻮدش ﻣﯽﻧﻮﯾﺴﺪ و اﯾﻦ تشابه اثبات چیز خاصی نیست.
ﺑﺎ اﯾﻦ ﺣﺎل در ﺳﺎل ١٩٩٩ دو نفر ﺑﻪ ﻧﺎمﻫﺎی (اﺣﺘﻤﺎﻻ ﻣﺴﺘﻌﺎر) اﻟﺼﻔﯽ و اﻟﻤﻬﺪی از ﮐﻤﯿﺘﻪ اﻣﮕﺎ ٢٠٠١ ﺑﻪ اﯾﻦ ادﻋﺎی ﺗﺤﺪی ﭘﺎﺳﺦ دادﻧﺪ و ﮐﺘﺎﺑﯽ ﺗﺤﺖ ﻋﻨﻮان “ﻓﺮﻗﺎن اﻟﺤﻖ”نوشتند.
لينك دانلود كتاب فرقان الحق
قابل حدس است که واکنش مسلمانان به این کتاب چه بود آﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﺟﺎی ﺑﺮرﺳﯽ ﻣﻨﺼﻔﺎﻧﻪ، اﯾﻦ ﮐﺘﺎب را ﻓﺘﻨﻪ و ﺧﺪﻋﻪ‌ای ﺑﺮای ﺗﺤﺮﯾﻒ ﻗﺮآن داﻧﺴﺘﻨﺪ و در ﮐﺸﻮرﻫﺎی اﺳﻼﻣﯽ ﮐﺴﯽ ﺟﺮات ورود و ﺗﺮوﯾﺞ اﯾﻦ ﮐﺘﺎب را ﻧﺪارد. ﻣﺴﻠﻢ اﺳﺖ ﮐﻪ ادﻋﺎی “ﺗﺤﺪی”، ﯾﮏ ﮔﺰاﻓﻪ ﮔﻮﯾﯽ ﺗﻮﺧﺎﻟﯽ و پوشالی است. ﭘﺲ ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﺑﺎ دﯾﺪی ﻋﻠﻤﯽ و روﯾﮑﺮد ﺗﻔﺴﯿﺮی ﺻﺤﯿﺢ ﺑﻪ ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن ﻧﮕﺎه ﮐﻨﯿﻢ و ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ ﮐﻪ اﯾﻦ ﻣﺘﻦ ﺑﺮاﺳﺘﯽ ﭼﯿﺴﺖ، ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﯾﺎ ﮐﺴﺎﻧﯽ آﻧﺮا ﻧﻮﺷﺘﻪاﻧﺪ و ﺑﺮای ﭼﻪ ﻣﻨﻈﻮر ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪه اﺳﺖ.
ﻣﻠﺤﻘﺎت
اﯾﻨﮑﻪ ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺣﺎﺻﻞ آﻣﺪه از ﭼﻬﺎر ﺣﺎﻟﺖ ﺧﺎرج ﻧﯿﺴﺖ “اﻟﺒﺘﻪ ﺑﺤﺚ ﻣﺎ در اﯾﻨﺠﺎ ﻣﻨﺤﺼﺮ اﺳﺖ ﺑﻪ آﯾﺎت ﭘﯿﺶ از ﻫﺠﺮت ﯾﺎ ﺑﻪ اﺻﻄﻼح آﯾﺎت ﻣﮑﯽ”
١) ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن ﺑﺮ اﯾﻦ ﺑﺎور ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن ﮐﻼم ﺧﺪاﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺻﻮرت ﺷﻔﺎﻫﯽ ﺗﻮﺳﻂ ﺟﺒﺮﺋﯿﻞ ﺑﺮاي ﻣﺤﻤﺪ ﻗﺮاﺋﺖ ﺷﺪه ﯾﺎ در ﺳﯿﻨﻪ وی ﮔﻨﺠﺎﻧﺪه ﺷﺪه و وی ﻫﻤﻪ آن را ﺑﯽ ﮐﻢ و ﮐﺎﺳﺖ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺳﭙﺮده اﺳﺖ. ﺑﺮای ﯾﮏ ﺗﺤﻘﯿﻖ ﻋﻠﻤﯽ ﻧﻤﯽﺗﻮان ﭼﻨﯿﻦ ﻓﺮﺿﯽ را ﻣﻄﺮح ﮐﺮد. ﺑﻨﯿﺎن ﯾﮏ دﯾﺪﮔﺎه ﻋﻠﻤﯽ ﺑﺮ ﻋﻘﻞ اﺳﺘﻮار اﺳﺖ و ﻧﻪ ﺧﺮاﻓﺎت و اﻣﻮر ﻧﺎﻣﻤﮑﻦ. ﻫﺮﮔﻮﻧﻪ ﻓﺮﺿﯿﺎت ﻣﺒﺘﻨﯽ ﺑﺮ وﺟﻮد ﻣﺎورا ﻃﺒﯿﻌﺖ را ﺑﺎﯾﺪ ﮐﻨﺎر ﮔﺬارد. ﺑﺎ اﯾﻦ ﺣﺎل، از آﻧﺠﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺧﯽ از ﺧﻮاﻧﻨﺪﮔﺎن ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ ﺑﻪ اﻟﻬﯽ ﺑﻮدن ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن ﺑﺎور داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ، ﻣﯽﺗﻮان ﻧﻤﻮﻧﻪﻫﺎﯾﯽ از ﺗﻨﺎﻗﻀﺎت ﻣﺘﻦ را ﻧﺸﺎن داد: ﻫُﻮَ اﻟﱠﺬِي ﺧَﻠَﻖَ ﻟَﮑُﻢ ﻣﱠﺎ ﻓِﯽ اﻷَرْضِ ﺟَﻤِﯿﻌًﺎ ﺛُﻢﱠ اﺳْﺘَﻮَى إِﻟَﻰ اﻟﺴﱠﻤَﺎء ﻓَﺴَﻮﱠاﻫُﻦﱠ ﺳَﺒْﻊَ ﺳَﻤَﺎوَاتٍ وَﻫُﻮَ ﺑِﮑُﻞﱢ ﺷَﯽءٍ ﻋَﻠِﯿﻢٌ {بقره ٢٩}
ترجمه: او ﺧﺪاﺋﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ آﻧﭽﻪ (از ﻧﻌﻤﺘﻬﺎ) در زﻣﯿﻦ وﺟﻮد دارد، ﺑﺮای ﺷﻤﺎ آﻓﺮﯾﺪه ﺳﭙﺲ ﺑﻪ آﺳﻤﺎن ﭘﺮداﺧﺖ، و آﻧﻬﺎ را ﺑﻪ ﺻﻮرت ﻫﻔﺖ آﺳﻤﺎن ﻣﺮﺗﺐ ﻧﻤﻮد و او ﺑﻪ ﻫﺮ ﭼﯿﺰ آﮔﺎه اﺳﺖ.
در آﯾﻪ ﻓﻮق ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯽﺷﻮد ﮐﻪ ﺧﺪا اﺑﺘﺪا زﻣﯿﻦ را آﻓﺮﯾﺪ و ﺳﭙﺲ ﺑﻪ آﻓﺮﯾﻨﺶ آﺳﻤﺎن ﭘﺮداﺧﺖ و ﻫﻔﺖ آﺳﻤﺎن را از ﻫﻢ ﺟﺪا ﮐﺮد.
أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّمَاءُ بَنَاهَا رَفَعَ سَمْكَهَا فَسَوَّاهَا وَأَغْطَشَ لَيْلَهَا وَأَخْرَجَ ضُحَاهَا وَالْأَرْضَ بَعْدَ ذَلِكَ دَحَاهَا
ترجمه: آيا آفرينش شما دشوارتر است‏ يا آسمانى كه [او] آن را برپا كرده است سقفش را برافراشت و آن را درست كرد و شبش را تيره و روزش را آشكار گردانيد و پس از آن زمين را گسترد {سوره ۷۹، آیات ۲۷ الی ۳۰}
ﻣﺎ در اﯾﻦ آﯾﺎت ﺑﻪ وﺿﻮح ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﻢ ﮐﻪ الله اﺑﺘﺪا آﺳﻤﺎن را آﻓﺮﯾﺪه و ﺳﭙﺲ زﻣﯿﻦ را با گسترده كردن ﺑﻮﺟﻮد آورده اﺳﺖ. ﺻﺮف ﻧﻈﺮ از ﻏﯿﺮواﻗﻌﯽ ﺑﻮدن اﯾﻦ دﻋﻮﯾﺎت، از اﯾﻦ دو ﺷﻖ ﻣﻨﻄﻘﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﺴﺮ اﺳﺖ. ﺗﻨﺎﻗﻀﺎت ﻣﻨﻄﻘﯽ دﯾﮕﺮی ﻧﯿﺰ در ﻗﺮآن دﯾﺪه ﻣﯽﺷﻮد ﻣﺎﻧﻨﺪ اﺷﺘﺒﺎﻫﺎت در ﻣﺤﺎﺳﺒﺎت ﺳﻬﻢ ارث و ﺑﺴﯿﺎری از ﻣﻮارد دﯾﮕﺮ ﮐﻪ ذﮐﺮ آن از ﺣﻮﺻﻠﻪ اﯾﻦ ﺑﺤﺚ ﺧﺎرج اﺳﺖ.
ﮐﯿﻬﺎن و ﺟﻬﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﷲ در ﻗﺮآن ﺑﻪ ﺗﺼﻮﯾﺮ ﻣﯽﮐﺸﺪ در ﺗﻀﺎد ﮐﺎﻣﻞ ﺑﺎ داﻧﺶ و ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻋﻠﻤﯽ ﻣﺎ از ﺟﻬﺎن اﺳﺖ. در ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن ﺑﺎرﻫﺎ ﻣﯽﺧﻮاﻧﯿﻢ ﮐﻪ:
١) آﺳﻤﺎن ﺳﻘﻔﯽ ﺑﺎ ﺳﺘﻮنﻫﺎي ﻧﺎﻣﺮﺋﯽ اﺳﺖ(سوره ٢ آيه ١٣، يا سوره دهم آيه ٣١) ٢) ﻧﻘﺶ ﮐﻮهﻫﺎ ﺛﺎﺑﺖ ﻧﮕﺎه داﺷﺘﻦ زﻣﯿﻦ اﺳﺖ (سوره ١٥ آيه ١٦، سوره ١٣ آيه ٢١، سوره ٣٢ آيه ٧٩، سوره دهم آيه ٣١)
٣) آﺳﻤﺎن ﻣﺎﻧﻨﺪ ﯾﮏ ﺳﻘﻒ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺳﺘﺎرﮔﺎن ﻣﺎﻧﻨﺪ یک سقف است که ستارگان مانند چراغ هایی آویزان هستند (سوره ١٢ آيه ٤١، سوره ٦١ آيه ٢٥، سوره ٥ آيه ٦٧)
٤) در ﺑﺎﻻي اﯾﻦ ﺳﻘﻒ الله ﻫﻤﺮاه ﺑﺎ ﻓﺮﺷﺘﮕﺎن ﺑﺮ ﻋﺮش ﻧﺸﺴﺘﻪ اﺳﺖ(سوره ٩٢ آيه ١٧، سوره ٣ آيه ١٠، سوره ٥٩ آيه ٢٥)
٥) زﻣﯿﻦ و آﺳﻤﺎن در ﺷﺶ ﯾﺎ ﻫﺸﺖ روز آﻓﺮﯾﺪه ﺷﺪه اﻧﺪ. اﻧﺴﺎن از ﮔﻞ ﺳﻔﺎل ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺑﻮﺟﻮد آﻣﺪه اﺳﺖ(سوره ٧ آيه ٣٢، سوره ٧١ آيه ٣٨، سوره ١٢ آيه ٢٣)
٦) ﻧﻄﻔﻪ اﻧﺴﺎن از ﭘﺸﺖ ﻣﺮد و اﺳﺘﺨﻮان‌های میان سینه زن بسته می‌شود (سوره ٧ آيه ٨٦)
داﺳﺘﺎنﻫﺎی ﺑﺎورﻧﮑﺮدﻧﯽ ﺗﻮرات ﻧﯿﺰ در ﻗﺮآن ﺗﮑﺮار ﻣﯽﺷﻮد ﻣﺎﻧﻨﺪ آﻓﺮﯾﻨﺶ ﺟﻬﺎن در ﺷﺶ ﯾﺎ ﻫﺸﺖ روز، آﻓﺮﯾﻨﺶ اوﻟﯿﻦ زن از دﻧﺪه ﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﻣﺮد، ﻃﻮﻓﺎن ﻧﻮح، ﻣﻌﺠﺰات ﻣﻮﺳﯽ و ﻣﺎﻧﻨﺪ آن.
ﺑﺮ اﺳﺎس اﯾﻦ ﺗﻨﺎﻗﻀﺎت ﻣﻨﻄﻘﯽ و ﻋﺪم ﺗﻄﺎﺑﻖ آﺷﮑﺎر ﺑﺎ ﻋﻠﻢ، ﻧﻤﯽﺗﻮان ﻓﺮض ﮐﺮد ﮐﻪ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪه ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن، ﺧﺪاﯾﯽ ﺑﺎﺷﺪ ﮐﻪ آﺳﻤﺎن و زﻣﯿﻦ را ﺧﻠﻖ ﮐﺮده اﺳﺖ. ﭼﻨﯿﻦ ﺧﺪاﯾﯽ ﺑﺎﯾﺪ اول از ﻫﻤﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ آﻓﺮﯾﻨﺶ ﮐﯿﻬﺎن و اﻧﺴﺎن آﮔﺎﻫﯽ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ. اﻣﺎ ﻧﻮﯾﺴﻨﺪه ﻣﺘﻦ ﻗﺮآن ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺷﻨﺎﺧﺘﯽ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ اﯾﻦ ﻣﺴﺎﺋﻞ ﻧﺪارد ﺑﻠﮑﻪ ﺷﻨﺎﺧﺖ او ﺣﺘﯽ از داﻧﺶ زﻣﺎن ﺧﻮدش ﻫﻢ ﻋﻘﺐ ﺗﺮ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﯽرﺳﺪ.
۲) فرض دوم که در میان غیرمسلمانان و منتقدین محبوب است آن است که محمد متن قرآن را براي خود نوشته است.در سوره ٢٥ آیه ٥ میخوانیم:
” و گفتند افسانه هاى پیشینیان است که آنها را براى خود نوشته و صبح و شام بر او املا میشود (٥)”
با این حال، این آیه، فرضیه فوق را نه تقویت بلکه تضعیف میکند. اگر محمد خود نویسنده یا مبدع قرآن باشد، دیگر نیازی نیست کسی بر او آنرا املا کند. همچنین از روایات و به خصوص آیات مدنی میتوان دانست که محمد به هیچ وجه مردی حکیم و اهل علم نبوده است. این فرضیه ضعیف است. قبول این فرضیه بدین معناست که لحن خطابی قرآن کاملا تقلیدی است و هیچ شخصیت بیرونی به جز محمد وجود نداشته است که در تولید این متن تاثیرگذار باشد. در اکثر موارد متن آیات مکی خطاب به محمد است و نه شخص دیگری.
اگر محمد نویسنده قرآن باشد دلیلی وجود نداشته که متن را مستقیما خطاب به مردم ننویسد(کما اینکه در آیات مدنی به کرات مومنین را خطاب قرار می دهد).
اگر به آیات مدنی دقت کنیم میبینیم که اکثر آنها خطاب به مسلمانان بوده و با عبارت «یا ایها الذین آمنو…» آغازمیشوند و یا مستقیما منافقین را خطاب قرارمی دهد. این لحن سخن در آیات مکی به ندرت دیده میشود و معمولا خود محمد خطاب قرار داده میشود.
علاوه بر این، نکته دیگری که این فرضیه را تضعیف میکند، این موضوع است که در برخی موارد نویسنده (فرضی) محمد را تخطئه کرده است: فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقرآن مِن قَبْلِ أَن یقْضَى إِلَیکَ وَحْیهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِی عِلْمًا ﴿سوره ٢٠ ،آیه ١١٤﴾
ترجمه: پس بلندمرتبه است الله فرمانرواى بر حق و در [خواندن] قرآن پیش از آنکه وحى آن بر تو پایان یابد شتاب مکن و بگو پروردگارا بر دانشم بیفزاى ».
إِن کَادُواْ لَیفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِي أَوْحَینَا إِلَیکَ لِتفْتَرِي عَلَینَا غَیرَهُ وَإِذًا لاَّتَّخَذُوكَ خَلِیلًا. وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیهِمْ شَیئًا قَلِیلًا. إِذًا لَّأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَیاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ عَلَینَا نَصِیرًا. ﴿سوره ١٧ ،آیات ٧٣ الی ٧٥﴾
ترجمه: و چیزى نمانده بود که تو را از آنچه به سوى تو وحى کرده ايم گمراه کنند تا غیر از آن را بر ما ببندى و در آن صورت تو را به دوستى خود بگیرند. و اگر تو را استوار نمی داشتیم قطعا نزدیک بودکمى به سوى آنان متمایل شوى. در آن صورت حتما تو را دو برابر [در] زندگى و دو برابر [پس از] مرگ [عذاب] می چشانیدیم آنگاه در برابر ما براى خود یاورى نمیافتى.»
وَمَا کُنتَ تَرْجُو أَن یلْقَى إِلَیکَ الْکِتَابُ إِلَّا رَحْمَۀً مِّن رَّبِّکَ فَلَا تَکُونَنَّ ظَهِیرًا لِّلْکَافِرِینَ ﴿٨٦ ﴾وَلَا یصُدُّنَّکَ عَنْ آیاتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنزِلَتْ إِلَیکَ وَادْعُ إِلَى رَبِّکَ وَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿سوره
٢ ،آیات ٨٦ تا ٨٧﴾
ترجمه: و تو امیدوار نبودى که بر تو کتاب القا شود بلکه این رحمتى از پروردگار تو بود پس تو هرگز پشتیبان کافران مباش . و البته نباید تو را از آیات الله بعد از آنکه بر تو نازل شده است باز دارند و به سوى پروردگارت دعوت کن و زنهار از مشرکان مباش.»
اگر محمد نویسنده باشد و آنرا طوری نوشته باشد که گویی از طرف یک خدا و خطاب به خودش نوشته شده است، دور از ذهن است که در متن، علیه خود سخن بگوید یا خودش را تهدید و تخطئه کند (البته کاملا ناممکن نیست). در هر حال، دلیلی در دست نيست که این فرضیه را در مورد آیات مکی (و نه مدنی) بپذیريم.
همچنین گویا محمد درباره نام خدایش هم چندان مطمئن نبوده است. براي مثال در اینکه هنگام نماز و دعا خدا را به چه نامی صدا بزنند، محمد نیازمند سئوال از نویسنده بوده است:
قُلِ ادْعُواْ اللّهَ أَوِ ادْعُواْ الرَّحْمَنَ أَیا مَّا تَدْعُواْ فَلَهُ الأَسْمَاء الْحُسْنَى وَلاَ تَجْهَرْ بِصَلاَتِکَ وَلاَ تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَینَ ذَلِکَ سَبِیلًا ﴿سوره ١٧،آیه ١١٠﴾
ترجمه: بگو الله را بخوانید یا رحمان را بخوانید هر کدام را بخوانید براى او نامهاى نیکوتر است و نمازت را به آواز بلند مخوان و بسیار آهسته اش مکن و میان این [و آن] راهى [میانه] جوى»
٤) فرضیه چهارم این است که محمد، متن را به صورت نامه هایی از دوردست دریافت میکرده است. كه دلایل بسیارى برای پذیرش این فرضیه وجود دارد.
عدم اشاره به محتوا و مضمون، زمانها و مکانها، دقیقا به این خاطر است که نویسنده در حال پاسخ به نامه‌ای (یا پیام شفاهی) از سوی محمد است و بنابراین نیازی به اشاره به موضوع نبوده است زیرا موضوع و مشکل توسط محمد قبلا در نامه‌ای بیان شده است. مثلا سئوالات فوق تنها در یک مکاتبه معنا می یابد و از وی می پرسد که آیا این داستان را شنیده یا دریافت کرده است و سپس توضیح کوتاهی درباره آن می دهد. کافی است متن قرآن را به چشم نامه ای بخوانید که براي محمد ارسال میشده است. اجازه دهید چند نمونه را بررسی کنیم:
٤- الف) در قرآن به جملات بسیاری برمی‌خوریم که هیچ نیاز نیست به عنوان نتیجه یک مکالمه حضوری ثبت شوند یا حتی به خاطر سپرده شوند.
بسیاری مسائل شخصی هستند و تنها خود محمد را خطاب قرار می دهند بنابراین هیچ ضرورتی برای انتقال آن به شخص سوم نیست. در ابتداي سوره طه میخوانیم. مَا أَنزَلْنَا عَلَیکَ الْقرآن لِتَشْقَى ﴿سوره ٢٠ ،آیه دوم﴾
ترجمه: قرآن را نازل نکردیم تا به رنج افتی»
این آیه و بسیاری دیگر از آیات از یک دیالوگ شخصی خبر می دهد و هیچ نیازی نیست که در یک مکالمه حضوری این جمله را به عنوان پیامی به مردم حفظ یا ثبت شود.
مضحک است که تصور کنیم، محمد چنین عباراتی را برای مردم قرائت میکرده است. مشخص است که محمد پیامی داده است و از مشکلاتی که درهنگام موعظه قرآن برایش پیش آمده شکایت کرده است. در ادامه و در آیه ١١٤ نویسنده عنوان میکند:
«پس بلندمرتبه است الله فرمانرواى بر حق و در [خواندن] قرآن پیش از آنکه وحى آن بر تو پایان یابد شتاب مکن و بگو پروردگارا بر دانشم بیفزاى.»
به نظر میرسد که محمد صبر نکرده است تا تمام محتوا از طریق نامه‌ها (احتمالا داستان موسی) برایش ارسال شود. پس خصوصی بودن برخی پیامها نشان می دهد که متن از یک مکاتبه حاصل شده است و نه مکالمه.
٤-ب) در متن بارها به وضوح از کتاب و صحیفه صحبت میشود. در سوره نحل در اولین آیه می‌خوانیم:
أَتَى أَمْرُ اللّهِ فَلاَ تَسْتَعْجِلُوهُ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یشْرِکُونَ ﴿سوره ١٦ ،آیه اول﴾
ترجمه: امر خدا دررسید پس در آن شتاب مکنید او منزه و فراتر است از آنچه [با وى] شریک می سازند.»
سپس در آیه ٦٤ همین سوره نوشته می شود: وَمَا أَنزَلْنَا عَلَیکَ الْکِتَابَ إِلاَّ لِتُبَینَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُواْ فِیهِ وَهُدًى وَرَحْمَۀً لِّقَوْمٍ یؤْمِنُونَ ﴿٦٤﴾
ترجمه: و ما [این] کتاب را بر تو نازل نکردیم مگر براى اینکه آنچه را در آن اختلاف کرده اند براى آنان توضیح دهى و [آن] براى مردمى که ایمان می آورند رهنمود و رحمتى است.»
به وضوح گفته می‌شود که برای محمد کتابی فرستاده شده است تا اختلافی درباره یک موضوع را حل کند. احتمالا منظور از رسیدن امر خدا، کتابی است شامل قوانین و یا موضوعی که محل اختلاف نظر بوده است. البته گفته نمی‌شود که اختلاف بر سر چه چیزی است و در هیچ کجای متن این سوره صحبتی از وجود یک اختلاف و امر یا قضاوت خدا در مورد موضوع محل اختلاف دیده نمی شود. پس کتابی که قرار است اختلافی را حل کند کجاست؟
در خود متن، به اختلاف و حل آن اشاره ای نشده است. پس باید چیزی در الحاق با این نامه برای محمد ارسال شده باشد.
یا در سوره ١٩ چند بار میخوانیم که: وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَّبِیا
﴿٤١ …﴾ وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ کَانَ مُخْلَصًا وَکَانَ رَسُولًا نَّبِیا﴿۵۱ …﴾ وَاذْکُرْ فِیالْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولًا نَّبِیا ﴿٥٤…﴾ واذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَّبِیا ﴿٥٦﴾
عبارت وَاذْکُرْ فِی الْکِتَا بِ در متن به وضوح از محمد می‌خواهد که داستانهای پیامبران را از یک کتاب ذکر کند.
برای مثال در آیه ۵۶ از محمد می خواهد که در کتاب از ادریس برای مردم یادکند. هیچ داستانی از ادریس در متن قرآن به چشم نمی‌خورد.
پس باید داستان ادریس در کتابی به جز متنی که در دست داریم موجود باشد. کلمه “کتاب” در اینجا حتما اشاره به متنی است خارج از متن سوره‌هایی در دسترس ماست.
مفسرین مسلمان معمولا کتاب را همین آیاتی می دانند که دردست ماست. اگر تفسیر آنان را بپذیریم، برای کتاب سه معنای متفاوت در قرآن وجود دارد:
١) کتاب به معنای کتب پیشین مانند تورات و انجیل.
٢) کتاب به معنای نامه اعمالی که در قیامت در دست مردم می دهند.
٣) کتابی که قرآن از آن نوشته یا ارسال شده است. در متن واضح است که بین قرآن و کتاب تفاوتی وجود دارد بنابراین آنها متوسل به این توجیه شده اند که گویا خدا همه قرآن را در کتابی نزد خود محفوظ دارد و به تدریج آنرا براي محمد نازل می‌کند.
این تصور به لحاظ الهیاتی به جبرگرایی می انجامد. این بدین معناست که سخنان خدا درباره رفتار کافران، مسلمانان و منافقین، زنان محمد، جنگها همه از پیش نوشته شده است. البته این تفسیر تلویحا اعترافی است به اینکه منظور از کتاب همین متنی نیست که در دست ماست و کتاب چیزی است که نزد نویسندگان محفوظ بوده و بخش‌هایی از آن به تدریج برای محمد نازل می‌شده است.
٤-ج) در برخی از آیات اشاره به ارسال نامه هست. در سوره مدثر (۷۴) در پاسخ به مشرکین و کسانی که آیات فرستاده شده را انکار کرده‌اند، میخوانیم: بَلْ یرِیدُ کُلُّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ أَن یؤْتَى صُحُفًا مُّنَشَّرَةً ﴿٥٢﴾
ترجمه: بلکه هر کدام از آنها انتظار دارد نامه جداگانهاي براي او فرستاده شود.»
در اینجا به وضوح صحبت از یک نامه است. نویسنده می‌گوید که این انتظار بی‌جایی است که برای هرکسی نامه جداگانه ای ارسال شود. گاهی متن به وضوح اشاره میکند که شخصی برای محمد نامه‌ها را ارسال کرده است.
در سوره نمل آیه ٦ می خوانیم: وَإِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقرآن مِن لَّدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ ﴿٦﴾
ترجمه: و بطور مسلم این قرآن از سوی حکیم دانائی بر تو القا میشود.»
مفسرین مسلمان هیچ راهی ندارند جز اینکه با اطمینان مدعی شوند منظور از حکیم علیم همان خداست. طباطبایی در تفسیر المیزان می‌نویسد:
«و اگر در میان همه اسماى حسناى خدا دو نام شریف حکیم و علیم را ذکر کرده، براى آن بود که دلالت کند بر اینکه نزول این قرآن از ناحیه سرچشمه حکمت است، دیگر هیچ ناقضی نمی تواندآن را نقض کند و هیچ عامل وهنى نمى تواند آن را موهون سازد و نیز، از ناحیه منبع علم است، پس هیچ دروغى در اخبار آن نیست، و هیچ خطایى در قضاوتش راه ندارد.»
اما دلیل اینکه چرا در ابتدای این سوره و قبل از شرح داستان موسی و سلیمان، گفته میشود که تو این قرآن را از حکیمی علیم دریافت میکنی در آیه ٧٦ بعد از پایان نقل داستانها مشخص میشود: إِنَّ هَذَا الْقرآن یقُصُّ عَلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَکْثَرَ الَّذِي هُمْ فِیهِ یخْتَلِفُونَ ﴿٧٦﴾
ترجمه: این قرآن اکثر چیزهائی را که بنی اسرائیل در آن اختلاف دارندبراي آنها بیان میکند.»
پس نویسنده می خواهد محمد را مطمئن کند که این سخنان فرد حکیمی است که چیزهایی را میداند که یهودیان در موردش اختلاف نظر دارند(احتمالا منظور داستان سلیمان است). تفسیر طباطبایی پر از سخنان توخالی است. اگر این داستانها از سوی خدا به محمد القا میشود دیگر بی معناست که بر حکیم و علیم بودن خدا تاکید شود. البته ما باید به عباراتی که ظاهرا در تعارض با فرضیه چهارم است نیز توجه کنیم.
یکی از معدود تعارضات با این فرضیه آیه ۶ سوره ۸۷ است: سَنُقْرِؤُكَ فَلَا تَنسَى﴿٦﴾
«ما به زودي (قرآن را) بر تو قرائت میکنیم و هرگز فراموش نخواهی کرد»(مکارم شیرازی)
اگر این ترجمه فعل سنقروك .. را قبول کنیم، پس به نظر خواهد رسید که نویسنده متن، میگوید بزودی قرآن برای محمد قرائت یا روخوانی (recite) می شود تا وی فراموش نکند. اما کریستف لوکزنبرگ با رجوع به ریشه سریانی آن ، معنای اصلی آنرا آموختن (teach) میداند. بنابراین وی این آیه را اینطور تصحیح می کند:
“ما بزودی به تو یاد خواهیم داد (طوري که) فراموش نکنی.”

نوشته نگاهى به آشفتگى متن قرآن و دلايل آن اولین بار در پدیدار شد.

]]>
4106
چرا دیگر مسلمان نیستم https://www.eslam.nu/2020/10/15/whyi/ Thu, 15 Oct 2020 17:43:16 +0000 http://www.eslam.nu/?p=4062 صندوقچه‌ی دربسته عقاید ارثى ما اعتقاد و ایمان دینی و مذهبی، از بت پرستی گرفته تا دین موسی و آیین زرتشت و مسیحیت و چه و چه، معمولا مثل یک صندوقچه در بسته به طور ارثى از والدين به فرزندان منتقل می شود. به احتمال زیاد، شما هم که اکنون این مطلب را می خوانید […]

نوشته چرا دیگر مسلمان نیستم اولین بار در پدیدار شد.

]]>
صندوقچه‌ی دربسته عقاید ارثى ما
اعتقاد و ایمان دینی و مذهبی، از بت پرستی گرفته تا دین موسی و آیین زرتشت و مسیحیت و چه و چه، معمولا مثل یک صندوقچه در بسته به طور ارثى از والدين به فرزندان منتقل می شود. به احتمال زیاد، شما هم که اکنون این مطلب را می خوانید معتقد به مذهبی هستید که والدین شما داشته اند؛ این طور نیست؟
حال شما مسلمانید و مسلما اسلام را بر حق می دانید؛ اما من از شما میخواهم که چشمان خود را ببندید و لحظه ای تصور کنید در یک خانواده مسیحی [مثلا متولد شده بودید. با این حال، اکنون آیا مسیحی بودید یا مسلمان؟ اصلا آیا تا به حال به این موضوع فکر کرده بودید؟
اگر به جهان اطراف خود دقت کنید، خواهید دید که هزاران مذهب و کیش و آیین و فرقه و… در اطراف شماست که هرکدامشان خود را درست دانسته و غیر از خود را اشتباه می دانند.

در این میان شما در یک خانواده ی مسلمان متولد شدید و والدین شما صندوقچه اسلام را همان هنگام تولد به شما دادند. صندوقچه ای که هنوز هم در ذهن شما جای دارد. اما فکر نمی کنم تا به حال آن صندوقچه را باز کرده باشید و درون اين صندوقچه اسرار آميز را با ديد باز نگاه كرده باشيد، این طور نیست؟
اما این صندوقچه چیزی است که شما آن را عقیده و باور خود می دانید، چیزی است که بخش عمده ای از شخصیت شما را می سازد و چیزی است که بیشترین تاثیر را بر زندگی شما دارد. فکر نمی کنید اكنون، همین امروز، وقت آن رسیده است که سراغ صندوقچه عقاید خود بروید، در آن را باز کنید و درونش را به خوبی بنگرید، ببینید که آیا واقعا چیزی که درون آن صندوقچه است درست است؟ من در این کار شما را تنها نخواهم گذاشت؛ پس بیایید با هم هر چیزی را به چالش بکشیم تا بتوانیم حقیقت را از درون چاه تاریک جهالت نجات دهیم.
كمى در مورد قرآن بدانيم
بعد از باز کردن صندوقچه عقایدتان، احتمالا اولین چیزی که به آن برخوردید کتاب قرآن بوده است، کتابی که اسلام بر پایه ی آن استوار است، کتابی که به عقیده ی مسلمانان تماماً حرف الله است. جالب است من شخصا خودم را مسلمان می دانستم بدون این که حتی یک بار قرآن را خوانده باشم. شما چطور؟ آيا شما تاكنون با دقت به معناى آيات قرآن توجه كرده ايد؟ آیا تا به حال سراغ قرآن رفته اید تا ببینید درون آن چه چیزهایی نوشته شده است؟
من بعد از این که تمایل پیدا کردم تا صندوقچه عقاید خودم را مورد بررسی قرار دهم، تصمیم گرفتم که تجربه ی خواندن قرآن، البته ترجمه فارسى اش را داشته باشم. این کار حدود چند هفته طول کشید اما ارزشش را داشت. چرا که این برای من خیلی مهم بود که بدانم کتابی که سرچشمه عقاید من است، و کتابی که آن را مقدس می دانم، درونش چیست. اما چیزی که بعد از مطالعه ی قرآن برای من روشن شد این بود که حرف های قرآن نمی توانند از جانب خدا باشند و همه آنها صرفا حرف های خود محمد و يا انسانهاى هم دوران او است. چرا که در بین مطالب قرآن، حرف هایی غیر منطقی و متناقض وجود دارد؛ چیزی که به هیچ وجه انتظار آن را نداشتم.

اما برای این که این نکته به شما هم ثابت شود، آیات غیر منطقی و دور از عقل قرآن را در اینجا جمع آوری کرده ام که امیدوارم برای شما مفید واقع شود. فقط از شما تقاضا دارم براى يكبار هم كه شده بدون تعصب و بدون هيچ پيش فرضى مطالب پيش رو را با دقت مطالعه كنيد.
١) آیه ٢٩ سوره بقره، در اين آيه می خوانیم که:
خدا کسی است که همه آنچه در زمین است را برای شما آفرید و سپس آسمان را آفرید و هفت آسمان را استوار کرد و او به هر چیزی داناست. حالا سئوالى كه براى من پيش آمد اين بود كه؛ اگر همه موجودات برای انسان خلق شده اند! موجوداتی که ملیونها سال پیش از بوجود آمدن انسان نسلشان منقرض شد برای چه بوجود آمدند؟
٢) چگونه اول زمین آفریده شد بعد آسمان در صورتی که کرات بسیار دیگری قبل از وجود داشتن کره زمین در همان آسمان (که آفریده نشده) وجود داشتند؟
٣) هی فضانوردی يا دانشمند علوم فضائى و ستارگان تا كنون نگفته که آسمان هفت طبقه دارد!
٤) اگر آیات ٢٨ تا ٣٢ سوردی النازعات را خواهید دید که در آن آیات از آسمان به عنوان یک سقف برای زمین یاد شده است، در صورتی که اکنون ما می دانیم زمین خودش در همان آسمان واقع است.
٥) در همین آیات روشنی روز و شب برای کل آسمان در نظر گرفته شده، در صورتی که ما می دانیم نورى که از خورشید سرچشمه دارد تنها بخشی از زمین و سیاره های اطرافش را روشن می کند نه کل کهکشانها را.
٦) در آیه بعدی به وضوح گفته می شود که زمین صاف است! واقعا در مورد این آیات چه فکری می کنید؟ به نظر شما این آیات از طرف خدائى است که همه چیز را آفریده و به همه چیز داناست یا از طرف یک انسان عرب که بیش از ١٤٠٠ سال پیش می زیسته و با علمی که انسانها آن زمان داشتند چنین حرف هایی زده است؟
فکر نمی کنم حتی نیازی به قضاوت باشد که بخواهم بگویم خودتان قضاوت کنید. تازه این شروع کار است، هنوز حرف هایی در این کتاب هستند که با آگاه شدن از آنها فکر نمی کنم دیگر ایمانی به اسلام و كتابش داشته باشید چه برسد به این که بخواهید از مسلمان نبودن من تعجب کنید. البته لازمه اينكار، كنار گذاشتن ترس و تعصب و پيش فرضهاى دينى است و تا زمانى كه از قيد آنها خارج نشده باشيد قادر به ديدن حقيقت نخواهيد بود.
حال به آیات بعدی توجه کنید:
٧) در قرآن آمده که هرکس به هر اندازه ای که خویی یا بدی کند جزای آن را خواهد دید. حتما این آیه تا کنون به گوشتان خورده، ولی تا به حال به این فکر کرده اید که چگونه خدا بعد از سالها عبادت شيطان، او را برای فقط یک خطا تا ابد به جهنم می فرستد؟ اگر شبطان فرشته بود پس چگونه توانست گناه نافرمانی خدا را مرتکب شود؟ فرشتگان که از خود اختیاری ندارند! و آيا اين عدالت خداوند خالق جهان است كه يك سويه به قاضى برود و فقط داستان را از زبان خود بيان كند؟ چرا هيچگاه ما داستان را از زبان شيطان نشنيده ايم كه ببينيم حرف و حساب او چيست؟
٨) در هیچ جای قرآن نیز نیامده که به جنها گفته شد تا به انسان سجده کنند، بلکه خدا تنها به فرشتگان فرمان داد تا به آدم سجده کنند. اگر جنس شیطان از آتش است چگونه می تواند در آتش بسوزد؟
ادعاى خود قرآن است که شیطان از جنس آتش است و همچنین گفته شده که شیطان در بارگاه خدا بوده و به سبب نافرمانی از بارگاه خدا رانده شده است!
خوب چگونه اين مسئله ممكن است؟ مگر آتش ماده نیست؟ پس چطور موجودی با خواص مادى پیش خدا بوده است؟ مگر خدا مكانی را اشغال می کند كه بارگاه و دربار داشته باشد؟
٩) موضوع ديگر اينكه چرا ملیاردها انسان به خاطر نافرمانی یک انسان(آدم) باید در عذاب باشند؟
این جمعیت عظیم در زمانی که حضرت آدم از خدا سرپیچی کرد وجود نداشتند که بخواهد کار اشتباهی مرتکب شوند، اما باید فقط به خاطر اشتباهی که حضرت آدم کرد باید شانس زندگی در بهشت را از دست بدهند؟ پس عدالتی که الله از آن حرف میرند کجاست؟
١٠) خدا به آدم ميگويد نزدیک این درخت نشوید، اما شیطان به آدم گفت که از ميوه این درخت بخور و آدم هم خورد. پس شيطان نفوذ کلامش از خدا بیشتر بوده که توانسته انسان را قانع به انجام این کار کند، این طور نیست؟
١١) در ابتدای سوره ی بقره خواندیم که خداوند زمین را خلق کرد و سپس به خلقت آسمانها پرداخت. جدا از این که این مطلب از نظر علمی و منطقی درست نیست، اگر انسان قرار بود در بهشت زندگی کند پس خدا چرا می بایست زمین و آسمانها را برای انسان خلق می کرد؟ آدم و حوا باهمدیگر ازدواج کردند، ولی برای بقای نسلشان لازم بود تا فرزندانشان نیز با یکدیگر ازدواج کنند؛ اما مگر ازدواج خواهر و برادر در اديان الهى حرام نیست؟ پس اگر اینطور باشد اکنون كل انسانها حرام زاده اند!! لطفا به تفاسير مسخره استناد نكنيد كه قبلا انسانهايى بوده اند و … اينها را زمانى ساخته اند كه فهميده اند اين ايراد است و براى رفع و رجوع آن اين داستانها را ساخته اند وگرنه چه دليلى داشت قرآن از آدم به عنوان پدر همه بشريت نام ببرد؟
١٢) کمی هم به تبعیض هایی که خداوند عادل مسلمانان بر بندگان خود قاعل شده اشاره کنم
در آیه ٤٧ سوره بقره څدا صراحتاً نسل بنی اسرائیل را بر جهانيان برتری داده است. ترجمه این آیه چنين است: ای فرزندان اسرائیل از نعمتهایم که بر شما ارزانی داشتم و از اینکه من شما را بر جهانيان برتری دادم.
سئوال؛ مگر ما همه از بگه خدا آفریده نشده ايم؟ پس چرا خدا بنی اسرائیل را از دیگران برتر دانسته است؟ آيا اين يك تناقض نيست با ادعاى عدالت الله ؟
١٣) به آیه ٤٩ همین سوره توجه کنید: و به یاد آريد آنگاه که شما را از چنگ فرعونيان رهانيدم [آنان شما را سخت شکنجه می کردند پسران شما را سر می بریدند و زنهایتان را زنده می گذاشتند و آن امر بلا و امتحان بزرگی از جانب پروردگارتان بود]
سئوال: به نظر شما یک ممتحن چه زمانی امتحان می گیرد؟ اگر خدا از اعمال انسان آگاه است پس دیگر امتحان برای چیست؟
آيا كشتار مردان و زنان و كودكان فقط براى امتحان برخى از انسانها، عدالت است؟؟ اين چه خدائى است كه فقط با كشتار و خونريزى بدنبال امتحان است؟
اصولا اگر می گویند امتحان خدا با امتحان بشر قابل قیاس نیست و به فول مفسرین وسیله ای برای ظهور و شکوفایی نیروهای بالقوه بشری است، آیا اگر من سربلند از امتحان بیرون نیایم غیر از این است که امتحان با توانایی های من سازگاری نداشته است؟؟
از طرفی این چه جور امتحانی است که خودم هم نبايد از شرکت در آن آگاهی داشته باشم؟ بر طبق این آیه اگر ستم فرعونيان بلا و آزمایش بزرگی بود، پس قرعون مامور خدا برای امتحان قوم بنی اسرائیل بوده، پس چطور مورد قهر خدا قرار گرفته است؟؟( واقعا اين همه تناقض را چطور ميشود در يك كتاب جاى داد؟
١٤) آیات ٦٧ تا ٧٤ سوره بقره همگی درباره ی شكل و ظاهر گاوی است که خداوند خواسته آن را برایش قربانی کنند. جالب است که رنگ، پیری یا جوانی و چاقی یا لاغری گاو برای خداوند جائز اهمیت بوده است.

سئوال؛ آیا خداوند نمی توانست کشته را بدون درخواست يك قربانی زنده کند؟ آیا اگر این گاو زرد نبود، لاغر و پیر بود، چه لطمه ای به قدرت خدا می زد؟

١٥) حال اگر نگاهی به آیه ١٨٧ سوره بقره بیندازید، خواهید دید که خدا در این آیه رابطه ی جنسی با زنان را در که در ماه رمضان گناه سنگینی محسوب می شد را حلال کرده است. اگر خدا به همه چیز آگاه است، چه طور نمی دانسته که قانون سختی برای مردان عرب وضع کرده که آنها نمی توانند از پسش بر آیند؟
رابطه ی جنسی اگر کار بدی است. پس باید همیشه بد باشد، پس چرا این کار فقط در ماه رمضان كار بدى محسوب میشده؟ چرا خدای آگاه در تصمیمش تجديد نظر می کند؟ مگر او داناى مطلق نیست؟ چرا رابطه جنسی در دنيا کار بدی محسوب می شود ولی همان کار در بهشت کار بدی نیست؟
١٦) در آیه ١٨٩ سوره بقره می خوانیم:
ای پیغمبر، اگر از تو سوال کنند که دلیل وجود بدر و هلال ماه چيست جواب بده که آنها برای تعيين أوقات عبادت و حج و معاملات مردم است و نیکوکاری به این نیست که از پشت دیواری به خانه در آييد چه این کار ناشایسته است نیکویی در آن است که پارسا باشید و به هر کار از راه آن داخل شوید و تقوا پیشه کنید که رستگار شود.
سئوال؛ آیا کره ماه و زمین ملیاردها سال قبل از بوجود آمدن انسان برای تعیین اعمال حج و معاملات مردم آفریده شده اند؟!
به انسجام این آیه توجه کنید! درست بعد از صحبت کردن در مورد صحت علت بدر و حلال ماه بلافاصله گفته می شود که از روی دیوار به خانه های خود وارد نشوید! این دو موضوع مضحك چه ربطی به هم دارند؟
١٧) در آیه ٢٢٨ سوره بقره می خوانیم: .و برای زنان حقوقی شایسته است همانند وظیفه ای که بر عهده آنهاست ولی “مردان را بر زنان مزيتو است” وخدا پیروزمند و حکیم است. همانطور که دیدید در این آیه به طور صریح تاکید شده است که مردان در درجه بالاتری نسبت به زنان قرار دارند و لذا برتر از آنان هستند.
شما چه فکر می کنید؟ به نظر شما آیا این منطقی است که از ذهنى پیروی کنیم که حقوق زنان را لگدمال می کند و به صراحت آنان را از مردان در درجه ی پایین تری قرار می دهد؟ مگر مرد و زن هر دو انسان نیستند؟ مگر هر دو به یکدیگر نیاز ندارند؟ پس چرا باید مردانه برتر از زنان باشند؟ اما این آیه تنها آیه ای نیست که حقوق زنان را زیر پا می گذارد.
١٨) در آیه ٢٣٣ سوره بقره(ماده گاو) می خوانیم که زنانتان کشتزار شما هستند. هرجا و هرگونه که خواهید به کشتزار خود درآیید و آنان را برای خودتان مقدم دارید فکر نمی کنم لازم به توضیح باشد. خودتان می بینید که الله چگونه درباره زنان صحبت می کند. و از ديد اين الله كه خودش مرد است، زنان چه موجودات محقرى هستند.<
١٩) در بخشی از آیه ١٢٢ سوره بقره می خوانیم و سوال کنند از تو دربارهی عادت ماهانه زنانه، بگو آن رنجی است برای زنان.
امروزه ما می دانیم که عادت ماهانه نشان دهنده کار دستگاه تناسلی زنانه است و نتيجه طبیعی کارکرد هرمون هایی خاصی است. با این حال، آیا شما فکر می کنید که این خونریزی عذابی باشد که الله برای زنان قرار داده است؟؟
٢٠) در قسمتى از آيه ٢٣٠ سوره بقره می خوانیم که: و اگر شوهر برای بار سوم او را طلاق گفت پس از آن دیگر زن برای او حلال نیست تا اینکه با شوهری غیر از او ازدواج کند و با او همخوابگی نماید، پس اگر [شوهر دوم] وی را طلاق گفت اگر آن دو [همسر سابقا پندارند که حدود خدا را برپا می دارند گناهی بر آن دو نیست که به یکدیگر بازگردند و اینها حدود احکام الهی است که آن را برای فومی دانا بيان می کند. يعنى اينكه، اگر مردی سه بار همسرش را طلاق دهد، و بخواهد برای بار چهارم با او ازدواج کند باید آن زن حتما با شخص سومی ازدواج کند و با او همبستر شود.
در واقع این آیه برای تنبیه مرد مسلمان از بدن زن استفاده ابزارى کرده است. جالب اینجا است که این وظیفه سنگین را معمولا در طول تاریخ خود روحانیت(قشر آخوند و ملا) انجام میداده است. شما چه فکر می کنید؟ آيا موجودى كه چنين تفكراتى را به جامعه القاء ميكند ميتواند خداى خالق تمام كهكشانها باشد؟؟
٢١) بر اساس آیه ١١ سورة نساء سهم زن از ارث، نصف سهم مرد است. این حرف با اصل يکم اعلامیه جهانشمول حقوق بشر که حقوق تمامی افراد بشر را یکسان می داند در تضادى كاملا فاحش است.
٢٢) در آیه ١٠ از سورة الممتحنه می خوانیم که: ای کسانی که ایمان آوردید، زنان مؤمنه ای که هجرت کرده اند و به سوی شما آمدند، خدا به ایمانشان داناتر است. شما از آنها تحقیق کنید، اگر با ایمانشان شناختيد دیگر آنان را به شوهران کافرشان بر مگردانید که هرگز این زنان مؤمن بر کفار و آن شوهرات كفر به این زنان حلال نیستند.
همانطور كه ديديد در این جا الله به جاى تحکیم خانواده به از هم پاشی نظام خانواده دامن می زند. ولی مهر و نفقه ای که آن شوهران خرج این زنان کردند به آن مردان بدهید. (به عبارتی آن زنان را از شوهرانشان بخرید.) و باکی نیست که شما با آنها نكاح كنيد ولی مهر آنان را بدهید و هرگز متوسل به كافران نشوید و شما از كافران مهر و نفقه طلب کنيد آنها هم از شما مهر و نفقه طلبند این حکم خداست میان شما بندگان و خدا به حقایق امور آگاه و حکیم است
ivيعنى در تمامى اين دستورات مهمترين چيزى كه وجود ندارد، اجازه و اراده خود زن است و الله براى اين زن هيچ حق و حقوقى را متصور نشده است ولى مسلمانان ادعا ميكنند كه اسلام به زنان كرامت داده است كه البته اين ادعا مضحك و مسخره است.
٢٣) در جایی از این آيه گفته شده که به کافران مهر و نفقه بدهيد، در جایی دیگر از همین آیه گفته شده که از کافران مهر و نفقه بگیرید، کدام یک درست است؟! چطور ميشود اين تناقض را رفع و رجوع كرد؟
٢٤) در آیه بعدی می گوید: و اگر زنان شما به سوی کافران رفتند شما در مقام انتقام برآیید (يعنى چه کار کنید؟ یعنی زنان شما باید دین شما را کورکورانه بپذیرند؟) مهر و مخارج زنا را از کافران بگیرید. یا زنی مؤمنه بگیرید و به همان قدر مهر و نفقه ای که خرج کرده اند به مردانی که این زنانشان رفته اند بدهید. در اينجا روی سخن با کیست؟ و از خدایی که به او ایمان آورده اید بترسید (نه عشق بورزید) و پرهیزکار شوید.
٢٥) در آیه ٣٤ سوره النساء آورده شده که مردان، از آن جهت که خدا بعضی را بر بعضی برتری داده است و از آن جهت که از مال خود نفقه میدهند، بر زنان تسلط دارند. پس زنان شایسته، فرمانبردارند و در غیبت همسرانشان عفيفند و فرمان خدای را نگاه میدارند. و آن زنان را که از نافرمانیشان بیم دارید، اندرز دهید و از خوابگاهشان دوری کنید و كتكشان بزنيد. اگر فرمانبرداری کردند، از آن پس دیگر راه بيداد پیش مگيريد. و خدا بلند پایه و بزرگ است.
نكات مهم اين آيه:
١) مردان برتر از زنان خوانده شده اند
٢) یک دلیل برتری مردان به زنان برتری ذاتی آنها است که خداوند به آنها داده است
٣) دلیل دیگر این برتری آن است که مردان به زنان نفقه (بول) ميدهند
۴) رابطه زن و مرد رابطه ای نابرابر است که به رابطه بین فرمانده و فرمانبردار تشبيه شده است و زنان مجبورند از مردان فرمانبرداری کنند
٥) مردان درصورتی که “بیم” نافرمانی (و نه حتی در حالتی که این نافرمانی واقعا رخ دهد، فقط شك كند كه نافرمانى كرده است) بايد زنان را با سه روشی که آمده است تنبیه كنند، یکی از این تنبيهات این است که باید آنها را کتک بزنند.
٦) بعد از آن نباید به آنها ظلم کنند، یعنی در صورتی که زنان هنوز بيم نافرمانی دارند، مردها باید به آنها ظلم کنند، کتک زدن زنان مجازاتی ظالمانه است و در تضاد با اصل ٥ قانون اعلامیه جهانشمول حقوق بشر سازمان ملل متحد است.
شاید بد نباشد که بدانید بر اساس آیه ٣ سورہ النساء یک مرد می توانند تا چهار زن رسمی، بی نهایت زن صيفه ای و بینهایت کنیز زن داشته باشند. اما یک زن باید تنها به شوهر خود اکتفا کنند حتی اگر شوهرش نتواند نتواند او را ارضاء کند و بنا به دلایلی نتواند از او طلاق گیرد. جالب اینجاست که همان خدایی که چنین قانونی برای ازدواج مردان در قرآن وضع گرده در آیهی ١٢٨ همان سوره گفته است که: و شما هرگز نمی توانید میان زنان عدالت کنيد هر چند بر عدالت حریص باشید پس اگر الله می دانسته که مردان نمی توانند عدالت را میان زنان رعایت کنند، چرا به آنها اجازه داده تا با چند زن ازدواج کنند؟ آيا واقعا گوينده اين آيات خداى خالق تمام كهكشانهاست يا تنها يك شياد؟
٢٦) در آیه ١٤ سورہ النساء میخوانیم که: و از زنان شما کسانی که مرتکب زنا می شوند چهار تن از میان خود مسلمانان بر آنان گواه گیرید پس اگر شهادت دادند آنان [=زنان را در خانه ها نگاه دارید تا مرگشان فرا رسد با خدا راهی برای آنان قرار دهد در آیه ی بعدی آمده است که: و از میان شما اگر کسی (چه زن و چه مرد) مرتکب زشتكارى می شوند آزارشان دهید پس اگر توبه کردند و درستکار شدند از آفات صرفنظر کنید زیرا خداوند توبه پذیر مهربان است.

نكات تامل برانگيز اين احكام؛ اول این که کدام زن احمقی کار زشت خود را در حضور ٤ نقر شاهد انجام می دهد؟ دوم این که چرا باید شاهدها مسلمان باشند؟ سوم این که چرا حکم حبس در خانه فقط برای زن خلاف کار صادر شود؟ چهارم این که چرا این حکم به سنگسار تغییر کرده است؟

٢٧) آیه بعدی گفته شده که اگر آنها توبه کردند دیگر آزارشان ندهید؛
اما چگونه بعد از حکم سنگسار می توانند توبه کنند؟ يعنى جنازه اى كه جمجمه اش له شده بلند شود و توبه كند ؟
٢٨) آیه ١٥ سوره النساء می خوانیم که: و از زنان شما کسانی که مرتکب زنا میشوند چهار تن از میان خود مسلمانان بر آنان گواه گیرید پس اگر شهادت دادند آنان [=زنان را در خانه ها نگاه دارید تا مرگشان فرا رسد یا خدا راهی برای آنان قرار دهد این یعنی: اگر زنی با مردی که با او ازدواج نکرده باشد) رابطه ی جنسی برقرار نماید باید به دستور اسلام آنان را در خانه محبوس باشد تا بمیرد.(كدام احمقى اين احكام را كلام خدا ميداند؟)
در احکام اسلام زن متاهلی که مرتکب بنا شود محکوم به سنگسار است. يعنی نیمی از بدنش به طور عمودی در خاک می کنند و آنقدر به او سنگ می زنند تا بمیرد. به نظر شما رفتاری خشن تر و وحشیانه تر از این هم می تواند وجود داشته باشد؟
اسلام دینی است لبریز از این گونه رفتارهاى ضدبشرى است که در ادامه سعى ميكنم به برخی از آنان اشاره می کنیم
٢٨) ای کسانی که ایمان آوردید، کافرانی را که مجاور شما هستند بکشید. آتات باید خشونت شما را حس کنند و بدانید که خدا با تقوا پیشگان است( آيه ١٢٣ سوره توبه)
٢٩) قتل و کارزار کنید با کسانی که اهل کتاب هستند (مسیحی، یهودی، زرتشتی) ولى به الله و احكام او ایمان ندارند و آنچه او حرام دانسته را حرام نمی دانند و به دین حق نمی پیوندند مگر این که قبول کنند با خفت و خواری و ذلت به اسلام جزيه (باج) دهند. (آیه ٢٩ سوره توبه)
٣٠) دشمنان و مخالفان پیامبر و کسانی که در زمین فساد می کنند را بکشید، یا به دار بیاویزید و یا دست و پاهایشان را در خلاف جهت یکدیگر (دست چپ و پای راست یا بلعکس) ببرید.(آيه ٣٣ سوره المائده)
٣١) من با شمایم و کسانی را که ایمان آوردند ثابت قدم بداريد و كافران و مخالفان را گردن بزنید و همه سر انگشتانشان را ببرید. این کیفر برای مخالفت آنان با الله و رسول اوست و این عذاب مختصری است و در آخرت عذاب سختتری در انتظارشان است.(آیات ١٢ تا ١٤ سوره انفال)
برخی می گویند هرکجا که قرآن دستور قتل كافرات را داده به دلیل دفاع از اسلام بوده و اسلام به ذات خود ستیزه جو نیست. به آیه ٥ سوره توبه توجه کنید:
پس چون ماههای حرام ذيغده، ذيحجه، محرم و رجب تمام شد آنگاه مشركات را در هرکجا بیابید و به قتل برسانید و آنها را دستگیر و محاصره کنید و هر سو در کمین آنها باشید. چنانچه از شرک توبه کردند و موحد شدند و نماز اسلام را به پا داشتند و زکات دادند پس از آنها دست بردارید توجه کردید؟ در آيه به هيچ وجه گفته نشده که از اسلام دفاع کنید؛ بلکه بهانه ی این قتلها نماز نخواندن، زكات ندادن و موحد نبودن بوده است.
۳۲) در آیه ٢٣ همین سوره آمده: ای اهل ایمان، پدران و برادران خود را نباید دوست بدارید اگر آنها گیر را بر ایمان بر گزینند و هر کس از شما آنان را دوست بدارد بی شک ستمکار است. چرا اسلام سعی دارد این گونه بین اعضای خانواده جدایی بیندازد؟ شما چه فکر می کنید؟
٣٣) در آیه ٢٨ و ٢٩ همین سوره اهل کتاب (مسیحی ها، یهودیها و دیگر پیروات دین هابی که کتاب مقدس دارند) نجس و پلید محسوب شده اند و دستور داده شده تا آنها توسط مسلمانان کشته شوند مگر این که با خفت و خواری به اسلام جزيه دهنده اگر دقت کنید می بینید دلیل این که به مسلمانان گفته شده تا با اهل کتاب بجنگند و آنان را بکشند مشرک بودن آنان نیست، چرا که آنان يكتاپرست هستند.
آنچه بهانه جنگ است پرداخت جزیه آن هم با خواری و ذلت می باشد. معلوم نیست چگونه در جایی از قرآن خداوند فوم بنی اسرائیل را بر جهانيان برتری داده، در جایی دیگر امت عیسی را تا قیامت بر کافران برتری داده و اکنون دستور جنگ با این قوم های برگزیده را می دهد؟ مگر در آیه ٥ سورہ المائده نگفت که بر شما طعام اهل کتاب حلال شد و طعام شما نیز بر آنان حلال شد؟
پس علت این تناقض گویی چیست؟ چرا در اینجا حکم را عوض می کند و می گوید اگر آنچه را که خدا و رسولش حرام کردہ حرام نمی دانند با آنها کارزار کنید؟
آیا این دلیل موجهی برای کشتن یک انسان است؟ اصلا عقيد شخص چرا باید ملاک نجس بودن و پلید بودن او باشد؟ پس فقط مسلمانان با فرانشان درست می گویند و خوبند و غیر از آنان همه نجس و پلیدند، این طور نیست؟
٣٣) به آیه ١٢ سوردی مجادله توجه کنید: ای کسانی که ایمان آورده اید هرگاه با پیامبر گفتگوی محرمانه می کنید پیش از گفتگوی محرمانه خود صدقه اى تقديم بداريد این کار برای شما بهتر و پاکیزه تر است و اگر چیزی نیافتید بدانید که خدا آمرزنده مهربان است.
٣٤) در آیه بعدی می گوید: آیا ترسیدید که پیش از گفتگوی محرمانه خود صدقه هایی تقدیم دارید؟ و چون نكرديد و خدا هم بر شما بخشود شود پس نماز را برپا دارید و زکات را بدهید و از خدا و پیامبر او فرمان بريد و خدا به آنچه می کنید آگاه است می بینید چگونه محمد با نزول آیه ای در صدد استثمار مردم بر می آید؟
اما مثل این که چون کسی به حرف او گوش نمی کند در حکم خود تخفیف می دهد. اگر این حرفها حرف خداست این چندمین دفعه است که خدایی که بر همه چیز داناست تغییر عقیده می دهد؟
٣٥) اگر آیه ٤ سوره ی ابراهیم را خوانده باشید، می فهمید که محمد یک پیامبر جهانی نیست و دین اسلام را هم برای عربها (مردم هم زبانش) آورده است. چرا که در این آیه می خوانیم: و ما هیچ پیامبری را در میان هيچ فومی نفرستادیم جز به زبان آن قوم تا بر آنها [حرفهای خدا را بیان کند و حجت بر آنان تمام شود پس خداوند هرکه را بخواهد هدایت می کند و هرکه را بخواهد بیراه می گذارد.
حتما تا به حال شنیده اید که پیامبر به علت عصمت ذاتی هیچ گاه به گناه آلوده نمی شود و به اصطلاح معصوم است(البته همه مسلمانان اين اعتقاد را قبول ندارند ولى شيعه ها به آن اصرار دارند).
اما فکر نمی کنم تا به حال به آیات نخست سوره ی فتح توجه کرده باشید. در آیه ی اول و بخشی از آیه دوم این سوره آمده است که:
ما تو را به فتحی آشکار در دنیا پیروز می گردانیم تا از گناه گذشته و آینده ی تو درگذريم با توجه به این آیه حتما محمد در گذشته گناه کرده و در آینده نیز گناه خواهد کرد که الله می خواهد به وسیله ی این آیه از گناه او درگذرد. مفسران در مورد این آیه می گویند منظور از گناه پیغمبر، گناه او بود به عقیده مشرکان که دعوت محمد را به توحید گناهی بزرگ می دانستند. اما چه لزومی داشت که الله با پیامبرش از زبان مشركان سخن بگوید؟
اگر هم از زبان مشرکان این آیه را گفته، پس منظور از گناه آینده چه بوده است؟ مگر الله با کافران در مورد گناه بودن دعوت محمد به توحید هم عقیده بوده که حال او بخواهد از گناه او درگذرد؟
٣٦) در آیه ١٢ سوره زخرف گفته شده که:
و او (الله) کسی است که همه موجودات را جفت آفرید و برای شما کشتی ها و دامها را وسیله ای که بتوانید بر آنها سوار شوید مقرر فرمود. اکنون ما می دانیم که نه همه ی موجودات عالم جفت اند و نه کشتی ساخته الله است. موجوداتی همانند تگ سلولی ها جفت نیستند و کشتی نیز ساخته بشر است نه الله و بدتر از همه اينكه با پيشرفت علم و تكنولوژى وسائل حمل و نقل و جا به جائى اينقدر متنوع شده اند كه انسان نيازى به اسب و قاطر براى سوارى گرفتن و جا به جا شدن ندارد. الله با اينكه ادعا ميكرده خالق كل كهكشانها است 
اما در مورد آينده هيچگونه علم و دانشى نداشته است.(جالب است)
حتما تا به حال در مورد حوری هایی که الله برای کسانی که در بهشت هستند آفريده شنیده اید. اما آيا هيچ می دانستید که خدای مهربان علاوه بر حوریهای بهشتی، پسرانی همیشه جوان نیز برای تکمیل عیش برادران مؤمن در نظر گرفته است؟ اگر نمی دانستید نگاهی به
٣٧) آيه ١٧ و ١٨ سوره الواقعه بيندازيد؛ در این آیات آورده شده است که و پسرانی که زیبایی كه جوانی شان ابدی است گرد آنها به خدمت می گردند با کوزه ها و جامهای پر از شراب ناب آیا تا به حال به بهشت فکر کرده اید؟
این طور که معلوم است همه تلاش ها برای رسیدن به قرب خدا که هدف آفرینش انسان بیان شده، همگی به بهشت منتفی می گردند.
در بهشت آدمی فقط می خورد و می آشامد و به امور جنسی اش می رسد؛ يعنی پس از آن همه تلاش تازه به یک حیوان تبدیل می شود. این طور نیست؟
تازه، همه این نعمتها از خوردن و آشامیدن گرفته تا رابطه های جنسی همگی به آسانی در دنیا برایش فراهم بود، پس چرا برای رسیدن به انها باید از لذت های دنیوی چشم پوشی کند؟
٣٨) در آیه دوم سوره النحل گفته شده است که: و چهار پایان را برای انتفاع شما آفرید تا از خود يا موی و پشم آنان رفع سردی و گرمی کنيد و فواید بسیاری ببريد و از شیر و گوشتشان غذای ماکول سازید. اما اکنون بر هیچ کس پوشیده نیست که بوجود آمدن چهارپایان ملیونها سال قبل از بوجود آمین انسان صورت گرفته؛ آیا پذیرفتنی است که چهارپایان قبل از این که ما به وجود آبیم برای انتفاع ما خلق شده باشند؟!
آيا اين ادعا مضحك و كودكانه نيست؟؟ چطور كسى كه ادعا ميكند خداى خالق كل كهكشانهاست اين ادعاى احمقانه را مطرح ميكند؟
٣٩) در آیه ٣٧ سورة النحل می خوانیم که: ای رسول خدا، تو اگر چه بسیار حریص و مشتاق هدایت خلق هستی، ولی خدا آنان را از گمراهی هدایت نمی کند و آنها یاری کننده ای نیست. این آیه به قولی می گوید که ای پیامبر، زحمت بيهوده نکش، خدا خودش نمی خواهد که گمراهان را هدایت کند! معلوم نیست پس قرات برای که آمده؟ هدایت یافتگان خدا که نبازی به ارشاد ندارند!
٤٠) به آیه ٧٠ سوره نحل توجه کنید:
و خدا بعضی از شما را در روزی و بعضی دیگر برتری داده است اما کسانی که برتری یافته اند روزی خود را به زیردستان و غلامان خود نمی دهند تا در آن با هم مساوی شوند!
معلوم نیست خدایی که این قدر به مساوات علاقمند است چرا خودش مساوات را رعایت نمی کند؛ با این حساب، اگر انسانی روزی خود را با دیگران تقسیم کند از خدا برتر است، چرا که خدا به همه یکسان روزی نداد، ولی او سعی کرد که همه روزی یکسانی داشته باشند.
٤١) آيه ٧٥ سوره ی نخل نه تنها برده داری را نفی نمی کند، بلکه مالكان بردگان را نیز از آنان برتر می داند. به این آیه توجه کنید: خدا مثالی زده، آیا بنده مملوکی که قادر بر هیچ چیز كارى نيست، با مرد آزادی که ما به او رزق تبكو و مال حلال عطا کردیم که پنهان و آشکار هر چه خواهد اتفاق کند، یکسان است؟
مسلمانان با داشتن چنین آیه ای چگونه می توانند بگویند که اسلام دین برادری و برابری است؟
آيا اين آيه ترويج تبعيض طبقاتى در جامعه نيست؟ يعنى چه كه ما به بنده آزاد روزى عطا كرده ايم؟ آيا معنايش اين نيست كه ما يكى را برده و يكى را آزاد و صاحب روزى خلق كرده ايم؟
٤٢) آيات ٦٠ تا ٨٣ سوره کهف همگی به شرح مسافرت موسی با همراهی یک مرد خدا که از موسی بسیار داناتر بوده (معلوم نیست او که علمش از موسی بیشتر بوده چرا به جای او پیامبر نشده؟) می پردازد. در این داستان، آن مرد خدا بی جهت یک کشتی را می شکند و سرنشینانش را غرق می کند، در جایی دیگر پسری را بی جهت می کشد، در آخر هم ديوارى خراب را تعمیر می کند. وقتی موسی علت این کارها را می رسد، او جواب می دهد: آن کشتی را خراب کردم به این دلیل بود که پادشاه کشتی های بی نقص را غصب می کرد. و چون این کشتی متعلق به زن و مردی فقیر بود خواستم چشم طمع پادشاه را از آن دور نگه دارم. آيا جان سرنشینان کشتی ہر امرار معاش دو نفر ارجعیت داشت؟ مگر امرار معاش راهی برای زنده ماندن نیست؟ اين منطق ناقص و احمقانه، منطق خداى خالق است؟
موسی از علت قتل پسر بچه می رسد، او در پاسخ می گوید: این پسر پدر و مادر صالحی داشت، من ترسیدم که این پسر آنها را گمراه کند.
به این وسيله خواستم خداوند فرزندی صالح به آنها عطا کند. آیا کشتن آن پسر، قبل از این که کاری بکند درست بود؟ آيا والدين آن پسره فقط با مرگ پسرشان می توانستند صاحب فرزند صالح شوند؟
مگر نه اينكه خدا همان پسر را خلق كرده بود؟ چرا بايد خدا كسى را كه باعث گمراهى شود را خلق كند و چرا يك انسان بايد جان يك انسان را بگيرد؟ مگر خود خدا عقلش نميرسيد كه جان او را بستاند؟
۴۳) آیات ٨٥ و ٨٦ همین سوره(كهف) می خوانیم: راهی را دنبال کرد تا هنگامی که به غروبگاه خورشید (مغرب) رسيد و جایی که خورشید را چنين يافت که در چشمهای گل آلود و سياه غروب می کند و نزديك آن طایفه ای را يافت، فرموديم اگر ذوالقرنين [اختيار با توست يا عتاب می کنی یا در میانشان (روش) نیکویی پیش می گیری، به نظر شما غروب خورشید که ما هر روز شاهدش هستیم بر اثر چرخش زمین و دور شدن طرفی از آن که ما در آن زندگی می کنیم از خورشید است یا این که در مغرب زمین چشمهای گل آلود وجود دارد که خورشید درون آن می رود؟!
این طور که از این آیه پیداست جواب شما غلط است! در ضمن در نزدیکی همان چشمه سیاه طایفه ای بوده که الله در موردشان فرموده اختيار به دست خودت، هر کاری دلت خواست بکن. اگر خواستی عذابشان ده و اگر هم خواستی با آنها خوب برخورد کن. ولی به چه جرمی؟ یا به پاداش چه کاری؟ معلوم نیست؟
آيا اين آيات مبهم و بى سر و ته و غير منطقى ميتواند از سوى خداى خالق باشد؟
آيا با وجود اين آيات در قرآن ميتوان ادعا كرد اين كتاب بليغ و فصيح و كامل است؟؟
٤٤) به دقت به اولین آیه از سورہ الاسراء توجه کنید:
منزه است آن خدایی که بنده اش را شبانگاهی از مسجد الحرام به سوی مسجد الاقصی که پیرامون آن را برکت داده ايم سير داد تا از نشانه های خود به او بنمايانيمکه او همان شنوای بیناست!این آیه به جریان معراج پیامبر مربوط می شود. جریانی که در آن محمد از این جهان جدا می شود به آسمانهاى ٧ گانه ميرود، پیامبران پیشین خود را می بیند و حتی آنقدر به خدا نزدیک می شود که در جابی حتى جبرئیل اجازه ورود به آنجا را نداشته است.
در این جا محمد به خودش اجازه می دهد که خودش را برتر از معلمش بداند و پیش می رود؛ تا جایی که دیگر او هم اجازه ی ورود نداشته است، با قبول جريان معراج، برای الله جا و مکان قائل شدیم و از طرفی گفتن این که الله از پشت يك حجاب با پیامبر سخن گفت به این معنی است که الله در یک طرف حجاب حضور داشت و در طرف دیگر حضور نداشت!
سئوال: آيا اين آيه با تعريفى كه از الله در كتب فقهى و فلسفى اسلامى وجود دارد، در تعارض نيست؟
٤٥) در آیه ٥٥ همان سوره الاسراء می خوانیم که:
خدای تو به هر چه در آسمانها و زمین است داناتر است و در حقيقت بعضی از انبيا را بر بعضی برتری بخشیدیم و به داوود زبور عطا کردیم اما کتاب زبور مجموعه ای از دعاهایی است که در آن بشر به نمایش پروردگار خود می پردازد و به هيچ وجه سخن خدا به بندگانش نیست!
قسمتی از این کتاب در زمان داوود شاه و قسمت دیگر پس از بازگشت یهودیان از اسارت بابل نوشته شده است که ظاهرا الله از این مسئله اطلاعی نداشته است! البته اين تنها مورد از بى اطلاعى الله از تاريخ و كتب يهود نيست.
٤٦) در آيات ٧٤ و ٧٥ سورہ الاسراء ميخوانيم كه:
اگر تو را استوار نمی داشتیم قطعا به سوی آنان (مشركان متمایل می شدی در آن صورت تنها تو را دو برابر اين زندگی و دو برابر [پس از مرگ [عذاب] می چشانيديم، آنگاه در برابر ما برای خود یاوری نمی یافتی.
مگر قرار نبود هر کسی به اندازی اعمال بدی که انجام داده به سزای اعمالش برسد؟ پس چرا در این جا عذاب دو برابر عمل شخص تعيين شده است؟
در ضمن، مگر نه اينكه آخوندهاى مسلمان ادعا ميكنند محمد معصوم بوده است؟ اگر اين معصوميت ذاتى بوده است چرا در اين آيه الله ميگويد عامل عدم گناهش خود الله بوده و نامى از عصمت ذاتى نمى آورد؟ اصولا به طور غیر ارادی از گناه دور ماندن چه ارزشی دارد؟ و چه فضيلتى براى شخص دارد؟؟
٤٦) در آیه ٢٤ سوره يوسف می خوانیم:
آن زن در وصل و اصرار و اهتمام کردی و اگر لطف خاص خدا و پرقان روشن حق نگهبان يوسف نبود او هم به مبل طبیعی اهتمام کردی ولی ما چنین کردیم تا مبل او را از قصد و عمل بد برگرداندیم. همانا او از بندگان معصوم و پاکیزه است. این آیه نیز از آن دسته آیه هایی است که پیامبران را فقط به دلیل این که مورد لطف خدا بودند از گناه بری می داند و نشان دهنده ی این است که نیروی وجدان و آگاهی از آثار بد گناه به هیچ وجه در این معصومیت تاثیری نداشته است.
٤٧) در آيه ٢٨ سوره الأنبياء الله ميگويد:
از آنچه پیش روی آنها و آنچه پشت سرشان است آگاه است و هرگز شفاعت نمی کند مگر برای کسی که الله از او راضی و آنها دائم از خوف قهر الله هراسانند. اگر شفاعت فقط شامل آنهایی می شود که الله از آنان راضی است پس لزوم شفاعت برای چیست وقتی که الله از آنها راضی است؟ اصولا يعنى چه كه الله از آنها راضى است؟ با اين همه تناقض و دوگانه گويى چه كسى و چگونه بفهمد الله چطور رضايتش جلب ميشود؟
٤٨) آیه هاى ١٦ و ١٧ سوره مریم می گويند: و در این کتاب از مريم ياد كن، آنگاه که از کسان خود در مکانی شرقی به کناری شتافت و در برابر آنان پرده ای بر خود گرفت پس روح خود را به سوی او فرستادیم تا به شکل بشری خوش اندام بر او نمایان شد.
طبق ادعاى این آیه الله جسمیت میابد و با مریم همبستر می شود. جالب اينكه ميگويد بشرى خوش اندام، واقعا مضحك نيست كه الله زيبايى ظاهرا ملاك ميداند؟
اگر مسلمانان پندار مسيحيان را که می گویند عیسی پسر خدا و یک انسان کامل و در عین حال خدایی کامل بود کفر می دانند، چطور این آیه را کفر نمی دانند؟
چه فرقی است بین این خدایی که جسميت میابد و با مريم همبستر می شود با خدایی که عیسویان معتقدند به شکل انسان به زمین آمده تا کفاره گناه بشر را بدهد؟
٤٩) در آيه ٢٨ همین سوره مريم می خوانیم: ای خواهر هارون پدرت مرد بدی نبود و مادرت نیز بد کاره نبود!
این طور که از این آیه پیداست نویسنده قرآن اشتباهى فاحش تاريخ مرتكب شده است، و آن این است که مریام خواهر هارون که خواهر موسی هم بود، با ماريا(مریم) مادر عيسى که قرنها بعد از خواهر هارون می زیسته اشتباه گرفته است! چرا که ماريا مادر عيسى هرگز برادری به نام هارون نداشته است.
دليل اين اشتباه نويسنده قرآن، اشتراك نام پدر اين بانوان بوده است كه نام پدر هر و عمرام(عمران) بوده است.
٥٠) آیه ٦٣ سوردی مریم ميگويد: آيا ندیدی که با شیاطین را بر سر کافران فرستاديم تا آنها را سخت آزار کنند؟
سوال؛ مگر نه اينكه طبق ادعاى قرآن، شیاطین با الله دشمنی دارند؟ حال مگر آنان سپاهيان الله هستند که بخواهند از طرف او بر سر کافران فرستاده شوند و آنها را مورد آزار قرار دهند؟
٥١) سرى به آیه ٢ از سوره الرعد بزنيم كه ميگويد: الله کسی است که آسمان ها را بدون ستونهایی که آنها را ببینید برافراشت سپس بر عرش استيلا يافت و خورشید و ماه را مسخر اراده خود ساخت که هر کدام در وقت خاصی به گردش درآیند. الله در کارش تدبر می کند و آیات خود را به روشنی بیان می کند تا شما به او بقین پیدا کنید.
همانطور که در این آیه خواندید الله آسمانها را جسمی سنگین و حجیم دانسته که بدون ستون برپاست و برای خورشید هم گردش قائل شده است، آيا براستى اين آيات كاملا روشن و با مفهوم هستند كه تدبر و قدرت الله را اثبات ميكنند؟
آيا آسمان يك جسم سنگين است كه بالاى زمين قرار دارد و بدون هيچ ستونى بر روى زمين قرار دارند؟
٥٢) در آیه بعدی یعنی آیه ٣ سوره الرعد گفته شده که: و اوست کسی که زمین را گسترانید و در آن کوهها و رودها نهاد و از هر گونه میوه ای در آن جفت جفت قرار داد روز را به شب می پوشاند قطعا در این امور برای مردمی که تفکر می کنند نشانه هایی وجود دارد.
گسترانیدن هرگز ذهنيت كروى بودن زمین را ایجاد نمی کند، بلکه طبق این آیه زمین باید مسطح باشد تا قابل گستراندن باشد، مانند فرشی که جمع شده و در هنگام باز شدن گسترانده می شود، مگر محمد به معراج نرفته بود، چطور از آسمان زمين را نديد كه گرد است؟ حال الله كه هميشه در قصرش در آسمان هفتم نشسته چطور اين گردى زمين را نديده است؟
همچنين همه ی موجودات جفت نیستند؛ مثلا تكسلولی ها که از جمله آميبها دارای جنس نر و ماده نیستند و هرمافرودیت محسوب می شوند. مطمئنا نویسنده ی قرآن در آن زمان از این دو نگنه با خبر نبوده است و بهتر بگويم، سواد و دانش مردم آنزمان، منجمله محمد در حد و اندازه فهم اين چيزها نبوده است. آنها فقط شتر و گاو و حيوانات اهلى را ديده بودند.
٥٣) نگاهى به آیات ٢ و ٣ سوره طه مى اندازيم: ای رسول الله، ما قرآن را بر تو نازل نکردیم که خویشتن را به رنج افكنى، تنها غرض از نزول قرآن آن است که مردم خدا ترس را بیدار سازی.
سئوال؛ آیا مردم خدا ترس بیدار نيستند؟
اگر آنان به وجود خدا اعتقاد داشته و از او می ترسند دیگر چه نیازی به قرآن است؟ اگر فکر می کنید منظور این بوده که فقط مردمی که خدا ترس باشند با قرآن هدایت می شوند؛ پس آنان که خدا ترس نیستند چگونه هدایت شوند؟ آیا قرآن فقط برای قشرى خاص است؟ مگر نمی گویند قرآن برای همه انسانها در تمامی زماتهاست؟ آيا كسى كه اين آيات را نوشته فهم و دركى بيش از يك بشر عقب افتاده ١٤٠٠ سال پيش داشته است؟
٥٤) در آیه ١٣٠ سوره طه آمده است که:
پس بر آنچه می گویند شکیبا باش و پیش از بر آمدن آفتاب و قبل از فرو شدن آن با ستايش پروردگارت [او را تسبیح گوی و برخی از ساعات شب و حوالی روز را به نیايش بپرداز، باشد که خشنود گردى! همانطور که ملاحظه می فرمایید این آیه درباره تعداد نمازهای روزانه است؛ در ابتدا الله از بندگان خود می خواهد که دو بار در شبانه روز نماز بخوانند: علت افزایش این مقدار به سه نوبت در شبانه روز در آيه ١١٤ سوره هود و در دو طرف روز [اول و آخر آن و نخستین ساعات شب) كماكان دليل افزايش تعداد نمازها در زمان قدرت گیری اسلام به پنج نوبت در شبانه روزی معلوم نیست.
٥٥) در آیه ٥٥ سوره ی حج میخوانیم که: پیش از تو هيج رسول و پیامبری را نفرستادیم جز اینکه هر گاه چیزی تلاوت می نمود شیطان در تلاوتش القای شبهه می کرد پس الله آنچه را شيطان القا می کرد محو می گردانید سپس با آیات خود را استوار می ساخت و الله دانای حكيم است. جریان این آیه برمی گردد به روزی که محمد در نزدیکی کعبه سوره نجم را بر جمعی از قريش می خواند، محمد در این سوره آیاتی در تمجيد سه بت مورد قبول اعراب (لات، عزی و منات) گفت که بعدها با عنوان این که آن آیات(غرانيق) را شبطان بر زبان محمد جاری ساخته آنها را از قرآن حذف کردند.
٥٦) آیه ٥٢ سوره حج نیز برای محو و نابود سازی آیاتی که محمد مدعی بود آنها را شیطان بر زبانش جاری ساخته در قرآن آمده است. کتاب “آيه های شیطانی” نوشته “سلمان رشدی” نیز با استناد همین داستان نوشته شده است.
٥٧) در آیه بعدی (٥٣ حج) می خوانیم:
تا خدا با آن القائات شیطانی کسانی را که مبتلا به مرض نفاق و شرک یا کفر و قصاوتند بیازماید!

سئوال: چگونه القائات شيطان آنقدر به آیه های خدا شبيه بوده که حتی پیامبر معصوم هم نتوانسته آنان را از آیات خدا تشخيص دهد؟ مگر شیطان و خدا دشمن یکدیگر نیستند؟ پس چگونه خدا با همکاری شیطان کافران را می آزمايد؟

٥٨) در بخشی از آیه ٦٥ سوره ی حج گفته شده است که: …و آسمان را نگاه می دارد تا مبادا بر زمین فرو افتد…
سئوال: مگر آسمان جسمی حجیم و سنگین است که قابل افتادت روی زمین باشد؟
مگر آسمان يك لايه مادى با جسميت است و يا اينكه مگر آسمان بالاى زمين نگه داشته شده است؟ آيا اگر خدا نويسنده اين آيات بود اينگونه بيخردانه و با اين فهم ناچيز به آسمان نگاه ميكرد؟ اگر به یاد داشته باشید در قرآن خواندیم که کسی که ذرهای بدی یا خوبی کند در آخرت به همان مقدار به جزای کار خود می رسد.
٥٩) اما حال این که در آیات ٦٨ و ٦٩ سوره فرقان، الله حرف خود را فراموش کرده و می گوید: و آنان هستند که با خدای یکتا کسی را شریک قرار نمی دهند و کسی را که خدا حرام کرده به قتل نمی رسانند و زنا نمی کنند و هر کس که این اعمال را انجام دهد كيفر گناهش را خواهد دید و برای او در روز قیامت عذاب دو چندان می شود و پیوسته در آن خوار می ماند.
٦٠) در آیه ٤٣ همین سوره فرقان می خوانیم: ای کسانی که ایمان آورده اید در حال مستی به نماز نزديك نشوید تا زمانی که بدانید چه می گوید و نیز در حال جنابت وارد نماز نشوید مگر اینکه رهگذر باشید تا غسل کنید و اگر بیمارید با در سفرید با یکی از شما از قضاى حاجت آمد يا با زنان آمیزش کرده اید و آب نیافته اید پس بر خاكی پاك تيمم کنید و صورت و دستهایتان را مسح نمایید که خدا بخشنده و آمرزنده است.
موضوع اينجاست كه اگر وضو و غسل برای پاکیزگی است، پس نه تنها پس از عمل جنسی، بلکه در زمانی که انسان در گرما قرار می گیرد نیز پوست از طریق تعرق قسمتی از مواد زاید را دفع می کند. حال چطور این مواد دفع شده و به سطح پوست آمده با تيمم زدوده می شوند؟
اصولا ماليدن خاك به صورت نه تنها علمى و باعث پاكيزگى نميشود بلكه باعث ايجاد بيماريهاى مختلف بدليل وحود انواع باكتريها در خاك ميشود!
الله كه ادعا ميكند همه چيز را ميداند و خالق كل كائنات است چطور اين مسائل پيش پا افتاده را نميداند؟؟
همانطور كه ميدانيد، آياتى که جهنم را به بدترین وجه ممکن به تصویر می کشند در قرآن فراوانند. با وجود چنین آيه هائى، الله در قرآن بیشتر به صورت یک جلاد کینه توز جلوه می کند تا یک خدای مهربان. به عنوان مثال:
٦١) به آیه ٨٧ سورہ النساء توجه کنید و ببینید که چگونه انسانی تنها به سبب خواست الله باید در آتش بسوزد!
چرا شما در مورد منافقان به دو دسته شدید در حالی که آنها در باطن کافرند و خدا آنان را به سزای آنچه انجام داده اند می رساند. “آیا می خواهید کسی را که خدا گمراهش کرده هدایت کنید؟ در صورتی که هر کسی را که خدا گمراه کرده هرگز راهی برای هدایت و نخواهی يافت.

سئوال: اين چه خدائى است كه خودش مانع هدايت افراد ميشود بعد همان فرد را بدليل عدم هدايت در آتش ميسوزاند؟؟
٦٢) آيات ١٩ تا ٢٢ سوره حج نیز در توصیف شکنجه گاه الله است. به این آیات توجه کنید:
این دو گروه مؤمنان و كافران دشمنان یکدیگرند که در مورد دین خدا با هم به جدال برخاستند و کافران را لباسی از آتش دوزخ به قامت بریده اند و بر سر آنان آب سوزان جهنم فرو ریزند تا پوست بدن آنها و آنچه درون آن است به آن آب سوزان گداخته شود. و گرزهایی آهنين بر سر آنان محياست. هر بار بخواهند از از دوزخ بیرون روند و از غم و عذاب آن نجات بابند فرشتگان عذاب آنان را به دوزخ باز گردانند و گویند که باز باید عذاب آتش سوزان را بچشید.
سئوال: الله چه چيزى را ميخواهد ثابت كند؟؟ عقده اى بودن خودش را يا اثبات اينكه داراى ساديسم است؟
٦٣) همچنین آیه ی ٥٥ سوره النساء به زودی کسانی را که به آیات ما کفر ورزیده اند در آتشی سوزان درآوریم که هر چه پوستشان بريان گردد پوستهای دیگری بر جايش نهیم تا عذاب را بچشند و قطعا الله توانای حکیم است.
٦٤) در آیه ٨٩ سوره نساء می خوانیم که: همان گونه که خودشان کافر شده اند آرزو دارند که شما نیز کافر شوید تا با هم برابر باشید پس زنهار از میان ایشان برای خود دوستانی اختیار مکنید تا آنکه در راه خدا هجرت کنند پس اگر روی برتافتند “هر کجا آنان را يافتيد به اسارت بگیرید و بکشیدشان و از ایشان يار و ياورى برای خود مگیرید. با استناد به اين آيه یک مسلمان هر کسی را که مانند خود نیافت باید به اسارت بگیرد و بکشد. چرا مسلمانان باید برای تحمیل عقیده خود به دیگران دست به چنین کارهایی بزنند؟ چرا کسانی را که مانند آنان فکر نمی کنند را بايد به اسارت بگیرند و سپس بکشند؟ مگر آنان چه جرمی مرتکب شدند یا چه آزاری به دیگران رساندند؟ تمام اينها درصورتى است كه اگر شما در يك مكان آزاد كه دست مسلمانان به شما نميرسد بخواهيد كوچكترين نقدى به اعتقاداتشان بكنيد فرياد ميزنند كه به اعتقادات ما توهين شده و چرا به اعتقادات ما احترام نميگزاريد. آیا يك انسان خردمند بايد به چنين اعتقادات ضدبشرى و غير عاقلانه اى احترام بگذارد؟
٦٥) حال به آیه ٣٨ از سوره المائده توجه کنید:
دست مرد و زن دزد را به سزای آنچه کردند از طرف الله ببرید و قطعا الله مقتدر و داناست. لازم به توضیح نیست که چقدر این قانون خشن، وحشیانه و غیر انسانی است و دردی از جامعه اى بشرى را نیز دوا نمی کند. کسی که تنها وسیله امرار معاش یعنی دستهایش را از دست داده برای بار دوم توجيه بهتری برای عمل دزدی خویش خواهد داشت.
آیا این عادلانه است که مجازات دارایی از دست رفته را با قطع عضو جبران کنیم؟ آن هم در صورتی که مال از دست رفته قابل برگشت است اما دستی که قطع شده دیگر قابل بازگشت نیست. حتی اگر شخصی پس از دزدی پشیمان شد دیگر با دست قطع شده در اجتماع جایی ندارد. از نظر روحی نيز ضربات جبران ناپذیر شدیدی به شخص وارد خواهد شد. از این گذشته در صدر اسلام دست قطع شده دزدان را برای جلوگیری از خونریزی در روغن داغ فرو می کردند که این خود شكنجه اى افزون بر آنچه او می کشید بود. بد نیست بدانید مجازات قطع دست برای کسی که مالی را غصب کرده در نظر گرفته نشده؛ تفاوت غصب با دزدی این است که شخصی که مالی را غصب می کند آن را به زور از آن خود می کند، اما یک دزد مالی را به طور پنهانی تصاحب می کند. مجازات غصب مال این است که شخص غاصب فقط باید آن مال را برگرداند؛ ولی کسی که مالی را دزدیده باشد باید به دستور اسلام دست او قطع شود، به نظر شما کدامیک بدتر است؟ آیا این مجازات عادلانه است؟
بدتر از همه اينكه در دين مبين اسلام كسى كه اختلاس ميكند مجازات نميشود، نمونه هاى زيادى از آن را در دو دهه گذشته در كشور خودمان ديده ايد.
٦٦) در آیه ٥١ از سورہ المائده می خوانیم که: ای کسانی که ایمان آورده اید يهود و نصاری را دوستان [خود] مگيريد بعضی از آنان دوستان بعضی دیگرند و هر کس از شما آنها را به دوستی گیرد از آنان خواهد بود آری خدا گروه ستمگران را راه نمی نماید.
این آیه تمام کسانی که يهودى و نصرانی هستند ستمکار می داند و به همين راحتى الله خودش بین مخلوقات خودش تفرقه می افکند بعد ادعا ميكند من عادل هستم و از صبح تا شب مجيز مرا بخوانيد. یک لحظه الله اعراب را تصور کنید. آن بالا نشسته و عده ای را خلق کرده و هر چند وقت یک بار پیامبری فرستاده که عده ای را دور خود جمع کند و با بقیه که خود الله برای همین بقیه پیامبر فرستاده دشمن شوند و بجنگند و همدیگر را بکشند. او هم احتمالا آن بالا به ريش مخلوقاتش می خندد و از دیدن جنگ و ستیزشان کیف می کند و چپ و راست هم از خودش تعريف ميكند و قربان صدقه خودش ميرود.
٦٧) به آیه ٢٤ سوردی الانعام توجه کنید: و برخی از آنان به تو گوش فرا می دهند ولی ما بر دلهایشان پرده ها افكنده ایم تا آن را نفهمند و در گوشهایشان سنگینی قرار داده ایم و اگر هر معجزه ای را ببینند به آن ایمان نمی آورند تا آنجا که وقتی نزد تو می آیند و با تو جدال می کنند کسانی که کفر ورزیدند می گویند این [كتاب] چیزی جز افسانه های پیشینیان نیست. خوب آنچه از ظاهر این آیه بر می آید این است که مردم عربستان با داستان های قرآنی از قبل آشنایی داشته و درباره منبع وحی آنها شک داشتند. الله هم به جای این که به محمد کمک کند، با دوستی خاله خرسه ی خود کار او را دشوارتر می سازد. يعنى پرده ای به دلهای آنان می زند که حتی اگر تمام آیات خدا را نیز مشاهده کنند باز ایمان نیاورند؟
٦٨) در آیه ٣٢ سورة الأنعام می خوانیم که: دنيا جز بازيچه کودکان و هوسرانی بی خردان نيست. همانا سرای دیگر اهل تقوا از سرای دنیا بسیار نیکوتر است. آیا نمی اندیشید؟
آیا در ٢٥ سالگی به خاطر ثروت با زنی ٤٠ ساله ازدواج کردن و در طول زندگی ٢٥ زن گرفتن و در سن ٥٣ سالگی با دختری ٩ ساله ازدواج کردن نشانه ی حب دنیا نیست؟
آیا داشتن انگشتری که نگین یاقوت آن به قیمت خراج یک سال شام است(داستان انگشتر على) حب دنیا نیست؟
آیا درخواست حسن در صلحنامه معاویه برای تعلق گرفتن خراج دارابگرد فارس (رجوع شود به بیعت امام حسن با معاوية، تاریخ طبری) حب دنیا نیست؟ آیا به دنیا آمده ایم که زجر بکشیم و بمیریم؟ آيا نقشه الله براى خلق بشر همين است؟
٦٩) در آیه ٩٧ سورة الأنعام آورده شده است که: و اوست کسی که ستارگان را برای شما قرار داده تا به وسيله آنها در تاریکیهای خشکی و دريا راه خود را پیدا کنید. به بقين ما دلايل [خود] را برای گروهی که می دانند به روشنی بیان کرده ایم.
طبق يافته هاى علمى چهار میلیارد کهکشان وجود دارند که هرکدام چهار ملیارد ستاره دارند. ما فقط اندکی از این ستارگان را می بینیم و جدا از این، ستارگانی وجود دارند که ملیونها سال طول می کشد تا نور آنها به ما برسند، آیا این پذیرفتنی است که آنها برای راهنمایی ها در بیابانها و دریاها بوجود آمده باشند؟ البته الله خبر نداشته است كه با پيشرفت بشر و فرستادن ماهوا ه به مدار زمين و استفاده از جى پى اس با كمك اين ماهواره ها، بشر ديگر نيازى به يافتن راه به كمك ستاره ها ندارد!
در جائى ديگر الله، در آیه ٦ سورة الصافات نیز گفته است که ستارگان برای حفاظت آسمان از شیاطین آفریده شده اند؟
٧٠) به آیه ١٥ سوره الاعراف توجه کنید: شیطان گفت چون تو مرا گمراه کردی، من نیز بندگانت را از راه راست که شرع و آئين توست گمراه می گردانم، از این آيه نتیجه می گیریم که الله با گمراه کردن شيطان مسببات گمراه کردن نوع بشر را فراهم کرده است.
خلق انسانها، زندگى و سونوشت آنها طبق آيات قرآن، دقيقا مانند يك بازى براى الله است كه خود را سرگرم كند درصورتى كه اگر الله خالق واقعى انسانها بود به اين لحن كودكانه و عارى از خرد در مورد سرنوشت انسان و زندگى او بر روى زمين حرف نميزد.
۷۱) در آیه ٥٠ سوره آل عمران می خوانیم که: و کتاب تورات شما را تصدیق می کنم و حلال گردانم بعضی چیزهایی که بر شما حرام بود و برای شما معجزه و نشانه آوردم ای بنى اسرائیل از خدا بترسيد و مرا اطاعت کنید.
سئوال: اگر حرام بودن چیزی به دلیل مضرات آن چیز می باشد پس چرا آن چیز بعد از این آیه دیگر حرام نیست؟ چه دلیلی برای تغییر عقیده ی الله وجود دارد؟ چرا در بیشتر جاهای قرآن بنای ارتباط بشر و الله به جای این که بر محبت گذاشته شود بر ترس گذاشته شده است؟ چرا الله به جاى هدايت بشر و اثبات حقايق و روشنگرى، همه اش با تهديد و ايجاد رعب و وحشت بدنبال جذب بشريت است؟
الله بطور غير مستقيم مانند رييس يك باند مخوف مافيايى خود را نشان ميدهد كه پيروانش را فقط با ترس و وحشت در اطراف خود نگه داشته است.
همانطور كه ميدانيد تمامى مسلمانان پس از شنيدن و يا خواندن حقايق در مورد اسلام، هنوز بدليل ترس و وحشت از جهنم و آتش سوزانش، قادر به ترك اين دين و راه يافتن به دنياى زيباى آزادى و خروج از قيد بردگى الله نيستند.
٧٢) در آیه ١٤ از سورة المؤمنون می خوانیم: سپس نطفه را به صورت لخته خون درآوردیم پس آن لخته ی خون را به صورت مضغه(چیزی مانند گوشت جویده شده) گردانیدیم و آنگاه مضفه را استخوانهایی ساختيم بعد استخوانها را با گوشتی بوشانیدیم آنگاه [جنين را در آفرينشی دیگر پدید آورديم] آفرین باد بری خدا که بهترین آفرينندگان است.
همانطور كه همه خوانده ايد و ميدانيد علم امروز دروغ بودن تمامى اين ادعا را كه كپى بردارى از گفتار يونانيان بوده را ثابت می کند.
چرا که ما در قرن ٢١ می توانیم تمامی مراحل رشد جنین در رحم را از همان هفته هاى اوليه لقاح اسپرم و تخمك زنان را ببينيم؛ چیزی که هزار و چهارصد سال پیش، وقتی که محمد این آیه ها را برای یک مشت عرب بيابانى که دورش جمع شده بودند می خواند، حتی خواب آن را هم نمی دید و الله هم سر سوزنى فكرش را نميكرد كه روزى چنين مضحكه شود.
٧٣) در آیه ١٤ سوره المؤمنون و همینطور در آیه ١٢٥ از سوره الصافات می خوانیم که:…آفرین باد بر الله که بهترین خالقان است آیا بعل را می پرستید و بهترین آفرينندگان را وامی گذارید؟
همانطور که توجه کردید در این دو آیه از قرآن الله خودش را بهترین خالقان دانسته است.
معناى اين اظهار نظر الله اين است كه خودش نيز به خالق های دیگری اعتقاد داشته است ولى ادعايش اين است که خودش(الله) در بین آنها بهترین خالقهاست. این خود یعنی مشرک دانستن الله آن هم توسط خودش در قرآن!
در بسيارى از آيات قرآن به اين مسئله اشاره شده است اما در هنگام ترجمه از عربى به فارسى، مترجمين قرآن با تحريف و تغيير در معناى كلمات، آنرا از ديد مخاطب مخفى ميكنند.
البته با كمى دقت در همان جمله الله اكبر كه ورد زبان مسلمانان است، ميبينيد كه اكبر بعنوان صفت برتر در مقام مقايسه است درصورتى كه اگر ميخواست بگوييد الله بزرگترين است بايد از لفظ كبير استفاده ميكرد.

تناقضات و اشتباهات كودكانه قرآن

٧٤) روزهای الله معادل چند روز بشر است؟ هزار سال؟ (سورہ الحج آیه ٤٧، سوره السجده آیه ٥) یا پنج هزار سال؟ (سوره المعراج آيه ٤) اين يكى از تناقضات واضح و كودكانه كتابالهى مسلمانان است.
٧٥) اول آسمان خلق شد يا زمین؟ كداميك را الله زودتر آفرید؟ الف) اول زمین و بعد آسمان (سوره البقره آیه ٢٩) اول آسمان و بعد زمین (سورة النازعات آیه هاى ٢٧ تا ٣٠)
بيچاره مسلمانان و پيروان قرآن كه با تلاش مذبوحانه بدنبال رفع و رجوع ايرادات الله هستند و البته تمامى كتابهاى تفسيز با هم تفاوت و تناقض دارند.
ب) آسمان و زمین چگونه آفريده شدند؟ اول از هم جدا بودند و سپس به یکدیگر گرويدند(سوره فصلت آیه ١١)
يا اول به هم پیوسته بودند و سپس از هم جدا شدند (سورة الأنبياء آيه ٣٠)
٧٦) الله و تاج و تخت او کجاست؟
الف) از رگ گردن به انسان نزدیک تر است (سوره ق آیه ١٦)
ب) يا در عین حال به اندازه پنجاه هزار سال از ما دور است (سوره المعارج آيه ٤)
پ)اما به اندازه هزار سال از ما دور است (سورہ السجده آیه ٥)
ت) و آنجا بر روی تختش نشسته است (سوره ی الحدید آیه ٤)
ث) تخت و تاج الله بر روی آب بنا شده است (سوره هود آيه ٧)
٧٧) بنابر ادعاى الله انسان از چه آفریده شده است؟
الف) از لخته ای خون؟ (سورہ #العلق آیه ٢، سوره #المؤمنون آیه ١٤)
ب) از آب؟(سوره #الأنبياء آیه ٣٠، سوره #النور آیه ٤٥، سورہ #الفرقان آيه ٥٤)
پ) یا از چیزی مانند خاك سفال؟! (سورہ #الروم آیه ٢٠، سوره #ال_عمران آیه ٥٩)
٧٨) چه کسی روح را در هنگام مرگ از انسان می گیرد؟
الف) فرشته مرگ؟ (سورة #السجده آیه ١١)
ب) يا جمعى از فرشتگان از طرف الله؟ (سورره محمد آیه ٢٧)
پ) يا خود الله؟(سوره الزمر آيه ٤٢)
٧٩) آيا فرشتگان می توانند از الله اطاعت نکنند؟
الف) خیر، هيچ فرشته ای متكبر نیست، همه از ترس الله را اطاعت می کنند (سوره النحل آيات ٥٠-٤٩)
ب) اما ظاهرا يكى از فرشته گان توانسته است از دستورات الله سرپیچی کند (سوره البقره آيه ٣٤)
٨٠) چند فرشته برای مریم فرستاده شد؟
الف) یک فرشته (سورہ مریم آيات ١٧ تا ٢١)
ب) چند فرشته (سورہ آل_عمران آیات ٤٢ تا ٤٥)
٨١) مجازات افراد زناکار چیست؟
الف) باید صد ضربه شلاق را تحمل کنند(سورہ النور آيه ٢)
ب) باید آنقدر در خانه محبوس باشند تا بمیرند(سوره النساء آيه ١٥)
پ) اگر توبه کردند نباید به آنها کاری داشت (سوره النساء آيه ١٦)
٨٢) الله پروردگار چند شرق و غرب است؟
الف)یک شرق و غرب(سوره الشعراء آيه ٢٨)
ب) دو شرق و غرب(سوره الرحمن آيه ١٧)
پ) چندین شرق و چندین غرب(سوره المعراج آیه ٤٠)
حال كمى در مورد مخاطبين قرآن مطالبى را بنويسيم و ببينيم چه كسانى مخاطب اين كتاب هستند!
قرآن کتابی است که حتی یک کلمه هم در آن در مورد انسان های غیر عرب نوشته نشده است.
اما از ديد نويسنده قرآن، کسانی که در طول زندگیشات حتی اسم اسلام را هم نشنیده اند حکمشان در آخرت چگونه است؟
چرا در هیچ یک از آیات قرآن به سرنوشت افرادی که پیش از اسلام مرده اند اشاره ای نشده است؟
در بین اجرام آسمانی که ما امروزه آنها را می شناسیم، در قرآن فقط به زمینی که روی آن هستیم و ماه و خورشید و ستارگانی که در آسمان صحرا قابل مشاهده هستند اشاره شده است، چرا نبايد الله از دیگر سیاره های منظومه شمسی برای ما حرفی بزند؟
همانطور که می دانید، در نواحی قطبی زمین شش ماه از سال هوا روشن و تقريبا روز كامل است، و شش ماه دیگر آن هوا نسبتا تاريك و شبيه شب است. با وجود هوای بسیار سرد این مناطق، انسانهایی هستند که در آنجا زندگی می کنند.
چرا الله دانا كه ادعا ميكند در مورد همه چيز در قرآن مطلب دارد در مورد چگونگی به جا آوردن مراسم مذهبی شان( مثل نماز و روزه که همگی به خورشید و ماه بستگی دارند) هیچ حرفی نزده است؟
تعداد زیادی از مردم از دین های دیگری پیروی می کنند و هیچ اعتقادی به الله ندارند. خدابی که آنان می پرستند يا الله تفاوت دارد. سوال من این است که آيا الله نمی داند دین های دیگری جز مسیحیت، يهوديت و اسلام وجود دارد؟ پس چرا هیچ اشاره ای به آنها نکرده است؟ شاید نمی خواهد از رقیبانش برای ما حرفی بزند؟ همانطور که گفتيم، مراسم مذهبی مسلمانان بستگی به ماه و خورشید دارد. اما این طور که پیداست عربها هيچ گاه در بیابان هایشان مه سنگین یا برف ندیده اند. چرا الله که قادر مطلق است نتوانسته در كتابش حرفی از روزهای برفی که ماه و خورشید در انها دیده نمی شوند بزند؟ شاید هم او از این شرایط آب و هوایی خبری نداشته است؟

به چرا مسلمان نخواهم بود؟ فکر نمی کنم با وجود این که شاهد این آیات قرآن بوديد، باز هم چنین سوالی از من بكنيد. وقتی کتاب اسلام پر است از تناقضات و نکات غیر منطقی و دور از عقل، با این حال چگونه می توانم بگویم که مسلمان هستم؟
در مورد ایمان به الله
ما همگی به قانون جاذبه ایمان داریم، مسلمانان هم به الله و این که محمد پیامبر الله بوده ایمان دارند. اما آنان در هر روز زندگی شان حداقل پنج بار این اعتقادات را به خودشان تلقین می کنند، شما روزی چند بار درستی قانون جاذبه ی زمین را به خود تلقین می کنید؟!
ایمان داشتن یعنی مطمئن بودن، يعنی باور داشتن، مثلا شما اکنون ایمان دارید که زنده هستید، ایمان دارید که مشغول خواندن این مطلب هستید، و ایمان دارید که در این لحظه چشمان شما می بینند.
چرا به این چیزها ایمان دارید؟ بله، درست است، چون آنها را حس و درك می کنید.
با این حال آیا شما الله را هم حس می کنید؟ شاید بیش خود بگویید که:«خوب، البته، معلوم است که حس می کنم. او آفریننده ی جهان است و من نیز جهان را حس می کنم پس به وجود او ایمان دارم.»
اما آیا تا به حال از خود برسیده اید که اگر قرار است هر چیزی که وجود دارد آفريده شده باشد، بس الله که توانست همه چیز را بيافربند خودش چگونه بوجود آمد؟ مگر قبول نکردیم که هر چیزی که وجود دارد آفريده شده است?
اصلا آیا تا به حال در مورد این که چه شد که انسانها به خدا ایمان پیدا کردند، فکر کرده اید؟
روزی شخصی به نام ابراهيم فهمید که هیچ موجودی نمی تواند کامل باشد، اما او می خواست که چیزی که می برسند کامل باشد، بس برای خودش خدایی را ساخت و يكتاپرستی از همین جا شروع شد. البته شما هم حق دارید، آنقدر از جاهای مختلف به اشكال مختلف از خدا برای شما می گویند که ناخواسته فکر می کنید که به خدا اعتقاد دارید. اما بدانید، هیچ دلیلی وجود ندارد که دنيا باید ابتدائی داشته است و هیچ دلیلی هم وجود ندارد که نباید برای همیشه باقی بماند. شما در دوران تحصیل خود با دو قانون آشنا شده اید: قانون بایستگی ماده و قانون بایستگی انرژی. این دو قانون بیان می کنند که ماده و انرژی هرگز بوجود نیامده و هیچ گاه نیز از بین نخواهند رفت؛ بلکه از نوعی به نوع دیگر تبدیل می شوند. غذایی که شما دیروز خوردید از هیچ بوجود نیامده بود و از بین هم نرفت. اگر بتوانید کمی فکر کنید خواهید فهمید که همان علت و معلولی که می خواهد با آن به خدا برسند روی دایرهی همین جهان تا ابد خواهد چرخید.
» ادیان چرا بوجود آمدند؟
برتراند راسل (Bertrand Russell) فیلسوف، منطق دان و منتقد اجتماعی بریتانیایی قرن بیستم بود و کسی است که موفق به کسب جایزه نوبل نیز شد. وی درباره ی ادیان نظر جالبی دارد و دین را ناشی از ترس می داند؛ به طوری که در کتاب انسان اجتماعی خود می گوید: «انسان پدیده هایی را می دیده است که باعث ترس و اضطرابش می شده و برای اینکه این ترس و اضطراب را آرام کند، نمی توانسته از علم و شناخت واقعی پدیده ها که بعد منجر به پیدا کردن راه حلی مناسب و منطقی می شده استفاده کند. در نتیجه به جای علاج واقعه یک مسکن برای خود پیدا می کرده و به تعبیری دل خود را خوش می کرده است. مثلا با اعتقاد به قضا و قدر ناملایمات زندگی را برای خود تعریف می کرده. یا با اعتقاد به بهشت و اینکه اگر ما اینجا سختی می کشیم در عوض بهشتی وجود دارد که در آنجا راحتیم ناملایمات و سختی های زندگی را برای خود تحمل پذیر و توجیه می کرده است.»
چرا نیازی به یک دین نداریم؟
نیرویی درون هر یک از ما وجود دارد که می تواند در هر شرایطی بهترین راهنما برایمان باشد. نیرویی که با وجود آن می توانیم بد و خوب را تشخیص دهیم، نیروی وجدان. وجدان هر انسان همانند دستگاهی است که در مسائل مختلف، با توجه به شرایط شخص، بهترین و مناسب ترین راه را از بین انتخاب های موجود به او پیشنهاد می دهد و به نوعی راهنمای اوست. همه ی انسان ها به اندازه ی شناختی که از وجدان خود دارند از آن بهره مند هستند. وقتی که ما از چنین نیرویی برخورداریم، دیگر نیازی نیست که بیش از این در زندگیمان از یک انسان عرب که هزار و چهارصد سال پیش می زیسته تقلید کنیم و هر چه که او گفته را بی چون و چرا بپذیریم. این خود ما هستیم که باید در مورد مسائل مختلف در زندگیمان تصمیم بگیریم، چرا که این زندگی، زندگی ماست! شاید این اسلامگرایان به شما بگوید مگر عقل شما کامل است که می خواهید از عقلتان پیروی کنید؟ در جواب باید به آنها گفت اگر عقل ما ناقص است، در برابر کدام عقل کاملی عقل ما ناقص است؟ آنچه روشن است این است که ما یک زندگی داریم، با عقلمان هم می توانیم بهترین انتخاب ها را در مورد مسائل زندگیمان داشته باشیم و مطمئنا در این کار از کسی که در زندگی اش فقط و فقط از یک انسان عرب (منظورم محمد است پیروی می کرده و هیچ چیزی را از خود نداشته، موفق تر خواهیم بود.
بیایید خودمان باشیم
تمام حرف من این است، بیایید خودمان باشیم. منظورم از این حرف این است که اگر نظر و عقیده ای در ذهن خود داریم، آن عقیده، عقیده ی خودمان باشد، عقیده ای باشد که خودمان به آن رسیده ایم، نه عقیده ای که دیگران به ذهن ما تزریق کردند. من کاملا مخالف بی چون و چرا بودن هستم. به نظر من هر چیزی را قبل از پذیرفتن، ابتدا باید از فیلتر عقل و منطق عبور داد، بعد آن را پذیرفت. نه فقط من، بلکه هر انسان عاقلی نمی تواند حرفی را بدون دلیل قانع کننده ای بپذیرد. اگر به یاد داشته باشید، در ابتدای این نوشته، از “صندوقچهی عقاید” حرف زدم. هدف من از نوشتن این ده هزار واژه فقط و فقط این بود که به شما تلنگری زده باشم، تا این که نگاهی بیندازید، به چیزی که آن را عقیده ی خود می دانید، به باورهایتان، نگاهی بیندازید، ببینید و از خود بپرسید آیا اینها باورهای من هستند؟ آیا من اینها را پذیرفته ام؟ آیا من به این عقاید اجازه دادم تا در ذهن و در زندگی من باشند؟ آیا اینها واقعا عقایدی هستند که من بهشان رسیدم؟ در آخر باید بگویم که این حرف ها حرف هایی نیستند که فقط خوانده شده و بعد از چند روز به فراموشی سپرده شوند. بلکه باید روی آنها روزها فکر کرد، و بعد با قاطعیت تصمیم گرفت. چرا که می توانند بیشتر از هر چیزی روی زندگی شما تاثیر گذار باشند.
 
 

نوشته چرا دیگر مسلمان نیستم اولین بار در پدیدار شد.

]]>
4062
اسماء الله الحسني، صفاتى براى الله يا نام بتهاى عرب ؟ https://www.eslam.nu/2020/09/29/hsna/ Tue, 29 Sep 2020 17:44:25 +0000 http://www.eslam.nu/?p=4033 همه شما مخاطبين محترم با جمله اسماء الله الحسني آشنا هستيد. اسماء الله الحسني نامهائى است كه محمد آنها را به الله يا همان خداى اسلام نسبت داده است. تعدداد اين نامها ٩٩ نام بيان شده است كه همه ما كما بيش با برخى از اين نامها آشنائى داريم. در اين مقاله سعى دارم با […]

نوشته اسماء الله الحسني، صفاتى براى الله يا نام بتهاى عرب ؟ اولین بار در پدیدار شد.

]]>
همه شما مخاطبين محترم با جمله اسماء الله الحسني آشنا هستيد. اسماء الله الحسني نامهائى است كه محمد آنها را به الله يا همان خداى اسلام نسبت داده است. تعدداد اين نامها ٩٩ نام بيان شده است كه همه ما كما بيش با برخى از اين نامها آشنائى داريم.
در اين مقاله سعى دارم با مراجعه به كتب باستانى و تحقيقات انديشمندان عرب، به ريشه اصلى اين صفات كه محمد معتقد است نامهاى ديگر الله(خداى يگانه اسلام) هستند پرداخته و به شما اثبات كنم كه اين نامها، اسامى بتها و الهه هاى اعراب قبل از اسلام بوده اند كه محمد مانند اكثر احكام و دستورات دينش آنها را از تمدنهاى ديگر به سرقت برده و با دادن لعاب الهى آنها را خورد پيروانش بدهد.
در ابتدا اشاره كنم كه نام اسماء الحسنی برگرفته از آیه ای در كتاب قرآن و در سوره اعراف آیه ١٨٠ ميباشد: وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا وَذَرُوا الَّذِينَ يُلْحِدُونَ فِي أَسْمَائِهِ سَيُجْزَوْنَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ.

ترجمه: و نامهاى نيكو به الله اختصاص دارد پس او را با آنها بخوانيد و كسانى را كه در مورد نامهاى او به الحاد مى‏ گرايند رها كنيد زودا كه به [سزاى] آنچه انجام مى‏ دادند كيفر خواهند يافت.
چنانچه از معنای این آیه استنباط می شود نوعی عدم پذیرش و الحاد از طرف عدّه ای نسبت به این اسماء الحسنی که بعدها فقط مرتبط به الله شده اند وجود داشته است. یعنی آنان نمی پذیرفتند که که این اسامی نیکو را که اختصاص به بت هایشان داشته بود فقط به الله مختص شوند.
در تفسیر جلالین كه قديمى ترين و يكى از معتبرترين تفسيرهاى قرآن ميباشد در جلد ١ صفحه ٢٢٢ ضمن تفسیر آیه آمده مينويسد:
(وَلِلَّهِ الْأَسْمَاء الْحُسْنَى) التِّسْعَة وَالتِّسْعُونَ الْوَارِد بِهَا الْحَدِيث وَالْحُسْنَى مُؤَنَّث الْأَحْسَن. یعنی: نود و نه اسم برای الله است که نیکو هستند و این اسم ها در احادیث ذکر شده اند کلمه الحسنی در عبارت اسماء الحسنی مونث كلمه أحسن است.

نكته مهمى كه در اينجا قابل ذكر است اين است كه اغلب این نامها مونث بوده و از نام بت های مونث عرب برگرفته شده اند که به دلیل اين موضوع در ذیل مفصلا توضیح خواهم داد. قبل از شكافت موضوع و بحث بر سر اين اسامى، گذرى به آيه ١٦٥ سوره بقره و كلمه انداد زده و مراد و مقصود از آوردن اين كلمه در قرآن را پيگيرى ميكنيم.
كلمه انداد در آيات قرآن به آنچه غیر خدا عموماً خوانده می شود اطلاق ميشود كه ميتوان آنرا به معناى الخلفاء و یا جايگزينان محسوب كرد. در اين آيه از قرآن دون الله(غير خدا) و انداد یا همان جايگزينان چنین توصیف می شود: وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْدَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ.البقره ﴿۱۶۵﴾
ترجمه: و برخى از مردم در برابر خدا جانشین هایی [براى او] برمى‏ گزينند و آنها را چون دوستى خدا دوست مى دارند ولى كسانى كه ايمان آورده‏ اند به خدا محبت بيشترى دارند كسانى كه [با برگزيدن بتها به خود] ستم نموده‏ اند اگر مى‏ دانستند هنگامى كه عذاب را مشاهده كنند تمام نيرو[ها] از آن خداست و خدا سخت‏ كيفر است.

در سوره انبياء آيه ٩٨ و ٩٩: إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ أَنْتُمْ لَهَا وَارِدُونَ (٩٨)لَوْ كَانَ هَؤُلاءِ آلِهَةً مَا وَرَدُوهَا وَكُلٌّ فِيهَا خَالِدُونَ.)
ترجمه: در حقيقت‏ شما و آنچه غير از خدا مى ‏پرستيد هيزم دوزخيد شما در آن وارد خواهيد شد (۹۸) اگر اينها خدايانى [واقعى] بودند در آن وارد نمى ‏شدند و حال آنكه جملگى در آن ماندگارند (۹۹).
با استناد به آيات نامبرده از سوره بقره و انبیاء در مورد دون الله و انداد یا همان جايگزينان الله و همچنين با توجه به تفسیر جلالین، باید دانست که اغلب این اسامی كه از آنها به اسماء الحسنی نام برده شده است، اسامى بتهاى عرب هستند که اعراب نسبت به آنها در ارتباط با الله، الحاد می ورزیدند ولى به ناگاه با ظهور محمد بعنوان پيامبر جديد اعراب، اين اسامى از طريق قرآن به الله نسبت داده شدند و در قرآن از زبان الله، آنها را نامهاى ديگر خود خطاب ميكند. حال بپردازيم به معناى له یلحدون فی اسمائه!! مفسرین در توضيح اين جمله گفته اند كه: اين بدين معناست كه اعراب اسماء الله را تغییر می داده اند و بوسيله همان نامها به خدا شرك ميورزيدند.
براى فهم اين موضوع به برخى ازين نامها و عبارات اشاره كرده و ميگويند كه اعراب نام اللات را از الله و مناة را از منان و العزی را از نام العزیز اقتباس کرده اند.
اين مطلب را شوکانی در كتاب فتح القدیر جلد ٢ صفحه ٣٠٥ و ابن کثیر در تفسیر معروف خود در جلد ٣ صفحه ٥١٦ به آن اشاره كرده اند. ابن كثير در تفسيرش چنين آورده اند؛ وَقَالَ قَتَادَةُ: (يُلْحِدُونَ) يُشْرِكُونَ. یعنی الحاد در اسماء الله به معنی شریک کردن اسماء غیر الله با الله و ارتکاب شرک است.
بعنوان مثال اگر بگویید دون الله هایی نظیر العزیز یا المنان بت هایی هستند که شریک الله می باشند چنانچه خود مفسرین هم این را گفته اند که این اسامی نام های بت های اعراب بوده است. این فرضیه درست تر می تواند باشد که محمّد بایستی از اسامی دون الله ها که بنا به نظر اغلب مفسرین اسامی بت های عرب بوده استفاده ابزاری کرده و آنان را فقط به الله اختصاص داده است.
قرطبی در تفسیر خود در جلد ١٦ صفحه ١٨٣ به اين امر تصریح دارد که منظور دون الله همان بت ها بوده اند و در تفسیر خود ميگويد: منظور دون الله، وَهِيَ الْأَوْثَانُ یعنی بت ها هستند.این عبارت مفسران واقعا مضحک است که بت پرستان عرب نام بت های خود را از اسماء الحسنی گرفته باشند زیرا آنان در اصل این نام های اللات و العزی و المناة را شریک خدا می دانسته و مفسرین هم خود خوب می دانند که حداقل سه نام الله و المنان و العزیز در واقع شریک خدا یا همان بت ها بوده اند و از طرفی دیگر مفسرين مسلمان معتقدند كه مشرکین با مفهوم توحید و اسماء الحسنی آشنایی نداشته اند که بخواهند چنین کاری بکنند بلکه این محمّد بوده است. محمد در قرآن ميگويد: اسامی رحمان و رحیم و منان و العزیز و غیرهم نام هایی هستند که شما فقط آن ها اسم گذاری کرده اید به عنوان مثال در سوره یوسف آیه ٤٠ و سوره اعراف آیه ٧١ اينگونه آمده است که نام بت ها را خود بت پرستان برای خود انتخاب کرده اند بعنوان دون الله و آن آیه چنین است: ما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلاَّ أَسْماءً سَمَّيْتُمُوها أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمْ ما أَنْزَلَ اللَّهُ بِها مِنْ سُلْطانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاهُ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (٤٠) يوسف
ترجمه: اين معبودهايى كه غير از خدا مى‏پرستيد، چيزى جز اسمهايى كه شما و پدرانتان آنها را خدا ناميده‏ايد، نيست خداوند هيچ دليلى بر آن نازل نكرده حكم تنها از آن خداست فرمان داده كه غير از او را نپرستيد! اين است آيين پابرجا ولى بيشتر مردم نمى‏دانند.

قَالَ قَدْ وَقَعَ عَلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ رِجْسٌ وَغَضَبٌ أَتُجَادِلُونَنِي فِي أَسْمَاءٍ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا نَزَّلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ فَانْتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ ﴿٧١﴾ الاعراف.
ترجمه فولادوند: گفت: راستى كه عذاب و خشمى [سخت] از پروردگارتان بر شما مقرر گرديده است آيا در باره نامهايى كه خود و پدرانتان [براى بتها] نامگذارى كرده‏ ايد و خدا بر [حقانيت] آنها برهانى فرو نفرستاده با من مجادله مى ‏كنيد پس منتظر باشيد كه من [هم] با شما از منتظرانم.
این كار محمد در واقع جعل و تاريخ سازى بوده است براى دين جديدش، شايد هم بتوان از آن بعنوان سرقت ادبی از نام بتهاى عرب نام برد، نامى كه اعراب در طول ساليان و دهه ها براى بتهايشان انتخاب کرده بودند و اكنون اين پيامبر جديد اين نامها را بعنوان صفت براى خداى واحد دينش كه همان الله اعراب بوده است، انتخاب كرده است.
تاریخ اعراب ماقبل اسلام نیز بیانگر این روند و اقتباس گیری محمد از اسامی بت های آنهاست. نكته ضرورى قابل ذكر در اينجا این است كه اين اسامی در اکثر قریب به اتفاق، نام بت های مونّث و مشهور اعراب بوده است.
برخلاف ادعاى پيروان اسلام، اعراب اين بتها را بعنوان خدا مورد پرستش قرار نميدادند و تنها جنبه تقدس آنها بدليل احترامى بود كه آن بت بعنوان شفاعت كننده در نزد اعراب داشت. ازين رو قریش و مخالفين محمد ازين رفتار وى در سرقت نام بتها تعجب می کردند که چگونه بتهايشان که به اعتقاد آنها شفعاء عند الله هستند اكنون جزو نامهاى نام خود الله باشند.
اينكار محمد در اتصال اسامی بت ها به الله را بایستی نوعی سعی و تلاش زیرکانه وى در جهت هر چه بالاتر بردن نام الله یا همان خدای آسمانى اعراب ناميد.

چگونگى ورود نام الرحمن به اسماء الحسنى:

امّا در مورد اسم الرحمن باید گفت زمانی که محمّد اين نام را بعنوان يكى از نامهاى الله ذکر کرد اهل قریش وى را به شرك متهم کردند به اين دليل كه الرحمن نام یکی از الهه های دیگری بود که غیر از الله بود و اكنون محمد، الرحمن را يكى از اسماء الله الحسنی خطاب كرده بود.
قرطبی در كتاب تفسیر خود در جلد دهم صفحه ٣٤٣ و همچنين تمامى مفسرین قرآن داستانی را در ذیل آیه زیر به طور مشابه بیان می کنند: قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى وَلَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلًا ﴿۱۱۰﴾
ترجمه: بگو خدا را بخوانيد يا رحمان را، هر كدام را بخوانيد براى او نامهاى نيكوتر است و نمازت را به آواز بلند مخوان و بسيار آهسته‏ اش مكن و ميان اين [و آن] راهى [ميانه] جوى- (۱۱۰) سوره الأسراء
مفسّرین گفته اند سبب نزول این آیه در این بود که مشرکین شنیدند که محمد می گوید یا الله و یا رحمن پس در واکنش به این کار محمد گفتند محمد ما را به الهه یکتا دعوت می کند در حالی که او در دعایش نام دو الهه را ذکر می کند.
ابن عباس و مکحول می گویند حضرت رسول شبی تهجد می کرد و در دعاهایش یا رحمن و یا رحیم گفت.مردی از مشرکین کلمه رحمن را که شنید فوراً نام فردی از منطقه یمامه که اسمش رحمن بود برایش تداعی شد.
این شخص گفت چرا محمد رحمن یمامه را می خواند لذا آیه ١١٠ اسراء نازل شد که بیانگر آن باشد که الله و رحمن دو اسم واحد هستند. از فحوای کلام قرطبی به نقل ابن عباس بعید است که مقصود از رحمن مرد یمامه ای باشد زیرا آن فرد با شنیدن دعای محمد تداعی دو الهه را در دعا می کند. معقول تر آن است که الرحمن نام الهه ای در بخشی از سرزمين محل سكونت اعراب یا حداقل منطقه یمامه باشد.
این فرضیه مطابق تر است با اقتباس نام الهه های صنمی و الصاق آن ها به نام الله، چنانچه قرطبی در كتاب تفسیرش و در جلد ١٠ صفحه ٣٤٣ در ادامه تفسیر آیه بالا ذکر می کند که کلمه الرحمن خاصه برای اهل مکه الهه ای ناشناس بوده است. قرطبی در ادامه مينويسيد: وَقِيلَ: كَانُوا يَكْتُبُونَ فِي صَدْرِ الْكُتُبِ: بِاسْمِكَ اللَّهُمَّ، فَنَزَلَتْ” إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ فَكَتَبَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ” بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ” فَقَالَ الْمُشْرِكُونَ: هَذَا الرَّحِيمُ نَعْرِفُهُ فَمَا الرَّحْمَنُ، فَنَزَلَتِ الْآيَةُ.
ترجمه: همچنین گفته شده است که عرب ها در بالای مکاتبات خود می نوشتند بِاسْمِكَ اللَّهُمَّ، پس این آیه نازل شد” إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ “مشرکین به محمد گفتند این رحیم را ما می شناسیم ولی رحمن را خیر پس این آیه نازل شد.
قرطبی در ادامه می افزاید که یهودیان گفتند اسم هایی را که در قرآن در مورد خدا می شنویم در تورات هم زیاد آمده است غیر از اسم الرحمن. پس محمد براى پاسخگويى به اين ادعاى يهوديان آیه ٦٠ از سوره فرقان را براى آنها قرائت كرد: وَإِذَا قِيلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمَنِ قَالُوا وَمَا الرَّحْمَنُ أَنَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُورًا ﴿۶۰﴾
ترجمه: چون به آنان گفته شود [خداى] رحمان را سجده كنيد مى‏ گويند رحمان چيست آيا براى چيزى كه ما را [بدان] فرمان مى‏ دهى سجده كنيم و بر رميدنشان مى‏ افزايد.
نتیجه ای که از تفاسیر بر می آید این است که در جای جای قرآن کلمه الرحمن برای اعراب شناخته شده نبوده است و لا اقل برای اعراب قریش در شهر مکه، نام الرحمن بعنوان یک الهه شناخته شده نبوده است. ازينرو قرآن در سوره رعد آیه ٣٠ می گوید: وَهُمْ يَكْفُرُونَ بِالرَّحْمَنِ یعنی آنان به رحمن کفر می ورزند و یا در داستان صلح حدیبیه آن زمان که محمد در صدر صلح نامه بسم الله الرحمن الرحیم را نوشت نماینده قریش گفت ما رحمن را نمی شناسیم.
امّا سوال اینکه رحمن که بوده و کجا می تواند باشد؟
بنا بر قاعده ای که اسماء الحسنی غالبا برگرفته از نام الهه ها و معبود های عرب است پس محمد چگونه و از کجا اسم الرحمن را منتسب به الله می کند حال آنکه برای حداقل قریش و اهل مکه این مفهوم از اله غریب است!
چطور است که آن ها به کلمه الرحیم بعنوان اله اعتراض نمی کنند؟ آیا می توان گفت محمد این نام را از پیش خود اختراع کرده است؟
این فکر اعراب که گمان کرده اند محمد در دعای خود اسم مردی به نام رحمن از یمامه را تکرار می کند هم باید نظریه ای باطل باشد.
با مراجعه به تاریخ اعراب قبل از اسلام می بینیم که برای برخی قبایل عرب اتفاقاً الرحمن شناخته شده بود و در تلبیه حج بت پرستان قیس عیلان و عک و اشعریین، الرحمن بکار می رفته، بعنوان مثال تلبیه قیس عیلان در حج چنین بوده است و یعقوبی در تاریخ خود جلد۱ صفحه ٢٥٥ به آن چنین اشاره می کند: لبیک اللهم لبیک، لبیک أنت الرحمن، أتتک قیس عیلان راجلها و الرکبان.
یا عک و أشعریین چنین تلبیه می نمودند. و یعقوبی در تاریخ خود جلد ١ صفحه ٢٥٦ در مورد آن چنين آورده است: نحج للرحمن بيتا عجبا، مستترا، مضببا، محجبا.
نتیجه اینکه الهه الرحمن از الهه های شناخته شده درمیان عرب های بت پرست آن دوران بوده و فی الواقع وحی و یا حتی اختراع اسمی از جانب محمد برای انتساب آن به الله نبوده است، بلکه تحت تاثیر فضای دینی آن زمان هوشمندانه به عاریت گیری این الفاظ اقدام می نموده است تا الله را جامع تمام خصوصیّات سایر الهه های مورد پرستش و ستایش در عرب آن دوران قلمداد کند.در واقع یک الله با قدرتی تمام عیار و با خصوصيات تمامى الله هاى اعراب كه قدرتمند تر تمامى الهه هاست. چنانچه كمى قبلتر هم ذكر شد مفسرين بزرگى مانند جلالین و ابن کثیر به مشتق شدن نام برخی از بت ها به وضوح اشاره می کنند. و در واقعيت نيز این همه اقتباس گیری محمد از آیین بت پرستی آن دوران هم جالب و هم در خور توجه است. در مقاله قبلى نيز كپى كردن روزه و ورود آن به اسلام توسط محمد و به تقليد از نصرانيها و صائبين را مفصلاً عنوان کرديم كه محمد آن را بعنوان دستورى از سوى الله و بعنوان يك عبادت الهى به خورد پيروانش داده است.
ممکن است در اينجا مغلطه ای از سوى اسلامگرايان صورت بگيرد و بگويند که این ها همه عبادت های توحیدی اديان ابراهیمی بوده اند كه کم کم از راه خود منحرف شده و شکل عبادات شرکی به خود گرفته اند. در جواب این مغالطه کاران می گوییم اولا اینکه بخش عمده و اعظم این نوع خداپرستی عمدتا شکلی عربی دارند و سابقه قبلى نداشته اند و اين به خودى خود بزرگترین دلیلی است که این شیوه عبادات به هیچ نحو از سوى آسمان نیامده و در حقيقت ساخته دست یک انسان عرب است جهت اتحاد دینی-سیاسی اعراب.
در ثانی رسوماتی نظیر حج که بعدا راجع آن به بحث خواهیم نشست شعار بت پرستی در سراسر شبه جزیره بوده که با دقت اطرافیان محمد و گوشزد کردن آن ها در ردیف شعائر الله به حساب آورده شده اند مانند رسم صفا و مروه و نکته سوم اینکه ماه های حرام اساساً یک قرار داد میان اعراب بوده که آن ها هم بعدا تبديل به ماه های حرام نزد الله شدند.
هیچ کدام از این عبادات و رسومات در دیگر ادیان ابراهیمی نبوده و فقط و فقط جنبه آیینی و عربی داشته و کار محمد فی الواقع متحد کردن الهه های مختلف سرزمين اعراب بوده که منجر به اتحاد دینی در آنجا شده و غایتاً منجر به اتحاد سیاسی سراسر مناطق شبه جزيره در زیر لوای الهه واحد الله گردید.
در ادامه با مراجعه به كتابى به نام المفصل في تاريخ العرب كه توسط دكتر جواد على از نويسنده هاى چيره دست عرب نوشته شده است، به تعدادى از اسماء الله كه در قرآن به عنوان نامهاى ديگر الله از آنها نامبرده شده است اشاره كرده و ريشه اصلى اين اسامى و عبارات را توضيح داده است. در ادامه با مراجعه به اين كتاب برخى ازين اسامى را با استفاده از تحقيقى كه دكتر جواد على انجام داده است را خدمت شما ارائه ميكنم.
١) نام الرحیم در اسماء الحسنی: دکتر جواد علی در کتاب المفصل فی تاریخ العرب جلد سوم فصل ٧٠ صفحه ٧٤٠ چنین بیان می دارد: و رحم به معنای رحیم مانند رحمن یعنی الرحمن است. شاید این دو اسم در اصل از اسماء الله الحسنی باشند که بعداً دو اسم جداگانه عَلَم شدند.این قول بر کلمه”صالح” در نصوص قوم صفویین منطبق است و برخی از اهل علم لفظ رحم را رحام قرائت کرده اند.
امّا نولدکه شرق شناس نامدار این دو را با تشدید حرف ح قرائت کرده و بخاطر عدم وجود علامت برای حروف جایز است که آن را رحیم نیز خواندچنانچه قبلا ذکر نمودم. همچنین اسم این الهه در نصوص قوم تدمر نیز آمده است که الرحیم معبودی در نزد آن ها بوده است.
٢) نام الملک در اسماء الحسنی: دکتر جواد علی در همان جلد سوم فصل ٧٠ صفحه ٧٣٨ چنین آورده است: دتلف نیلسون خاطر نشان می کند درمیان الهه های ثمود الهه ای بود که نامش الملک بوده است. ملک معنی سیاسی یک پادشاه را نمی دهد بلکه مراد از آن اسم اله است. همچنین لفظ ملکن در نصوص قتبانی موسوم به Glasser1600 است معنی ملک یا پادشاهی از ملوک قتبان را نمی دهد بلکه منظور از آن اسم ملکن یا الملک است که نام الهه ای در نزد آنان است. همچنین اسم عبدالملک از اسامی معروف اعراب ماقبل اسلام بوده که در نصوص قوم ثمود و صفویین وارد شده است.
٣) نام القدوس در اسماء الحسنی: ايشان در ادامه همان صفحه قبلى در مورد نام القدوس مينويسد: الهه ی ذغبت یا ذوغابة از مشهورترین الهه های قوم لحیان است و شاید بزرگترین و اولین الهه ی آنان محسوب می شده است. با این وجود ما چیزی در مورد آن نمی دانیم ولی آنچه معلوم است برای این الهه در الدیدان معبدی بوده است. این الهه با کلمه قدست یا القدس یا المقدس در کتابی از کتاب های آنان مورد خطاب قرار گرفته که گفته شده این الهه از جمله الهه های بوده که افرادی از انسان ها را به پايش قربانی می کرده اند.
٤) ام العزیز در اسماء الحسنی: العزیز اسمی عربی است و و در كتون عبرى يهوديان وجود ندارد. اعراب بت پرست العزیز را عبادت می کردند و آن را با عزت ترین الهه ی خود می دانستند. روی همین اصل اعراب بر والی مصر اسم عزیز را اطلاق می کردند. در حال حاضر هم العزیز از اسماء الحسنی است.
دکتر جواد علی در صفحه ٧٣٧ در مورد الهه العزيز مينويسد: جمله “الهه ازیزوس جوان نیکو” را بر دیوار یکی از معابد به زبان لاتینی یافتم و جمله ای دیگری را نیز یافتم که این چنین بود”الهه جوان نیکو فوسفورس”.
دو صفت برای این الهه در این عبارات قابل ذکر است، یکی”جوان” و دیگری”نیکو” این دو صفت دلالت می کند بر این مطلب که افرادی که این الهه ها را می پرسیدند آن ها را به صورت دو جوان نیکو تصور می کرده اند که نماد پاکی و مهربانی بوده اند. ما در نصوص تدمری صفاتی را برای دو الهه می بینیم، یکی”ارصو” و دیگری”ازیزو” یعنی “رصو” و “عزیز”. این دو در واقع دو الهه جدا از هم هستند و ازیزو الهه ای بوده که به انسان ها پاداش نیک اهداء ميكرده است.
اسم الهه ازیزوس و مونیموس در نزد اقوام حوران و تدمر نیز آمده است .”ازیزوس” یا “ازیزو” ممکن است همان “عزیز” در کلام عرب باشد که در نوشته های لاتینی و آرامی موجود بوده است. مونیموس همان منعم است. لذا من فکر می کنم ازیز همان عزیز باید باشد و رصو همان رضا و مونیموس همان منعم که از اسماء الحسنی هستند. به عبارتی دیگر این ها نعتی(نعت در علم نحو زبان عربی=صفت و اسم )از نعت های صفات الهه ها بوده اند و نه اسم عَلَم(عَلَم=اسم شناخته شده).
به همین نحو امروزه ما این صفات را چنین می نامیم، عبدالرضا، عبدالعزیز و عبدالمنعم. در مورد عزیز همچنین باید بگویم که در نزد اهل”الرها” الهه ای به نام “عزیزو” Azizo معروف بوده است. برخی پزوهشگران اذعان کرده اند که این الهه تمثیلی از ستاره صبحگاهی یا زهره بوده است. عبارت Deus Bonus Puer Phosphorus یعنی الهه زیبای روشن دارای اشعه های براق که روشنی آن مانند فسفر است.
۵) نام القابض در اسماء الحسنی: دکتر جواد علی در کتاب المفصل فی تاریخ العرب جلد سوم فصل ٧٠ صفحه ٧٣٥ در ادامه توضيح در مورد اين اسامى در مورد اسم القابض ميگويد: برای ما از طریق مطالعه کتاب های مشخص اسامی مجموعه الهه های معین مشخص شده است.
الهه ی عثتر یا عثتار به صورت رمزی اشاره دارد به زهره و غالبا به ذقبضم ملقب است که گفته می شود، عثتر ذی قبضم یا عثتر القابض یا عثتر ذو قبض. همچنین در مورد آن عبارات عثتر ذیهرق یا عفترذو یهرق به کار رفته است. یهرق اسم شهری از شهرهای معین است و چنانچه مشخص است در این شهر معبدی بزرگ به جهت پرستش الهه ی عثتر وجود داشته است.
۶) نام السمیع در اسماء الحسنی: دکتر جواد علی در کتاب المفصل فی تاریخ العرب جلد سوم فصل ٧٠ صفحه ٧٣٦ مجموعه ای از الهه های عرب را ذکر می کند که آن ها را عبادت می کردند.
این الهه ها شامل “شمس” و “مناف” و “مناة” و “كاهل” و “بعلة” “بعلت” و “بعل” و “يهو” و “رضو” أو “رضى” هستند که از بت های قوم ثمود بوده اند و بقیه الهه های ثمود شامل این الله ها هستند: “عثيرت” “عثيرة”، و “وتن” “وت”، و “يثع” “سمع” و “سميع” و “هبل” و “سحر” و “سين” و “هم” و “تجن” و “يغوث” و “إلَه” و “ألى” و “إلهي” و “الت” و “اللآت” و “حول” “حويل” و “ذو شري” و “سمين” و “هلال” و “صلم” و “نهى” و “عثتر سمين” و “كاهل” “كهل”، و “ملك” و “مالك”، و “هادي” “هدى”، و “بحل”، و “رتل”، و “هيّج”، و “شوع”، و”ستار”، و “ظفت”، و “سعى”، و “غم”، و “عسى”، و “عسحرد”، و “عثير”، و “عطير”، و “تجر”، و “دبر”.
٧) نام الحاکم در اسماء الحسنی: دکتر جواد علی در کتاب المفصل فی تاریخ العرب جلد سوم فصل ٧٠ صفحه ٧٣٧ در شرح کلمه نهی درمیان قوم ثمود می گوید، نهی به معنی حکم در زبان عربی جنوبی است که شامل مشتقات حکم و حاکم و حکیم است و شاید الناهی صفتی برای الهه ای از قوم ثمود بوده است و این اسم در جاهای مختلف نوشته های ثمودی وجود دارد.
۸) نام الحافظ در اسماء الحسنی: دکتر جواد علی در کتاب المفصل فی تاریخ العرب جلد سوم فصل۷۰صفحه۷۳۵ می گوید لفظ أنبی در نوشته های القتبانیه وجود دارد که اشاره به الهه ماه دارد .بعد اسم شمین آمده که به معنی الحامی یا الحافظ است که أنبی شیمن معنی أنبی المحامی و أنبی الحافظ را می دهد که فی الواقع مدافع افراد مومن به خودش است. نتیجه اینکه این کلمه صفت است که به الهه أنبی نسبت داده شده است.
۹) نام القدیر در اسماء الحسنی: دکتر جواد علی در در ادامه اين بحث و در صفحه ٧٣٣ کتاب نامبرده می گوید که صفت”ود” برای الهه “ال هن” يا “الهن” در برخی نوشته ها ذکر شده است. در یکی از نصوص، عبارت “ودم الهن” يا ” ود الإلَه ” بیان شده است و “كهلن”، به معنی الكاهل” معنای القدیر و المقتدر را می دهد. این دو کلمه از صفات این الهه بودند که قوم معینیون آن را می شناختند.
دکتر جواد علی در جای دیگر در بیان الهه ی “كهل” یا “كاهل”، همان “كهان” است که در نوشته های قوم معینیه ذکر شده است. همچنین برای این مورد اسم مشابهی در نص ثمودی وجود دارد که لفظ “کهل” در زبان عربی “القدیر” معنی می دهد.

١٠) نام مالک الملک در اسماء الحسنی: دکتر جواد علی همچنین می گوید اسامی ثمودی زیادی به ما رسیده است مانند اوس و سد و عفیر و وائل و بارح و کربال و کرب إیل و عش و عائش و مالک و ملک و عذرال و عزرائیل و عوذ و أسعد و إیاس و قیس بن وائل و قس بن وال. 

منظور دكتر جواد على اين است كه اسامى مالك الملوك نيز جزو متالوژى يا الهه هاى قوم ثمود بوده است كه محمد آنرا به الله مرتبط كرده است.

نتیجه گیری از يافته هاى بالا:

در مجموع ٩٩ اسم موسوم به اسماء الحسنی بیان شده است که دیدیم خیلی از این اسامی و صفات، اسامی الهه های اعراب قدیمی بوده است و تاکید می کنم که در این میان کار محمد فقط متحد کردن این الهه ها به الله و نیز متحد کردن دینی و سیاسی اعراب با گرايشها و عقايد مختلف بوده است. امّا در اينجا ميخواهم به مطلب مهمى در مورد “الله نور السموات والارض” اشاره كنم.
دکتر جواد علی در کتاب خود و در فصل ٦٩ می گوید، از میان بت ها بتی بوده به نام “الشارق” و افرادی بودند با اسم “عبدالشارق. “الشریق” نیز اسم بتی بوده از بت ها، امّا آن طور که به نظر می رسد الشارق و الشریق ميبايست دو صفت برای الهه ها نيز باشد و نباید صرفا اسم بت بوده باشد. صفتی در نصوص عربی جنوبی زیاد وارد شده است من جمله”عثتر شرقن” به معنی “عثتر الشارق” پس “الشارق” باید صفتی برای الهه باشد که با لفظ نور برای الله مطابقت دارد چنانچه قرآن می گوید “الله نور السموات و الارض”.

سیر تکاملی الله درمیان اعراب:
الله اسمی است که اعراب و آرامی ها آن را مورد استفاده قرار می دادند.بت پرستان عرب الله را به شکلی می پرستیدند که رمزی از الهه ماه بود و این امر در حفاری ها و آثار آنان وجود داشته است که این الهه ماه گونه با خورشید ازدواج کرد و حاصل ازدواج او دختران او یعنی ستارگان می باشند.الله دختر بزرگش را اللاه یا اللات نامید که مونث از الله است.
اسم عبری أیلوهیم شبیه اللهم است و یهود عرب این کلمه را بکار می بردند.تنها وجه اشتراک بین تورات و انجیل و قرآن اسم “رب” است که معنی لغوی آن سید است و زمانی که به انگلیسی ترجمه می کنیم این کلمه تبدیل می شود به:Lord. به نظر می رسد علامت ماه و ستاره به عنوان نماد جهان اسلام باید ربطی به این داستان داشته باشد و این نماد در مقابل نماد صلیب عیسوی ها و ستاره داوود یهودیان است.
در پایان طبق وعده ای که داده بودم سعی می شود مباحث مورد نظر در هر دو دیدگاه اهل سنت و شیعه با هم بررسی شود.چیزی که به نظر می رسد البته در ظاهر امر این است که شیعه و اهل سنت راجع اسماء الحسنی با یکدیگر اختلافی ندارند و این به اصطلاح اسماء الحسنی در ماه رمضان از تلویزیون ایران نیز پخش می شود. اما شیعه در روایات خود دو کلمه “آه” و “رمضان” را هم جزء اسماء الحسنی می دانند.

این قول شیعه در دو حدیث بدین صورت بیان شده است: حدثنا أبو عبد الله الحسين بن أحمد العلوي ، قال : حدثنا محمد بن همام ، عن علي ابن الحسين ، قال : حدثني جعفر بن يحيى الخزاعي ، عن أبي إسحاق الخزاعي ، عن أبيه ، قال : دخلت مع أبي عبد الله عليه‌السلام على بعض مواليه يعوده فرأيت الرجل يكثر من قول « آه »فقلت له : يا أخي أذكر ربك واستغث به فقال أبو عبد الله : إن « آه » اسم من أسماء الله عزوجل فمن قال : « آه » فقد استغاث بالله تبارك وتعالى.
نام منبع کتاب: معاني الأخبار نویسنده : الشيخ الصدوق جلد: ١ صفحه: ٣٥٤
ترجمه: امام صادق(سلام الله عليه) ظاهراً با يكي از صحابه رفتند به عيادت يك بيماري آن بيمار در اثر شدّت بيماري آه مي‌كشيد آن كسي كه در خدمت حضرت بود به اين بيمار گفت چرا آه مي‌كشي بگو يا الله، امام صادق گفت: «آه اسمی از أسماء الله تعالي است» پس کسی که «آه» بگوید به درگاه خدا تمنا نموده است.
روایت دوم که گفته رمضان از اسماء الله هست چنین می باشد: عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد، عن أحمد بن محمد بن أبي نصر، عن هشام ابن سالم، عن سعد، عن أبي جعفر عليه السلام قال: كنا عنده ثمانية رجال فذكرنا رمضان فقال: لا تقولوا: هذا رمضان ولا ذهب رمضان ولا جاء رمضان فإن رمضان اسم من أسماء الله عز وجل لا يجيئ ولا يذهب وإنما يجيئ ويذهب الزائل ولكن قولوا: شهر رمضان، فإن الشهر مضاف إلى الاسم والاسم اسم الله عز ذكره وهو الشهر الذي أنزل فيه القرآن جعله مثلا وعيدا.

نام منبع کتاب: الكافي- ط الاسلامية نویسنده : الشيخ الكليني جلد: ۴ صفحه: ۶۹ و ۷۰
ترجمه: هشام نقل روايت مي‌كند که امام باقرگفت، نگویید اين رمضان است ونگوييد رمضان رفت ويا آمد، زيرا رمضان نامي از اسماء الله است که نمي رود ونمي آيد که شيء زائل ونابود شدني مي رود ومي آيد،بلکه بگوييد ماه رمضان ، پس ماه را اضافه کنيد در تلفظ به اسم،که اسم، اسم الله بوده، وماه رمضان ماهي است، که قرآن در او نازل شده است، و خداوند آن را مثل وعده ووعيدقرار داده است.
البته امام فخر رازی مشابه روایت را در تفسیر خود جلد۵صفحه ۹۱ می آورد که رمضان را اسمی از اسماء الله بیان می دارد.
در حدیثی دیگر از شیعه آمده است که ائمه شیعه خود را اسماء الحسنی می دانسته اند و این خود خرافه ای دیگر از دریای خرافات شیعه می باشد که متّصل به اقیانوس خرافات اسلام شده است.
اصولا شیعیان هر چیز و هر اتفاقی و هر چیز خوب و بدی را تفسیر باطنی نموده و به ائمه تاویل می نمایند.در عمل و نه در تئوری،دوباره تاکیید می کنم در عمل شیعیان اگر خوبی به آن ها برسد کار ائمه و ابوالفضل و علی اصغر و رقیه هست و مشکلات و بدی ها از جانب الله به آن ها می رسد و با خود می گویند خواست خدا بود.جالب هست بقیه شهداء کربلا از این خاصیت شفا دهی محرومند که این خود از عجائب این قوم هست.
مثلا کسی تا بحال نشنیده ابوبکر و عمر و عثمان از شهیدان کربلا چنین اموری خارق العاده را انجام بدهند.البته شیعه تقسیم بندی هایی در ربوبیت قائل هست و طبیعتا پای ائمه هم حتی در داستان ربوبیت باز شده است به طوری که الربّ نزد شیعه به ائمه نیز اطلاق می شود.رب السموات برای شیعه الله است و رب الارض امام یا ائمه هستند چنانچه در تفسیر القمی جلد۲صفحه۲۵۳ در ذیل آیه (وأشرقت الارض بنور ربها) چنین بیان کرده است: قوله: (وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا)حدثنا محمد بن أبي عبد الله عليه السلام قال: حدثنا جعفر بن محمد قال: حدثني القاسم بن الربيع قال: حدثني صباح المدائني قال: حدثنا المفضل بن عمر انه سمع أبا عبد الله عليه السلام يقول في قوله: ” و أشرقت الارض بنور ربها ” قال رب الارض يعني إمام الارض ، فقلت : فإذا خرج يكون ماذا ؟ قال: إذا يستغني الناس عن ضوء الشمس و نور القمر و يجتزون بنور الامام .
ترجمه: در تفسیر بخشی از آیه(وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا)( و زمین به نور پروردگار خود روشن گردد) مفضل بن عمر مي گويد از امام صادق شنيدم که در تفسير اين آيه مي فرمود: پروردگار زمين، يعني امام زمين. راوي مي گويد: عرض کردم هر گاه ظهور کند چه مي شود؟ امام فرمود:در آن صورت مردم از نور آفتاب و نور ماه بي نياز مي شوند و به نور امام اکتفا مي کنند.
روایت شیعه که ائمه را اسماء الحسنی معرفی می کند به شرح زیر است: عن محمد بن أبي زيد الرازي عمن ذكره عن الرضا عليه السلام قال: إذا نزلت بكم شدة فاستعينوا بنا على الله، وهو قول الله: (ولله الأسماء الحسنى فادعوه بها) قال: قال أبو عبد الله: نحن والله الأسماء الحسنى الذي لا يقبل من أحد الا بمعرفتنا [قال فادعوه بها]
نام منبع کتاب: تفسير العياشي نویسنده: محمد بن مسعود العياشي جلد: ۲ صفحه: ۴۲
ترجمه: از امام رضا نقل است که ایشان فرمودند هنگامی که به شما سختی می رسد بواسطه ما از خدا یاری بخواهید زیرا این کلام خدا است که می گوید(ولله الأسماء الحسنى فادعوه بها)(برای خداوند نام های نیکو است پس خدا را به آن نام ها بخوانید).امام صادق فرمود: بخدا قسم ما همان اسماء الحسنی هستیم که از کسی خداوند چیزی(دعایی) را قبول نمی کند مگر با شناخت ما[برای همین خداوند فرمود پس به آن اسم ها که ما هستیم خدا را بخوانید].
آنچه به صورت خلاصه در سایت معتبر شیعی مرکز الابحاث العقائدیة راجع تفسیر این روایت آمده است بدین صورت از آن نتیجه گیری می شود.ابتدا اصل متن عربی را می گذاریم و سپس از این جواب نتیجه گیری می کنیم:
معنی اسماء الحسنی چیست؟
م / سعيد / العراق
سوال: معنی اسماء الحسنی چیست؟ تفسیر کلام امام صادق علیه السلام از اینکه ائمه اسماء الحسنی هستند چیست؟
عن محمد بن أبي زيد الرازي عمن ذكره عن الرضا ع قال: إذا نزلت بكم شدة فاستعينوا بنا على الله، وهو قول الله: (( ولله الأسماء الحسنى فادعوه بها )) قال: قال أبو عبد الله: نحن والله الأسماء الحسنى الذي لا يقبل من أحد الا بمعرفتنا ( قال فادعوه بها )
المصدر: بحار الأنوار – الجزء ۹۱ – صفحة ۵
امام رضا فرموند: هنگامی که بر شما سختی برسد به وسیله ما از خدا یاری بطلبید بنا بر این قول خدا در قرآن که گفته : (( ولله الأسماء الحسنى فادعوه بها )) راوی گوید امام صادق فرمود: بخدا ما همان اسماء الحسنی هستیم که از کسی چیزی پذریفته نمی شود مگر با معرفت ما ائمه .سپس امام فرمود (فادعوه بها ) به ما خدا را بخوانید
پاسخ:
برادر محترم السلام عليكم ورحمة الله وبركاته
ائمه علیهم السلام راهنما به سمت خدا هستند و خدا به جز با شناخت راه ائمه شناخته نمی شوند و از این روی بهترین دلیل بر این است که آنان اسمی از اسماء الله هستند. بنابراین فایده اسمایی که دلالت و تعریف به خدا عزوجل می توان فرض کرد از این حیث با ائمه محقق می شود.
و از جهت دوم: همانا اسماء الحسنی اسم هایی هستند که به واسطه آنان خداوند خوانده می شوند و در قرآن وارد شده است: ((وَلِلّهِ الأَسمَاء الحُسنَى فَادعُوهُ بِهَا )) (الاعراف:۱۸۰). و ائمه اطهار علیهم السلام مزیتی برایشان قرار داده است که آنان درهای قبول دعا باشند و کسی که ائمه را در دعا بخواند و به آنان توسل کند خدا حاجتش را برآورده می کند و از این جهت نام ائمه مشابه اسماء الحسنی خداوند است.
و از جهت سوم: ائمه مظاهر رحمت و قدرت خداوندی هستند و خداوند در قالب ائمه بر بندگان خود تجلی پیدا کرده است و رسول الله (ص) مظهر رحمت الهی است و در ایشان صفت رحمت الهی تجلی یافته است که مظهر تجلی اسم الرحمن است و از این روی خداوند راجع پیامبر در قرآن گفته است: (( وَمَا أَرسَلنَاكَ إِلَّا رَحمَةً لِّلعَالَمِينَ )) (الانبياء:۱۰۷) و این صفت واحده از جمله صفات دیگری است که در پیامیر و نیز سایر ائمه تجلی یافته است.
ودمتم برعاية الله
در پناه خدا باشید.
علي هادي / ايرلند
تعلیق بر جواب (۱): السلام عليكم ورحمة الله وبركاته
دنباله شرح این حدیث: ما و خدا اسماء الحسنی هستیم
آیا جایز است بگوییم مثلا حسيـــــن يا عـــــزيــز حسيـــــن يا رحمـــــان
پاسخ: برادر محترم
السلام عليكم ورحمة الله وبركاته, مقصود حدیث (نحن والله الاسماء الحسنى) این نیست که اسامی ائمه عینا همان اسماء الله الحسنى باشد بلکه مراد آن است که ظهور معانی اسماء الله الحسنى در آنان است و آنان مظاهر صفات خدای بزرگ و مثال علیای اسماء الحسنی هستند.پس اسامی مجرد الفاظ نیستند و حروف بر زبان جاری می شود در حقیقت حقایق و ذات و معانی و صفات آن است.پس خداوند عزوجل اسامی اشیاء را از جهت لفظی به آدم نیاموخت بلکه معانی و حقیقت آنان را به آدم آموخت و او آن ها را فهمید.
لينك منبع مطالب فوق

نتیجه گیری:

۱- این روایت مورد مناقشه سندی و رجالی واقع نشده است گویا متن آن نزد شیعه مقبول است و روایت معتبر تلقی شده است.

۲- شیعه در این توضیح نمی گوید ائمه اسماء الحسنی هستند به معنی اینکه خود الله هستند بلکه به نوعی شیعه ائمه خود را واسطه بین خود و خدا می دانند و در سختی و بلایا از آن ها شفاعت می طلبند و بدان ها توسل می کنند.لذا شیعه چه بگوید یا علی،یا حسین و یا ابوالفضل در واقع همان یا الله در نزد شیعه است.

نوشته اسماء الله الحسني، صفاتى براى الله يا نام بتهاى عرب ؟ اولین بار در پدیدار شد.

]]>
4033
قرآن را چه کسانی نوشتند؟ https://www.eslam.nu/2020/08/25/qran/ Tue, 25 Aug 2020 12:55:15 +0000 http://www.eslam.nu/?p=4036 اين مقاله يكى از نوشته هاى جناب امين قضائى است. ما نيز به رسم امانتداری و بدون هيچ كم و زيادى اين مقاله را خدمت شما ارائه ميكنيم. لازم به ذكر است اين مقاله حاوى اطلاعات بسيار مفيدى در مورد برخى آيات قرآن و در اثبات نظريه اينكه اكثر آيات قرآن حاوى نامه شخصى است […]

نوشته قرآن را چه کسانی نوشتند؟ اولین بار در پدیدار شد.

]]>
اين مقاله يكى از نوشته هاى جناب امين قضائى است. ما نيز به رسم امانتداری و بدون هيچ كم و زيادى اين مقاله را خدمت شما ارائه ميكنيم.

لازم به ذكر است اين مقاله حاوى اطلاعات بسيار مفيدى در مورد برخى آيات قرآن و در اثبات نظريه اينكه اكثر آيات قرآن حاوى نامه شخصى است كه براى محمد فرستاده شده است ولى امروزه آنرا جزو آيات قرآ ميناميم.

این مقاله شامل چند نکته و مدرک در ادامه چند سال تحقیق شخصی اینجانب در مورد ریشه های متن قرآن است. نکات این مقاله موید فرضیه ای است که من سالها پیش در کتاب «نامه هایی برای محمد پیامبر» مطرح کردم.

خلاصه فرضیه من به این صورت است که فصل یا سوره های قرآن مکاتبات و نامه هایی هستند که از سوی یک فرقه مذهبی برای یک میسیونر مذهبی خود (محمد یا هر کس دیگری) نوشته شده است. همراه با این نامه، متون مذهبی الحاق شده و برای میسیونر مذکور فرستاده شده اند و اشارات متن در مورد کتاب، ذکر و حتی خود کلمه قرآن، به این متون مقدس الحاقی است و نه خود متن نامه. امروز، برای من جای شک چندانی در درستی این نظریه باقی نمانده است. این فرضیه فرسنگ ها از فرضیات دیگر (که برخی شان بسیار هپروتی و پرت هستند) معتبرتر و مستدل تر است. با یک نگاه ساده به متن قرآن و به خصوص آیات نخستین سوره ها جای شک باقی نمی گذارد که آنچه می خوانید متن یک نامه است. در واقع، مسخره است که جور دیگری فکر کنیم. من خلاصه این دلایل را به صورت زیر می آورم:&;</>

١- متن قرآن، خطابی، پراکنده و (به جز چند استثناء) عاری از هر اشاره ای به اشخاص، مکان هاست. در متن قرآن به وفور دیده می شود که نویسنده به سوالات مخاطب پاسخ می دهد كه تنها در یک نامه و مکاتبه است که چنین نحوه نگارش خطابی مشاهده می شود.

٢- در متن قرآن، بارها از گیرنده یا مخاطب خواسته می شود که چیزی را ذکر یا موعظه کند که در خود متن قرآن وجود ندارد. یا به وضوح به وی گفته می شود که کتاب یا ذکری برای وی فرستاده شده است. همچنین حروف ابجد یا مقطعه، به وضوح اشاره دارند به تعداد سطور متون مقدس الحاقی. بین تعداد سطور متن سوره ها و این حروف ابجد هیچ ارتباطی وجود ندارد. پس واضح است که این حروف مقطعه به تعداد سطور متن دیگری اشاره می شود یعنی همان متون مقدس الحاقی. 

٣- به داستان های تورات در متن فقط اشاره کوتاه می شود و به ندرت به طور دقیق شرح می گردند. این نشان می دهد که این داستان ها در متن جداگانه دیگری فرستاده شده اند و نویسنده در نامه ها فقط به این داستان ها اشاره می کند یا اینکه تفسیر و توضیح کوچکی بر آنها افزوده یا اینکه به نویسنده خاطر نشان می کند که کدامیک از بخش ها را موعظه کند (مثلا با عبارت الذکر فی کتاب….)
٤-  وجود کلمات غیرعربی (عمدتا آرامی) نشان می دهد که این نامه ها در اصل به زبان دیگری (آرامی) و در جای دیگری خارج از حجاز نوشته شده اند و بعد به عربی ترجمه و برای محمد فرستاده شده اند. اگرچه نامه ها ترجمه شده اند اما مشخصا مانند هرجای دیگری، کلمات خارجی در ترجمه حفظ می شوند و به همین خاطر متن قرآن مملو است از کلمات زبان آرامی (یا همان سریانی). 

مدارک موید اینکه متن قرآن حاصل مکاتبه است چنان فراوان است که فقط یک کور می تواند آن را نبیند. اینکه متن قرآن یک نامه است چنان آشکار است که تلویحا توسط خود مورخین و مفسرین اسلامی تایید شده است. برای مثال طبری می نویسد که اولین بار فرشته جبرییل، نامه ای را با یک روبان سبز رنگ به دست محمد داده است. اینکه متن قرآن حاصل مکاتبه است، چنان واضح و روشن است که حتی علمای اسلام مجبور شده اند جبرییل را به یک نامه رسان تقلیل دهند.

همچنین اینکه علاوه بر متن قرآن، باید متن مذهبی الحاقی وجود داشته باشد نیز تلویحا اما به شکل دیگر توسط مسلمانان تایید می شود. اما آنها این کتاب و صحف مقدس که همه چیز در آن نوشته شده و قرآن موجود فقط بخش کوچکی از آن است را به شکل یک کتاب آسمانی نزد خداوند (احتمالا در کتابخانه شخصی خدا)، تصور می کنند.

اما کتاب من درباره اینکه این فرقه مذهبی چه کسانی بودند و جایگاه آن کجاست و مذهب آنان دقیقا چه بود، در آن زمان به نتیجه دقیق نرسید. البته ندانستن پاسخ این سوالات هرگز از اعتبار نظریه من کم نمی کند. با این حال، این سوالات سرجای خودشان باقی است و من می خواهم در این مقاله چند نکته و یافته ارائه دهم که رهگشا خواهد بود.
همانطور که گفتم اشارات خاصی به مکان جغرافیایی در متن نمی شود (نباید هم بشود چون برای گیرنده این نامه ها در حجاز موضوعیتی ندارد). بنابراین کار ما چندان آسان نیست ولی تلاش خود را خواهیم کرد و خواهید دید که نتایج فوق العاده ای خواهیم گرفت.
اولین سوره ای که باید به آن نگاه کنیم، سوره ۳۰ یا سوره روم است. در آیات ابتدایی این سوره می خوانیم:
الم (١) غُلِبَتِ الرُّومُ (٢) فِي أَدْنَى الْأَرْضِ وَهُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ (٣)
ترجمه: الف لام ميم (١) روم شکست خورد (٢) در نزديكترين سرزمين و[لى] بعد از شكستشان در ظرف چند سالى به زودى پيروز خواهند گرديد (٣) [فرجام] كار در گذشته و آينده از آن الله است و در آن روز است كه مؤمنان از يارى خدا شاد مى‏ گردند (٤)
خوشبختانه برخلاف بسیاری از جاهای قرآن، متن در این جا روشن است و بنابراین در ترجمه نیز ایراد چندانی وجود ندارد (به جز عبارت چند سال که در متن عربی وجود ندارد). مطابق یک تفسیر بر مبنای نظریه من، در این نامه، ابتدا گفته می شود ۷۱ سطر از متن مقدسی ارسال شده. (یعنی فقط تعداد سطور ذکر می شود)، و بعد مهمترین خبر آن زمان یعنی شکست روم در سرزمینی نزدیک، داده شده و سپس اظهار امیدواری می شود که روم بیزانسی پیروز شود و مومنان شاد شوند.
تفسیر مسلمانان از این آیات بسیار خنده دار است. آنها مجبور اند فرض کنند که اول از همه منظور از مومنان همان اندک مسلمانان مکه هستند. اما معلوم نیست چرا آنها اصلا باید از پیروزی رومیان شاد شوند (مورخین اسلامی دلیل را شرط بندی با کفار اعلام می کنند!). دوم اینکه اگر وحی در حجاز و در مکه صورت گرفته، پس چرا اشاره می شود که آنها در سرزمین نزدیکی شکست خورده اند. نزدیک به کجا؟ به مکه یا بارگاه الهی؟ در هر دو حالت هیچ معنایی نمی دهد. جنگ های ایران و روم در مکان هایی بسیار دور از حجاز صورت گرفته است.

رومیان در نزدیک ترین سرزمین به کجا شکست خورده اند؟ مسلم است که ما باید فکر کنیم سپاه روم در سرزمینی نزدیک به مکان نویسنده نامه شکست خورده است. یک رجوع ساده به تاریخ نشان می دهد که اشاره به شکست رومیان بیزانسی به فرماندهی Nicetas  در سال ٦١٣ میلادی به دست سپاه ساسانی در شهر درعا (واقع در جنوب غربی سوریه و نزدیک اردن و جنوب فلسطین) است. حتی منابع اسلامی هم به دلایل درست حدس می زنند که اشاره قران به این شکست است. مطابق منابع تاریخی، این شکست سرآغازی می شود برای شکست های بعدی رومیان در ماه بعد که منجر به سقوط اورشلیم شد. &;
پس به سادگی می توان متوجه شد که مکان نویسندگان متن قرآن، در همان نزدیکی است. توجه داشته باشید که من در کتاب خود نشان دادم که عقاید منعکس شده در قرآن درباره مسیحیت، ;به فرقه ابیونی ها و یا مسیحیان یهودی نزدیک است. جالب اینجاست که بدانیم ازوبیوس (از پدران کلیسا در قرن سوم و چهارم میلادی) شهر درعا را یکی از مکان های اصلی این فرقه دانسته است.
برای پیدا کردن مکان این فرقه باید به آیه دیگری از سوره بقره رجوع کنیم. در آیه ۱۲۵ می خوانیم:
وَإِذْ جَعَلْنَا الْبَيْتَ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَأَمْنًا وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِيمَ مُصَلًّى وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْعَاكِفِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ ﴿۱۲۵﴾
ترجمه: و چون خانه [كعبه] را براى مردم محل اجتماع و [جاى] امنى قرار داديم [و فرموديم] در مقام ابراهيم نمازگاهى براى خود اختيار كنيد و به ابراهيم و اسماعيل فرمان داديم كه خانه مرا براى طواف‏كنندگان و معتكفان و ركوع و سجودكنندگان پاكيزه كنيد.

<>پیشاپیش باید این فرض موهوم مسلمانان را دور بیاندازیم که در متن قرآن منظور بیت در اینجا یا هرجای دیگری، کعبه واقع در مکه است. مسلمانان برای اینکه همچنان این فرض را حفظ کنند که منظور از بیت در اینجا و چند جای دیگر، همان کعبه است، مجبور شده اند
ادعا کنند که کعبه را ابراهیم ساخته است. اما مقام ابراهیم که قرار است جایگاهی برای نماز گذاردن و طواف کنندگان و معتکفان باشد واقعا کجاست؟
پاسخ به این سوال سخت نیست. منظور از «مقام ابراهیم»، همان “cave of the patriarchs” یا “cave of Machpelah ” واقع در شهر حبرون در جنوب کرانه باختری است. مطابق عهد عتیق، ابراهیم غاری یا مقبره ای را برای دفن همسرش از هیتی ها خریداری می کند تا آن را به مقبره خانوادگی تبدیل کند. یهودیان تصور می کنند که مقام ابراهیم یا گور ابراهیم و فرزندانش در همین شهر حبرون است. امروزه این مکان یک جایگاه مقدس برای هر سه مذهب ابراهیمی است.
اگر نخواهیم مانند مسلمانان این ادعای گزاف را بکنیم که منظور از بیت در این آیه، همان کعبه است، پس راهی باقی نمی ماند که قبول کنیم منظور همان آرامگاه ابراهیم و شهر حبرون است. پس آیات سوره بقره در مورد تاسیس بیت توسط ابراهیم و اسماعیل، و نیز مسجدالحرام و مراسم حج و غیره، همگی نه به کعبه بلکه اشاره به همین شهر حبرون و زیارتگاهی دارد که روی آرامگاه ابراهیم ساخته شده است(منابع تاریخی کاملا تایید می کنند که کلیسایی روی این آرامگاه ساخته شده بود و این مکان، یک زیارتگاه محسوب می شد).>
به یاد داشته باشید که شهر حبرون دقیقا در نزدیکی شهر درعا قرار دارد و بنابراین این تفسیر ما از سوره بقره با تفسیر ما از سوره روم هم مطابقت کامل دارد. پس می توانیم این فرض را مطرح کنیم که فرقه مذکور، فرقه ای از مسیحیان یهودی (نزدیک به عقاید ابیونی ها) بودند که خود را نه یهودی می دانستند و نه مسیحی. آنها در شهر حبرون ساکن بودند و آنجا را سرزمین امن (نگاه کنید به سوره دوم آیه ۱۲۶، و سور ۹۵ آیه سوم که از بلد یا سرزمین امن و امین صحبت می شود) می دانستند.
کاملا مشخص است که آنها به دلیل سکونت در مقام ابراهیم، خود را پیرو دین ابراهیم می دانستند و عقاید آنان، عقایدی بود بین یهودیان و مسیحیان (یعنی در حالیکه عیسی را می پذیرفتند شریعت یهود را هم رعایت می کردند). این جایگاهی میانی این فرقه بین مسیحیان و یهودیان، در قرآن سوره بقره آیه ۱۴۳ اشاره شده است:
وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ….
و بدين گونه شما را امتى ميانه قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد..
آیا اصلا می توان قبول کرد که مسلمانان یا اعراب حجاز امت میانه بین مسیحیان و یهودیان باشند؟ کاملا واضح است که در اینجا، اشاره است به نقش میانی مسیحیان یهودی.
برخی دیگر از آیات قرآن مثلا آیه اول سوره ۹۵ که از زیتون و انجیر نام برده می شود (یا قسم خورده می شود)، مشخص می کند که مکان نویسندگان جایی است خوش آب و هوا تر از حجاز و در آن درختان زیتون و انجیر می روییده است. می دانیم که اسراییل از دیرباز مکان رویش درختان زیتون و انجیر بوده است(حتی انجیل از خشکیده شدن درخت انجیر توسط عیسی روایت می کند). آیات دیگر نیز نشان از این دارد که نویسندگان به دریا نزدیکی داشته اند.
اگرچه ما نمی توانیم درباره مکان دقیق این فرقه مطمئن باشیم، اما شک زیادی نیست که آنها در سوره بقره، درباره مقام ابراهیم یا آرامگاه ابراهیم در حبرون سخن می گویند. منظورشان از مسجدالحرام، صفا، مروه، مراسم حج، قبله، به هیچ عنوان کعبه و مکه نیست. همچنین اگر یافته های دنیل گیبسون درباره تغییر قبله را بپذیریم، پس احتمالا این قبله های مسجدهای اولیه نه به سوی پترا (بنا به ادعای گیبسون) و نه اورشلیم و مکه، بلکه به سوی شهر حبرون بوده است (البته مشکل محاسبه و دقت وجود دارد.) با این وجود، بحث قبله، به دلایل زیادی گمراه کننده است و بهتر است به خود متن قرآن به عنوان تنها منبع اتکا کنیم.
به طور خلاصه، تاکید قرآن روی اینکه دین یکی است و ابراهیم نه یهودی بوده است و نه نصرانی و دیگر عقاید منعکس شده در قرآن با عقاید مسیحیان یهودی آنزمان که به صورت فرقه های الحادی در جنوب اسراییل به سر می بردند، مطابقت دارد. از اشارات اندک موجود در قرآن می توان گفت که آنها احتمالا در شهر حبرون زندگی می کردند و منظور قران از بیت همان آرامگاه ابراهیم است و رومیان نیز در شهر درعا در نزدیکی حبرون شکست خوردند.

نوشته قرآن را چه کسانی نوشتند؟ اولین بار در پدیدار شد.

]]>
4036
چگونه مسلمان شدیم؟ https://www.eslam.nu/2020/05/15/chra/ Fri, 15 May 2020 11:22:56 +0000 http://www.eslam.nu/?p=3999 در سال ۲۰۰۰ کریستوف لوکزنبرگ که یکی از پایه‌گذاران گروه اناره است کتابِ «خوانش سُریانی- آرامی قرآن»[۱] را منتشر کرد. لوکزنبرگ در این کتاب تلاش کرده که نشان بدهد قرآنِ نخستین یا اصلی که اساساً سوره‌های به اصطلاح مکی را در برمی‌گیرند به زبان سُریانی نگارش شده‌اند و مترجمانِ آن به علت نداشتن تسلط بر […]

نوشته چگونه مسلمان شدیم؟ اولین بار در پدیدار شد.

]]>
در سال ۲۰۰۰ کریستوف لوکزنبرگ که یکی از پایه‌گذاران گروه اناره است کتابِ «خوانش سُریانی- آرامی قرآن»[۱] را منتشر کرد. لوکزنبرگ در این کتاب تلاش کرده که نشان بدهد قرآنِ نخستین یا اصلی که اساساً سوره‌های به اصطلاح مکی را در برمی‌گیرند به زبان سُریانی نگارش شده‌اند و مترجمانِ آن به علت نداشتن تسلط بر زبان سُریانی بخشی از واژه‌ها و به پیرو آن آیه‌ها را نتوانستند به درستی به زبان عربی برگردانند. پس از آن، گروه اناره چندین کتاب با موضوعات گوناگون دربارۀ اسلام منتشر کرد[۲].

این گروه به سرپرستی کارل-هاینتس اولیگ[۳]، خود را ادامه‌دهندۀ روش‌شناسی (متدلوژی) ایگناز گلدزیهر می‌داند و بر آن است که روش‌شناسی تاریخی- انتقادی گلدزیهر را با اتکا به دست‌آوردهای کنونی در باستان‌شناسی، سکه‌شناسی و زبان شناسی در اسلام‌پژوهی ژرف‌تر و باریک‌بینانه‌تر به کار ببندد.
کوتاه می‌توان گفت که گروه اناره یا مکتبِ تاریخی- انتقادی زاربروکن تمامی تاریخ شکل‌گیری اسلام را که ما از طریقِ احادیث و تاریخ‌نگاری اسلامی می‌شناسیم مورد بازنگری قرار داده و به این نتیجه رسیده است که اسلام بدون پیامبری به نام محمد شکل‌ گرفته و قرآن در آغاز توضیحاتی بر انجیل (قدیم و جدید) بوده که بعدها در زمان عباسیان هم زندگینامۀ محمد تکمیل گردید و هم به قرآن سوره‌های فراوانی اضافه شد.
چندی پیش یکی از همکاران گرامی‌ام، آقای لنگرودی، بر اساسِ پژوهش‌های اناره کتابی منتشر کرد به نام «چگونه مسلمان شدیم؟» که چکیدۀ نظرات اناره را در آن بازتاب داده است. این کتاب ۲۶۲ صفحه دارد و توسط انتشارات فروغ در کلن منتشر شده است. در ضمن، این نخستین کتاب در این زمینه است که یک ایرانی پیرامون این موضوع به نگارش درآورده است. البته نویسنده تأکید می‌کند که «این نوشته، هرگز ادعای کامل بودن نظریات خود در بارۀ تاریخ اسلام را ندارد. در این زمینه ما هنوز در اول راه هستیم. مقصود اول از نگارش این کتاب، ایجاد کنجکاوی در خواننده برای جستجوی ریشه‌های پدیده‌ای است که هویت امروزی ما را رقم می‌زند.» [ص ۱۲]
نخستین نقطۀ قوت این نوشته، زبان آن است. نویسنده حداکثر تلاش خود را کرده تا آن جا که ممکن است خواننده را با واژه‌های کارشناسانه بمباران نکند و به گونه‌ای کتاب را سامان بدهد که برای خوانندۀ غیرحرفه‌ای یعنی کسی که در رشته‌های اسلام‌شناسی، دین‌شناسی یا قرآن‌پژوهی و … کارشناس نیست خواندنش دشوار نباشد.
کتاب به شش بخش تقسیم شده است: بخش اول دربارۀ ایران در دوران ساسانیان و طرح این پرسش است که مفاهیم «عرب» و «شبه‌جزیره عربستان» در آن زمان به چیز اطلاق می‌شد. امروزه ما به منطقۀ جغرافیایی که عربستان سعودی در آن قرار دارد شبه‌جزیره عربستان می‌گوییم. آیا در ۲۰۰۰ یا ۱۴۰۰ سال پیش هم وقتی از «شبه جزیره عرب» سخن به میان می‌آمد منظور عربستان سعودی امروزین بوده است؟
نویسنده با دقت نشان می‌دهد که چنین نبوده است بلکه منظور از شبه جزیره عرب آن منطقه‌ای بوده که میان دجله و فرات قرار داشته است. ما این تشخیص را همچنین در پژوهش‌های نینا پیگولوسکایا در سال ۱۹۶۴ در کتابِ «اعراب، حدود مرزهای روم شرقی و ایران در سده‌های چهارم تا ششم میلادی» (ترجمه دکتر عنایت‌الله رضا) نیز مشاهده می‌کنیم.
فصل دوم به «مسیحیت در ایران» می‌پردازد. همواره این باور نادرست در میان ایرانیان رایج بود که ایران در زمان ساسانیان یک کشورِ تماماً زرتشتی بوده است. تصور نادرستی که هنوز هم میان تحصیلکردگان ایرانی متداول است. و این در حالی است که در ایران عصر ساسانیان سه دین بزرگ در ایران در حال رقابت با یکدیگر بودند: دین دولتی یعنی زرتشتی، بودایی [به ویژه در شرق ایران] و مسیحیت [عمدتاً نستوری].
نویسندۀ کتاب، نخست به چگونگی شکل‌گیری جماعت‌های مسیحی در ایران، جغرافیای زندگی آن‌ها و این که چه نوع مسیحیتی را نمایندگی می‌کردند می‌پردازد. مسیحیان ایران عمدتاً عرب بودند که یا به علتِ سرکوب‌های امپراتوری روم از راه سوریه و میانرودان وارد ایران شدند و یا طی جنگهایی که ایرانیان در آنها پیروز شدند به ایران کوچ داده شدند. در این بخش نویسنده وارد جزئیات می‌شود و خواننده می‌تواند به اطلاعات تاریخی گرانبهایی دست یابد.
فصل سوم به «آخرین جنگ‌های ساسانیان و بیزانس» می‌پردازد. در حقیقت این بخش یکی از مهم‌ترین بُرش‌های تاریخی ایران است. زیرا بدون این جنگ ۲۵ سالۀ خسرو پرویز علیه بیزانس که برای ایران دو شکست کمرشکن به دنبال داشت – یکی در سال ۶۲۲ و دیگری در سال ۶۲۸ میلادی – شاید هیچ گاه دین نوینی مانند اسلام شکل نمی‌گرفت. مسیحیان ایران یعنی عرب‌ها در این جنگ از روم پشتیبانی می‌کردند که ما این را در سورۀ «الروم» (سورۀ ۳۰) مشاهده می‌کنیم [ترجمه فارسی از همین کتاب]: روم شکست خورد [زیرا در آغاز بیزانس از ایران شکست می‌‌خورد/بی‌نیاز] / (و آنهم) در نزدیک‌ترین منطقه؛ اما آن‌ها (رومیان) پس از شکست، دوباره پیروز خواهند شد./ این پیروزی خداوند است، چه قبل و چه بعد (دیر یا زود)، و مؤمنین در آن روز به شادی خواهند پرداخت. / خداوند پیروزی را به کسی می‌دهد که اراده کند؛ که او عزیز و رحمان است. [ص ۶۲ و ۶۳]
فصل چهارم به «شکل‌گیری و گسترش حاکمیت اعراب» می‌پردازد. حاکمیت اعراب برخلاف تاریخ‌نگاری اسلامی نه با ابوبکر، عمر، عثمان و علی یعنی شخصیت‌هایی که نمادین‌اند بلکه با یک شخصیت واقعی و تاریخی مانند «ماآویا» که مُعربِ آن «معاویه» است آغاز می‌شود. او در سال ۶۶۱ میلادی به عنوان «امیرالمؤمنین» به قدرت می‌رسد و مکان حکومت خود را به دمشق انتقال می‌دهد. نویسنده به خوبی پرده از این راز و دروغ تاریخی برمی‌دارد که معاویه و جانشین‌اش عبدالملک مروان از یک خانواده یا قبیله به نام «بنی امیه» بودند. معاویه (در واقع ماآویا) در حقیقت یک شخصیت مؤمن مسیحی از منطقۀ میانرودان و عبدالملک مروان از مروانیان (از شهر مرو) بوده که حتا پیش از آن که حاکم تمامی ایران شود حاکم محلی در مرو بود و به نام خودش سکه زده بود. نویسنده با زبانی نسبتاً ساده با اتکا به اسناد نشان می‌دهد که معاویه اصلاً ربطی به عبدالملک مروان نداشته است و آن‌ها اساساً ربطی به خاندانی مانند «بنی امیه» [حتا اگر چنین خاندانِ عربی وجود می‌داشته] نداشته‌اند. آن چه برای خواننده شاید شگفت‌انگیز باشد این است که معاویه و جانشینانش یعنی عبدالملک و فرزندش مسیحی بودند. نویسنده با اتکا به سکه‌ها و کتیبه‌های باقی مانده این نکته را روشن می‌کند.
در فصل پنجم نویسنده به «اسلام، یک مذهب جدید» می‌پردازد. به راستی اگر اسلام در آغاز خود یک دین نوین نبود پس چه بود؟ نویسنده با مدارک و شواهد نشان می‌دهد که اسلام در آغاز خود مسیحیت ایرانی را نمایندگی می‌کرد (نستوریان) ولی آرام آرام توانست بند ناف خود را از اصل خود پاره کند و به عنوان یک دین مستقل عرض اندام نماید. این مرحله در زمان عباسیان تقریباً به پایان قطعی خود رسید. در این بُرش تاریخی بود که تقریباً همۀ احزاب دینی که به شیعیان شهرت داشتند قلع و قمع شدند و شرایط برای یک دین نوین فراهم گردید. نویسندۀ کتاب با اسناد یافت شده نشان می‌دهد که چگونه سرانجام زندگینامۀ محمد (سیرت رسول‌الله) آخرین مراحل ویراستاری خود را در زمان عباسیان طی می‌کند و چگونه عباسیان پذیرفتند که علی نیز در ساختارِ خانوادگی رسول‌الله جایگاه ویژۀ خود را بیابد: تبدیل علیِ ایمانی به علیِ تاریخی.
بخش آخر و ششم کتاب دربارۀ «انشعاب و پیدایش شیعه» است. در این بخش نسبتاً کوتاه، نویسنده به شکل‌گیری «شیعه» و «تسنن» و این که کدامیک از نظر تاریخی بر دیگری مقدم است می‌پردازد. و سرانجام طرح این پرسش‌هاست که شیعه امامیان، یا امامان در خفا، شیعه جعفری و غیبت امامان چیستند؟ نویسنده در رابطه با همین مسئله تأکید می‌کند: همانگونه که دیدیم «اکثریت رهبران و نظریه‌پردازانی که به رشد نظریۀ «امامت» و بخصوص «شیعه دوازده امامی» کمک کردند، ریشه ایرانی داشتند. متعاقباً این فرقه در شهرهای بزرگ ایران (همچون نهاوند، همدان، ری، قزوین، نیشابود، توس، ورامین، کاشان، ساری، استرآباد، سبزوار وغیره) نیز طرفداران بسیاری می‌یافت. شهر قم به عنوان محل تبعید روحانیون شیعه – و در رأس آن‌ها خانوادۀ «اشعری» که از کوفه اخراج شده بود- در راه تبدیل شدن به یک مرکز مهم شیعه بود و …»
به هر رو، خواندن این کتاب را به همۀ کسانی که به موضوعِ اسلام‌شناسی علاقه‌مند هستند توصیه می‌کنم. ما در آغاز یک راه بازنگرانه که سرشار از سنگلاخ و آوارهای تاریخی است قرار داریم. این را، که این «راه» ما را به کجا خواهد برد، هیچ کس نمی‌تواند پیش‌بینی کند. علم و تکنولوژی با سرعت سرسام‌آوری در حال پیشرفت هستند و هر روزه ابزارهای اندازه‌گیری ما چه در حوزۀ باستان‌شناسی و چه در حوزۀ زبان‌شناسی دقیق‌تر می‌شوند. با این وجود، لازم است که جملات زیر را از نویسنده کتاب یک بار دیگر در این جا بازنویسی کنم:
«در جریان نگارش این کتاب برای من مسجل شد که هر بخش این کتاب می‌تواند برای خود به یک کتاب مفصل تبدیل گردد. اما قصد من در این نوشته، یک مرور «فهرست‌وار» [بر] وقایعی بود که بتواند ما را به حقیقت کمی نزدیکتر کند. این همان کاری است که «کارل پوپر» فیلسوف اتریشی به صورت زیر فرموله کرد: ما نمی‌توانیم واقعیت را ثابت کنیم. ولی ما می‌توانیم جعلیات را ثابت کنیم و از این طریق به واقعیات نزدیک شویم.» [ص ۲۶۰]

نویسنده: ب بی نیاز

 منابع :
[۱]  Luxenberg, Christoph: Die Syro-Aramäische Lesart des Koran. 4. Auflage 2011. Verlag Hans Schiler
[۲]  تاکنون گروه اناره هفت جلد کتاب پیرامون آغاز اسلام منتشر کرده است: 
۱- Der frühe Islam, 666 Seiten,2- Schlaglichter, 2008, 617 Seiten / 3- Vom Koran zum Islam, 721 Seiten / 4- Die Entstehung einer Weltreligion I, 490 Seiten / 5- Die Entstehung einer Weltreligion II, 820 Seiten / 6- Die Entstehung einer Weltreligion III, 931 Seiten / 7- Die Entstehung einer Weltreligion IV, 901 Seiten
[۳]  من برای معرفیِ این گروه چند کتاب و مقاله به فارسی برگرداندم که خوانندگان نسبت به آن‌ها واکنش‌های گوناگون نشان دادند. بارها و بارها مستقیم و غیرمستقیم این پرسش یا گله طرح شد که گردانندۀ اصلی این گروه یعنی کارل- هاینتس اولیگ از مسیحیان کاتولیک است که با پیشداوری دینیِ خود به موضوع اسلام می‌پردازد. این که این دسته از خوانندگان این اطلاعات را بر اساس کدامین مدارک یا شواهد به دست آورده‌اند، بر من آشکار نیست. به هر رو، به این دسته از خوانندگان توصیه می‌کنم که کتاب «دین در تاریخ بشری» (Religion in der Geschichte der Menschheit / 2002) بخوانند تا با نظریۀ اولیگ در زمینۀ شکل‌گیری ادیان آشنا شوند. 

 
 

نوشته چگونه مسلمان شدیم؟ اولین بار در پدیدار شد.

]]>
3999
تاریخ شکل گیری قرآن در تناقض با معجزه https://www.eslam.nu/2020/05/07/tnqz/ Thu, 07 May 2020 12:24:58 +0000 http://www.eslam.nu/?p=3981 پژوهش های تاریخی هرمنوتیک در باره قرآن یک نوآوری در ادبیات جامعه شناختی ایران است زیرا تا کنون هرگز چنین مطالبی انتشار نیافته اند. تمامی نوشته های دینداران نخبه مسلمان، متون ستایشگر دین بوده اند و هیچ ربطی به کار علمی ندارند. در دوران اخیر نقد اسلام قرآنی در جامعه ما آغاز شده است ولی […]

نوشته تاریخ شکل گیری قرآن در تناقض با معجزه اولین بار در پدیدار شد.

]]>
پژوهش های تاریخی هرمنوتیک در باره قرآن یک نوآوری در ادبیات جامعه شناختی ایران است زیرا تا کنون هرگز چنین مطالبی انتشار نیافته اند. تمامی نوشته های دینداران نخبه مسلمان، متون ستایشگر دین بوده اند و هیچ ربطی به کار علمی ندارند. در دوران اخیر نقد اسلام قرآنی در جامعه ما آغاز شده است ولی باستانشناسی هرمنوتیک مصحف قرآنی پا نگرفته است. به دنبال نوشته های پیشین، در اینجا جنبه دیگری از این کاوشگری هرمنوتیک در باره قرآن ارائه می شود.

تاریخ شکل گیری قرآن
بررسی تاریخی و هرمنوتیک اسناد و متون دینی با این هدف است که نوشتارها را در موقعیت دقیق تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی قرار دهد تا درک و تفسیر پیام تئولوژیک آسان گردد. روشن است که این بررسی تاریخی و ابژکتیو اختلاف برانگیز است زیرا دینداران به اعتراض پرداخته و این بررسی را «تعرض به مقدسات» خود تلقی می کنند. کار پژوهشی باید این اختلاف و بحران را نادیده بیانگارد زیرا مصالح علمی و آزادی وجدان می طلبد تا برای کشف حقیقت بررسی ادامه یابد. افزون بر آن، بررسی علمی جامعه شناسانه و هرمنوتیک قرآن یا هر متن دینی، دارای یک قدرت آموزشی و تربیتی برجسته می باشد. جامعه همیشه در افسونگری عقاید و رازهای سنگین و باورهای دینی، تمایل به سکون دارد و یا خود را ازخردگرایی دور می کند و دین همیشه خود را آسمانی و مقدس جلوه می دهد تا بر اذهان جامعه غلبه داشته باشد. علم تاریخ باید پدیده ها را تحلیل کند و گرفتار تقدس گرایی نشود، هرمنوتیک تمام موانع شناختی را باید به کنار بزند و خود را به حقیقت نزدیک کند، جامعه شناسی بدور از محدودیت منافع گروهبندی های اجتماعی و بدور از خوانش ایدئولوژیک و دینی آنها، باید پژوهش جسورانه را دنبال کند و حقیقت جوئی علمی را در مرکز هدف خود قرار دهد. باور دینی و خرافه های مردم و نخبگان نباید مانع کار علمی گردد. بررسی انتقادی نیازمند شفافیت و صداقت و پشتکار است و چنانچه پژوهش تابع عقاید رایج باشد جز انحطاط و رکود نتیجه دیگری بدست نخواهد آمد.
برای بررسی تاریخ شکل گیری قرآن، من از خواننده می خواهم که با حوصله و بردبار باشد و به مطالب دقت کند. هدف این پژوهش هرمنوتیکی رفتن به ریشه ها است تا حقیقت کشف شود. روشن است که پژوهش در عرصه علوم انسانی و تاریخ و دین همیشه باز باقی می ماند زیرا بازیافت عوامل پیچیده همیشه آسان نیست. با توجه به محدودیت های تاریخی و فرهنگی و زبانی، کار تحقیقی جدی باید ادامه یابد و بدور از تقدس گرایی، ما باید جوانب پنهان تاریخ قرآن را آشکار سازیم.
در قرآن می آید:«و کافران گفتند این کتاب که محمد وحی اش می شمرد جز آنکه به دروغ از خود فرابافته و دیگران نیز به او کمک کرده اند چیز دیگری نیست» و می افزاید:«و بازگفتند که این کتاب افسانه های پیشینیان و حکایات سابقین است که محمد خود برنگاشته و اصحابش صبح و شام بر او املا و قرائت می کنند. بگو این کتاب را آن خدایی فرستاده که به علم ازلی از اسرار آسمانها و زمین آگاه است.»(فرقان، آیات ۴ و ۵ و ۶).
مسلمانان می گویند قرآن کلام الله است، مقدس است، معجزه است، از طریق جبرائیل به محمد ارسال شده، شفاهی انتقال یافته و کاتبان آنرا نوشته اند. در آیه های بالا سه نکته اساسی وجود دارد: یکم، آنکه کافران و مخالفان و ناباوران و مشرکان و بت کیشان به محمد می گویند کتاب او «وحی» نیست و گفته های او «دروغ و فرابافته» است و حکایت «دیگران» است. بنابراین قرآن فاقد منشا آسمانی است و توسط محمد و دیگران پرداخت شده است. حال باید پرسید «دیگران» چه کسانی هستند؟ کسانی که پیرامون هستند، خدیجه است که یهودی تبار است و نیز شخصیت هایی که تورات را می شناسند. دوم، آنکه در آیه آمده که محتوای قرآن «افسانه های پیشینیان و حکایت سابقین» است و «اصحاب» محمد آنها را املا می کنند. این نکته درست است. ساختار اساسی قرآن متکی بر تورات و داستانها و افسانه های «ادیان ابراهیمی» مانند ابراهیم و موسی و هود و یونس و یوسف و نوح و فرعون و سبا و قارون و غیره است و ارزشهای دینی و اجتماعی یهودیت پایه باور قرآنی است.

البته در قرآن در باره عیسی و مریم و قریش و ابولهب و غیره نیز آمده است. ولی بهرحال اصل گفتار قرآن در باره پیشینیان و قوم یهود است و تاریخ اقوام و تاریخ باورها و سنت ها را یادآوری می کند. و بالاخره سوم آنکه، نتیجه گیری قرآن در آیه یادشده، نادرست می باشد و قرآن را خدا نفرستاده و متکی بر علم ازلی نیست. قرآن از دل تاریخ می آید و یهودیت و خلفا و حاکمان عرب و کاتبان متعدد و جغرافیای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی در تاریخ آن دست دارند.
این نظریه وجود دارد که در ابتدای حرکت محمد، یک نسخه نوشتاری، مصحف یهودیت، موجود بوده و بمرور به محمد انتقال داده می شده است. چنین نوشته ای متکی بر یک فرضیه است و هم اکنون وجود ندارد و شاید روزگاری با گسترش پژوهش در منابع و اسناد عبری و آثار معماری های کهن و تحقیقات باستاشنانه در عربستان و فلسطین و اسرائیل، بتوان اخبار و شواهد علمی جمع آوری نمود.
حال اگر شفاهی بودن قرآن را در دوران آغازین بعنوان یک فرضیه دیگر بپذیریم از آنجا که کاتبان متعدد بوده اند و در مراحل مختلف تاریخی کتابت کرده اند بناچار نسخه های متفاوت برگ ها و ارواق و متن های قرآنی بوجود آمده است و این گوناگونی نتیجه این وضعیت تاریخی است. در کتاب «منشاهای قرآن، قرآن منشاها» که در برگیرنده یک سلسله پژوهش های متخصصان قرآن میباشد و زیر نظر «فرانسوا دروش» استاد کالژدوفرانس، تدوین و عرضه شده است، ما می خوانیم که «قرآن دارای نسخه های بسیار گوناگون با رسم و روش های دستوری و آوایی مختلف می باشد.»(برگ ۱۷۶). بررسی «نسخه قرآن» در موزه ملی سن پیترزبورگ روسیه که سند «مارسل ۱۸» نام دارد و متعلق به سالهای ۶۸۰ تا ۷۵۰میلادی است، بعنوان نمونه تفاوتها را اینگونه نشان می دهد: در سوره ۷، آیه ۳۲ «من عبیدک» آمده حال آنکه در قرآن نسخه قاهره «من عندک» نوشته شده است.

در سوره ۸ در آیه ۴۱، در نسخه موزه روس «سای» آمده حال آنکه در نسخه قاهره «شیء» منعکس شده است. در قرآن ها این تفاوتها بسیارند و نه تنها واژه ها جاعوض کرده اند بلکه بعلاوه فتحه و ضمه و کسره نیز جا به جا شده اند. شناخت این تفاوتها در کار تحقیقی دارای اهمیت است زیرا بیانگر حقایق تاریخی تغییر یک متن دینی اند.
شواهد بسیاری ثابت می کنند که نسخه قرآن در قرن سوم هجری هنوز بطور کامل تثبیت و قطعی نشده است. «صحیح البخاری» که خود از حدیث دانان معروف است و در سال ۸۷۰ میلادی برابر با ۲۵۶ هجری فوت می کند و همچنین «ابوعیسی محمد الترمذی» که در ۸۲۴ میلادی در خاک ازبکستان امروزی متولد شده و سپس به خراسان و بصره و حجاز می رود و در سال ۸۹۲ میلادی برابر ۲۷۹ هجری فوت می کند و یکی از حدیث دانان بزرگ و معتبر اسلام است، به برخی آیات اشاره می کنند که پس از دویست سال هنوز قطعیت ندارند. بعنوان نمونه در سوره ۵۱ آیه ۵۸ در مصف های گوناگون به صورتهای زیر درآمده است: «ان الله هو الرزاق ذو القوه المتین»، «انا الرزاق ذو القوه المتین»، «انی انا الرزاق ذو القوه المتین».(همانجا برگ ۱۸۶). محدثین بزرگ اسلامی اعتراف به آیه های مورد بحث دارند و از مصحف قطعی قرآن سخن بمیان نمی آورند.
چند سده پس از مرگ محمد پیروان او به تصحیح و تکمیل قرآن مشغولند و این واقعیت قصه معجزه قرآن را بی اثر می کند و بیانگر این حقیقت است که نسخه قرآنی در حال شدن است و در طول تاریخ متغییر است. یکی دیگر از ابهام ها و تغییرها در مورد شماره آیه های قرآن است. اختلاف در مورد شمارش آیه های قرآن ناشی از چیست؟ منابع مختلف چنین اعلام کرده اند: در نزد المدنی ۶۲۱۷ آیه، المالکی ۶۲۱۰ آیه، البصری ۶۲۰۴ آیه، الحمسی ۶۲۳۲ آیه، الکوفی ۶۲۳۶ آیه (همانجا برگ ۱۸۱)، اعلام شده است. این تفاوت ناشی از دستکاری های متعدد در قرآن و عدم کنترل دقیق کاتبان و حاکمان در تولید و تنظیم قرآن است.

قرآن عربی ناممکن و شعر شفاهی پیش از اسلام
قران امروزی به زبان عربی است، ولی در زمان محمد زبان عربی وجود ندارد. زبان قرآن با مفاهیم و نمادها و سمبولهای یهودی و آرامی و سریانی و غیره درهم آمیخته است، قرآن تاریخ مردم یهود است، تاریخ یهود را بیان میکند. آنچه که در قران است سنت پیامبران یهودیت است، تک خدایی یهودیت است، روایت پیامبری موسی است. فرهنگ نوشتاری از آسمان نمی آید، از زمین خشک حاصل نمی شود، بلکه به روند فرهنگی و نوشتاری یهود اتکا می کند. کتاب های یهود: تورات، تنخ، تلمود، میدارش، توسفتا، آثارخاخامی، هاگادا، میشنا، تور، باریتا، شولحان عاروخ، حماش، سیدور، زوهام، متکی بر تاریخ نوشتاری است. یهویان و کاتبانشان دارای سنت روایتگری و قدرت نوشتن بودند و زبان آنها عبری است. در شبه جزیره عربستان کسی وجود ندارد که نگارش عربی را بداند زیرا دستور زبان عربی و متن نوشتاری عربی بوجود نیامده است.

در قرآن نیز می آید که محمد خواندن و نوشتن نمی داند. پس اگر محمد تولیدکننده مصحف نیست، آفریننده قرآن کیست؟ ما میگوئیم قرآن دارای منشا توراتی است و کاتبان و نویسندگان متعددی در طول تاریخ پیدایش و تنظیم آن دست داشته اند. نگارش قرآن بزبان عربی در زمان پیامبر ناممکن بود و زبان که محصول تاریخ و جامعه و متخصصان زبان می باشد برای عربهای پیش از اسلام و در دوران «پیامبری» و پس از آن نامیسر بود. مسلمانان می گویند قرآن «معجزه» بوده و از آسمان «نازل» شده است، و البته به این حرف تنها خود مسلمانان می توانند اعتقاد داشته باشند. این گفته یک قصه ابهام دار بزرگ است که با منطق علمی و تاریخی در تضاد کامل است. الله در آسمان نیست بلکه روی زمین است و قرآن از آسمان نازل نشده بلکه متعلق به زمین است.
محمد در سال ۵۷۰ میلادی در مکه متولد شده و در ۶۳۲ میلادی در مدینه می میرد. در دوران آغازین سده هفتم در شبه جزیره حجاز هیچ نوشته و کتابی به زبان عربی وجود ندارد. اغلب یهودیان یکتاپرست هستند ولی عربها در بت پرستی و چندخدایی و گاه با اعتقادی متمایل به یهودیت و مسیحیت زندگی می کنند.
یهودیان گنجینه عظیمی از نوشتار و سرود و دعا دارند، حال آنکه عربها در این لحظه تاریخی فاقد تمدن معماری و نوشتارو زبان دستوری هستند. البته صحبت از «المعلاقات» یا شعرهای پیش از اسلام می شود. در واقع این شعرها متعلق به شاعران عرب و مسیحی بوده، شاعرانی که بیشتر از مناطق خارج از شبه جزیره حجاز بوده، و از نظر زمانی متعلق به زمان پیش از محمد، همزمان او و همچنین پس مرگ او هستند. این سرودها بیان حال بیابانگردان و قبایل و نیز احساس و عشق و شکار و شتر و شراب و نغمه های دل آنان بوده است. ولی در این زمینه باید دقت داشت، که در ابتدا این شعرها نگارش نیافته بلکه، پراکنده و شفاهی هستند. بر پایه گفتار پژوهشگران اغلب این شعرها در سالهای متمادی بعد از مرگ محمد تنظیم شده و نگارش یافته است. برای این مطلب رجوع شود به کتاب «المعلاقات» به زبان فرانسه و عربی که توسط «هدی توئل» با کمک انتشارات «فلاماریون» بسال ۲۰۰۹ میلادی منتشر شده است.
«حماد الراویه» اولین راوی و روایتگری است که شعرهای «المعلاقات» را در قرن هشتم میلادی، حدود ۱۵۰ سال پس از مرگ پیامبر به نوشته درمی آورد. او در سال ۶۹۵ میلادی در کوفه متولد و اواسط سده هشتم در زمان خلافت المنصور می میرد. کتاب المعلاقات نام هفت شاعر را مطرح می کند که دارای شعرهای شبانی و بیابانگردی بوده و به شکل شفاهی رایج بوده است. باید یادآور شد که در هنگام شکل گیری زبان عربی، همزمان با حمادالراویه، شخصیت های دیگری مشغول همین گونه فعالیت ها بوده اند. بعنوان نمونه «أبو سعید عبد الملک ابن قریب الأصمعی»، متفکر و حکیم در عرصه دستور زبان عربی از مکتب بصره بود و طی سالهای ۷۴۰ تا ۸۲۸ میلادی زندگی می کرده است.
«المفضل بن محمد بن یعلى بن عامر بن سالم بن رمال الضبی»، راوی معروف اهل کوفه که بسال ۷۸۰ میلادی می میرد، در زمان المهدی خلیفه عباسی می زیسته و یکی از کارهایش جمع آوری و کتابت اشعار کهن بوده است. «المعلاقات» حماد الراویه در بر گیرنده شعرهایی است که در نزد اعراب پیش از اسلام یا همزمان رواج داشته و تا آن زمان شفاهی بوده اند و سینه به سینه انتقال پیدا می کردند.

واژه المعلاقات بمعنای آویزان و نصب شده و همچنین بیانگر پارچه های زینت دار آویزان می باشد که گویا بر دیوار کعبه برپا و نصب می کرده اند. از آنجا که شعرها برای مردمان زیبا و خوش بوده، همچون زیور تلقی شده و بنابراین چنین شعرهایی بشکل استعاری و سمبولیک المعلاقات نام گرفته اند. به این ترتیب باید تاکید نمود که زبان عربی مدون و دستوریافته و نوشتاری در دوران محمد وجود نداشته و شعرهای المعلاقات نزدیک صد و پنجاه سال بعد به نوشتار درآمده است.
بنابراین، زمینه فرهنگی و نوشتاری از آن یهودی ها و همچنین تمدنهای قدیمی تر مانند تمدن بابلی و منشور حمورابی میباشد. کتابهای پنجگانه تشکیل دهنده تورات منبع الهام و روایت قرآن میشوند. تمام ادبیات یهود و سلسله پیامبران یهود و قواعد اجتماعی و دینی، اساس روایت در قرآن می شود.

کاتبان قرآن نویس و تشتت در خلافت
واقعیت اینستکه قرآن، تاریخی است و انسانها آنرا نوشته اند و این روند در طول یک زمان دراز و پرتضاد صورت گرفته است. ولی در بررسی تاریخ قرآن، بطور مسلم به سنت «اخبار» باید توجه شود زیرا مجرای اصلی خبرگیری در سنت اسلامی است. روشن است افسانه گوئی و رازگوئی و رویاانگیزی در این خبرها رایج است و حقیقت تاریخی بطور عمده ناممکن است. در اخبار می آید که کاتبان مختلفی از اهل مدینه، در زمان محمد بودند مانند «ابی بن کعب بن قیس» یا «زید بن ثابت» که از انصار و نزدیک محمد بوده و قرآن را از حفظ می دانستند. درستی و اعتبار این مطلب را چگونه می توان اثبات کرد؟ بفرض اینکه افراد از نزدیکان پیامبر بوده و گفته ها را حفظ کرده اند، چگونه می توان روایت را با واقعیت تاریخی پیامبر انطباق داد؟ در قرآن می آید که قرآن نازل شده است، حال می پرسیم مصحف قطعی نازل شده و کتابت یافته کجاست؟
در این زمینه «البخاری» نیز از «جمع آوری» قرآن می گوید و آنرا «نازل» شده می داند. نکته جالب اینستکه برخی مسلمانان از «جمع آوری» قرآن صحبت می کنند. باید پرسید کتاب خدا و معجزه الله چگونه پراکنده می شود؟

پس اگر پراکندگی در کار است این امردر واقع بیانگر نبود «اراده الهی» است و به این ترتیب این پراکندگی بخاطر جنبه تاریخی این سند است. اگر قرآن جمع آوری شده است، این امر بیانگر زمینی بودن قرآن است و نوشته ای است که حاصل معجزه نیست، بلکه در زمان و زمین پراکنده بوده است.
براستی قرآن از آسمان نمی آید، قرآن دارای یک نسخه نبوده است و حتا اسم مصحف، «قرآن» نامیده نمی شده است. قرآن عربی در زمان محمد ناممکن بود. پژوهشگران غربی مانند «آلفرد لوئی دو پره مار» و «ویلیام مونتگمری وات» تا کنون نشان داده اند که قرآن، بشکل برگه ها و مصحف های سیال و متنوع بوده است و در شرایط فرهنگی و دینی و سیاسی گوناگون در طی یک سده تا دویست سال پاگرفته است. گویند عایشه «برگهایی» از قرآن را جمع آوری کرده بود و البته احتمال دارد که منظور برگهایی از «قرآن یهودیت» است. ابوبکر که بسال ۶۳۲ تا ۶۳۴ میلادی خلیفه بود اولین اقدام کننده برای «جمع آوری» پاره نوشته ها یا قرآن های مختلف بود و او در نزد «عمر» خلیفه دوم، «زید بن ثابت»، کاتب و همراه محمد را برای این امر مامور می کند. «زید بن ثابت» از انصار بود و مورد اعتماد بوده و در جنگ «احد» شرکت داشته است. ابوبکر برای پایان دادن به تفرقه، زیدبن ثابت را مامور جمع آوری صفحات قرآن می کند. ابوبکر در هنگام دادن ماموریت از زید می پرسد: «تو در مورد چیزی که پیامبر خدا نکرده است، چگونه اقدام خواهی کرد؟». این پرسش نشان می دهد که محمد نویسنده قرآن یا انتقال دهنده قرآن نیست. بر پایه گزارش «البخاری»، نتیجه کارجمع آوری زیدبن ثابت، به ابوبکر انتقال داده می شود و او نسخه را به عمر خلیفه دوم، که از ۶۳۴ تا ۶۴۴ میلادی در خلافت بود، می سپارد. البته به نظر برخی پژوهشگران، «مصحف» زیدبن ثابت توسط حاکم یثرب از بین می رود.
تلاش برای ساختن «مصحف» ادامه پیدا می کند. عثمان سومین خلیفه که از ۶۴۴ تا ۶۵۶ میلادی خلافت کرد نقش قاطع در جمع آوری و گزینش «نوشته ها» و نشانه ها و حذف برخی دیگر بازی کرده و مصحف خود را عرضه می کند. تاریخ نشان می دهد که عثمان هرگز نمی توانست همه یادداشت ها و نوشته ها و پارشومن ها و پوست نوشته ها و سنگ نوشته و خاطرات افراد را جمع آوری کند، ولی به لحاظ وضع سیاسی و ادامه سلطه گری، او اقدام اولیه برای ایجاد «قرآن» واحد می کند. «ابوحذیفه» فاتح ارمنستان و منطقه آذربایجان مطلع می شود که در میان سپاهیانش، افراد اختلاف در روایت پیامبر و روایت قرآنی دارند. البته اطلاع دقیقی در این زمینه وجود ندارد، ولی گفته می شود هنگامیکه او به مدینه برمیگردد به عثمان پیشنهاد می کند: «لازم است مانند یهودی ها و مسیحیان قرآنی داشته باشیم». عثمان بر پایه مجموعه جمع آوری شده تکه های قرآنی که توسط «زید» تهیه شده بود و نزد «حفصه» دختر ابوبکر و همسر محمد بود، زیر نظارت و کنترل سه تن از سران قریش، به تنظیم مصحف اقدام می کند. عثمان پس از تنظیم «مصحف»، آنرا به حفصه سپرده و چند کپی از آنرا به مناطق جغرافیایی خلافت ارسال می کند. (رجوع شود به «منشا های قرآن»، از آلفرد لویی دو پره مار، پاریس).

لازم به یادآوری است که نسخه مصحف عثمانی در حال حاضر وجود ندارد و این گفته در روایات آمده است و بعنوان نمونه طبری در «تفسیر» می گوید عثمان با ایجاد مصحف خود همه روایات مختلف دیگر حذف کرد و مصحف رسمی اعلام نمود.(تفسیر طبری). بعلاوه در باره زبان این مصحف هیچگونه سند تاریخی و معتبر و دقیقی وجود ندارد و نباید تصور کرد که مصحف همسان قرآن امروزی است. در بهترین حالت تکه نوشته هایی ابتدایی به خط کوفی و حجازی و غیره بوده و از قواعد زبانی دور بوده اند.
البته نظر پژوهشگران به این گفتار محدود نمی شود، زیرا آنها معتقدند که مصحف عثمانی، علیرغم نابودشدن نوشته ها و اسناد گوناگون توسط عثمان، نمی توانسته تنها مصحف باشد.
«عمربن شبه» که در ۸۷۷ میلادی درگذشت در کتاب خود «مدینه»، به بررسی آیات و احادیث پرداخته و تضادهای آنها را نشان می دهد. در حقیقت یک بلبشوی بزرگ و سردرگمی عظیم وجود دارد و اعراب در پی ساماندهی خود در برابر اقوام دیگر هستند و پایداری نظام خلیفه گری و اسارت دیگران را مشروط به تنظیم قوانین خود می دانند. ولی به گفته «عمربن شبه» کار ها بصورت سامانیافته صورت نمی گیرد زیرا زیدبن ثابت از جانب عثمان موظف به تنظیم بوده، ولی عثمان خود نیز مداخله نموده و اقدام به تنظیم آیات می کرده است؛ افزون برآن، زیدبن ثابت، از جانب افراد دیگر نیز ماموریت داشته است. «عمربن شبه» از آنجا که از مصحف های دیگر مطلع بوده، یک فصل کتابش را به «طولانی بودن» نسخه عثمانی و جمع آوری آن توسط عثمان، اختصاص می دهد.(منشاهای قرآن، برگ ۸۳). به بیان دیگر در نوشته «عمربن شبه» در قرن هشتم، ۱۵۰ سال پس از مرگ محمد، به ما اطلاع داده می شود که الگوی های متفاوت در تنظیم «قرآن» مطرح بوده است، زبان نوشته ها و صفحات معلوم نیست، تعداد برگه ها مشخص نیست، ابعاد مصحف نقلی و شفاهی روشن نیست و هر کاتب بنا بر سلیقه و اولویت خود و زمان خود، طرح خویش را پیروی می کرده است.
این شواهد نشان می دهند که تلاشهای گوناگونی در جریان بود تا نسخه یا مصحف یگانه و قابل قبولی تنظیم شود. پیرامون این رویداد مصحف نویسی، اختلافات بسیار مهمی وجود داشت و بنابر نظر برخی مورخان کسانی که عثمان را به قتل رساندند به او انتقاد داشتند که چرا عثمان نسخه های دیگر قرآن را سوزاند. آنها به گفته طبری اعلام می کردند:«قرآن در چندین کتاب بود و تو همه را به یک کتاب تقلیل دادی.».(طبری چاپ بیروت).

گفته می شود که در خلافت معاویه (۶۸۰/۶۶۱ میلادی)، «مروان» حاکم مدینه، از خویشان و کاتب عثمان خلیفه سوم، نسخه های «حفصه» را نابود می کند.(دوپرمار، «منشاهای قرآن»، برگ ۸۳). باید افزود که «حجاج» حاکم بغداد در زمان خلافت عبدوالمالک بن مروان (۷۰۵/۶۸۵ میلادی)، اسناد دیگری از قران را نابود کرد و هدف او از بین بردن هرگونه اختلاف در برگ های مصحف بود. در اخبار «عبدالله ابن مسعود» که از اصحاب پیامبر بوده و در زمان عثمان می زیسته است، آمده که برخی نسخه ها فاقد سوره فاتحه بودند. ابن مسعود خود نیز دارای مصحف بوده که زیر فشار عثمان مصحف او حذف می شود.
نزد ابن مسعود سوره «آل عمران» در آیه ۱۹ می آید: «دین برای خدا، دین حنیف است»، حال آنکه در قرآن رسمی امروز آمده است:«دین پسندیده نزد خدا، آیین اسلام است». واژه «حنیف»، کیش «پاکیزه ابراهیمی» را معنا می دهد، حال آنکه واژه «اسلام» معنای دیگر دارد. در سوره آل عمران، آیه ۳۳ قرآن کنونی آمده است:«بحقیقت خدا برگزید آدم و نوح و خانواده ابراهیم و خاندان عمران را برجهانیان»، حال آنکه در نزد ابن مسعود آمده است:«…خانواده ابراهیم و خانواده محمد». این نمونه تغییرات و حذف شدن ها، گوشه ای از تاریخ شکل گیری قرآن می باشند. مصحف قرآنی پس از محمد چندگانه بوده، پراکنده بوده، فاقد زبان عربی بوده، به زبان کوفی و حجازی بوده و مرتب درحال شکل گیری و تنظیم بوده است.
در زمان عثمان و بویژه در دوره بنی امیه، بند بند قرآن به کنترل و بازرسی کشیده می شود. این تغییرات در یک دوره جنجالی و سیاسی پرتشتت روی میدهد. اختلافات و بحران سیاسی حاکمان متعدد ضرورت یک منشور واحد برای حکمرانی را بروشنی نشان می دهد و حاکمان و مشاوران آنها در پی استحکام دکترین خود هستند تا از بی ثباتی ها جلوگیری بعمل آورند. اختلاف و تضاد خلفا، کشته شدن عثمان (۶۵۶ میلادی) و سپس قتل علی( ۶۶۱ میلادی) و نیز قتل حسین (۶۸۰ میلادی) و جنگهای خانوادگی و تصرف قدرت امویان در دمشق در سال ۶۶۰ میلادی، بیان بحران و تشتت بزرگ و به گفته برخی «فتنه اکبر» است. هدف فتنه ایجاد تفرقه و پاشیدگی بود و حاکمان در جستجوی محور متحد کننده هستند. در تمام این دوران، قرآن تغییرات زیادی به خود می بیند و بسیاری از آیه هایی که در نسخه های قدیمی وجود داشت حذف شدند یا دستخوش تغییراتی گشتند. در زمان معاویه و سپس پسرش یزید طی سالهای ۶۸۱ تا ۶۹۲ میلادی، دوران آشوب در مدینه و مکه علیه امویان حاکم بر دمشق است. حاکم حجاز أبوبکرعبد الله بن الزبیر، فرزند یکی از اصحاب محمد در راس شورش بود و ادعا نمود که قرآن خود را دارد و این نسخه متکی بر نسخه «زید» مشاور عثمان است. ابو الولید عبد الملک بن مروان (مرگ ۷۰۵ میلادی) حاکم بغداد نیز اعلام میکند که دارای نسخه خاص خود است و نیازی به مصحف های دیگر نیست. نوشته و تنظیم قرآن با التهاب و درگیری ها پیوند خورده است و در رابطه با قدرت سیاسی و تناسب قوا، مدام در حال تغییر است و بالاخره اینکه ما با مصحف ها و مکتوب های مختلف مواجه هستیم.
در اینجا بعنوان خلاصه مطلب باید گفت که افزون بر رابطه تنگاتنگ قرآن با تورات، قرآن بصورت قرآنهای گوناگون بوده است و تنها از قرن ۹ میلادی به اینسو میباشد که ما «نسخه کامل» این کتاب را داریم. دستنوشته هایی که طی دو سده پس از ظهور اسلام موجود بودند شفاهی و پراکنده و قطعه قطعه و ناقص بوده و گاه به زبانهای مختلف و از جمله حجازی عرضه شده بودند. در این زمینه باید از تکه نوشته هایی روی «پارشومن» در زمان خلفای اموی «ابو الولید عبد الملک»(۶۸۵-۷۰۵) و نیز «الوالید»(۷۰۵-۷۱۵) یاد کرد. ولی اولین مصحف کامل برای محققان، دستنوشته (۸۷۷-۸۷۸ میلادی) در زمان «العماجور» حاکم عباسیان در دمشق سوریه در اواخر قرن نهم، می باشد.
در تحقیق تاریخی بر روی قرآن، کاوش ادامه دارد و منابع کهن و تازه پیوسته باید مورد بررسی قرار گیرد.

برخی از پاره نوشته های اولیه را می توان بر روی دیوار و کاشی کاری در «گنبد صخره» در اورشلیم مشاهده کرد که متاسفانه محدودیت ها اجازه کار دقیق و ژرف را نمی دهد. این گنبد به دستور خلیفه اموی «عبدالملک بن مروان» در سالهای ۶۹۱ تا ۶۹۲ ساخته شده است و بطور مسلم رازهای گوناگونی درخود نگه داشته است. بنابر ادعای مسلمانان در شب معراج، محمد از روی این صخره به معراج می رود. تجسس و تحقیق باستانشناسانه در باره «صخره» در حال حاضر ممنوع میباشد و گویا اسراری نباید فاش گردد. نمونه دیگر کشف مصحف های صنعا در سال ۱۹۷۲ میلادی می باشد که دارای برگه های چرمی و کاغذی بوده و به سرپرستی پرفسور «پوئین» و پژوهشگران آلمانی جمع آوری شده است. نوشته ها فاقد ساختار و ترتیب قرآن کنونی اند، فاقد فتحه و ضمه و کسره و فاقد شماره بندی برای آیه ها میباشند. در این نسخه ها اغلب روی هر برگ جای پاک شدن کلماتی وجود دارد که دوباره با واژه های جدید پر شده اند. این نسخه ها به خط کوفی و حجازی هستند و متعلق به هزار نسخه قرآن متفاوت بوده اند.

جان وانسبروگ متخصص آمریکایی، ایگناس گلدزیهر (اسحاق یهودا) متخصص مجارستانی معتقد‌ند که نسخه‌های صنعا به اوائل قرن هشتم یعنی یک قرن پس از مرگ محمد تعلق دارد. نیاز به یک تحقیق گسترده در کشورهای عربی مانند یمن و عربستان وجود دارد، ولی سیاست و دیپلوماسی موجود مانع پرداخت و بازشناسی علمی کافی است. بالاخره اینکه هیچ تحقیق علمی و همه جانبه در کشورهای اسلامی مانند عربستان نمی تواند صورت گیرد زیرا اینگونه تحقیقات «حرام» است و در حقیقت منافع حاکمان در تناقض با کشف حقایق جدید است.
روش های قرآن در انتقال پیام
یکی از روش های مسلمانان برای حفظ رازآمیزی دین، اینستکه قرآن را «معجزه» معرفی کنند و سبک و روش آن را شگفت انگیز و آسمانی توصیف کنند. البته این واکنش ناشی از ذهنیت رازگرا و دین گرا می باشد و قدرتمندان برای سلطه خود از آن سود برده اند. تلاش همیشگی طرفداران اسلام جلوگیری از مطالعه علمی قرآن است. منظور جلوگیری از روشی است که قرآن را به یک موضوع بحث و تحقیق تبدیل می سازد. یک کتاب زمانی که بشیوه علمی خوانده شود، به مقایسه با کتابهای دینی درآید و مورد بررسی انتقادی قرارگیرد، بمرور حالت مقدس خود را از دست می دهد.

در کشورهای عرب و ایران فرهنگ تحلیل علمی در باره قرآن وجود ندارد و تمام مدعیان تحلیل قرآن در حقیقت مفسران و یا دینسازان قرآن هستند. آنها از تحلیل قرآن بعنوان یک موضوع آزمایشگاهی و دانشگاهی همیشه پرهیز داشته اند زیرا اصل «قداست» شرط برخورد آنان است. برای جامعه شناس دین، هر دینی و نیز اسلام یک پدیده تاریخی و قابل مطالعه می باشد و معیار رازآمیز و باورگرا نمی تواند مانع آشکار شدن حقایق شود. برای جامعه شناس دین، تمامی ادیان در درون تاریخ بشری بوجود آمده اند و درک آنها مستلزم بررسی علمی تمامی عواملی است که در شکل گیری دین دخالت دارند.
قرآن یک تاریخ دارد و نگارش و جمع آوری آن محصول تلاش کاتبان و نویسندگان متعدد و فرمان حاکمان و تاثیر رویدادهای سیاسی و اجتماعی و نظامی گوناگون است. تاریخ نشان می دهد که قرآن از فرهنگ ها و ادیان و آئین های متعدد متاثر بوده و از نظر زبان در ابتدا به زبان عربی نبوده و متن کنونی اش از نظر واژه شناسی یک نوشته التقاطی بشمار می آید. این نوشتار محصول مجموعه اکوسیستم منطقه ای خاورمیانه می باشد.
در ابتدا باید روشن ساخت که واژه «قرآن»، واژه سیریاکی می باشد و با واژه عربی «اقرا»، هم ریشه نمی باشد. این واژه توسط یهودیان نیز بکار رفته است. بنابراین پرسش اینجاست که چرا محمد که از قبیله عربی قریش است، واژه قرآن اش از ریشه زبانی دیگری است؟ اینگونه موارد بسیار است. همین گونه پرسش های ساده ما را تشویق می کند که بسوی ریشه ها برویم. حال قرآن چه پیامی دارد و چگونه شکل گرفته است؟ این مطلب را در فصل های پیشین نشان دادیم که برخلاف باور عامیانه مسلمانان، قرآن الهام آسمانی نیست. همچنین بر خلاف ایدئولوژی زیان آور و ضدعلمی عبدالکریم سروش، قرآن رویا و خواب و خیال پیامبر اسلام نیز نمی باشد.
قرآن تاریخ سیاسی اجتماعی و زبانشناسانه دارد. قرآن دارای یک دوران طولانی تکوین و تنظیم میباشد. یکی از تئوریها لحظه آغازین، اسلام را به استراتژی قوم یهود در برابر مسیحیت، پیوند می زند. به نظر برخی محققان، قرآن اقبتاس تورات بزبان عربی برای عربها است. به بیان دیگر خاخام های مکه دین خود را بشکل قرآن برای عربها ترویج می کنند و در قرآن می آید:«وما قرآن را برای وعظ و اندرز به فهم آسان کردیم.»(سوره قمر آیه ۱۷). پیام تورات برای عربها بشکل ساده تر و با حالات روحی آنها تنظیم میشود و قرآن، بعدها بعنوان کتاب محمد معرفی می گردد. هر چند بررسی و پژوهش ادامه دارد تا شناخت علمی کاملتر گردد ولی در یک کلام باید گفت لحظه تاریخی تنظیم ابتدائی تا جمع آوری و نگارش های گوناگون و مصحف امروزی، دست کم دویست سال به درازا می کشد. با تحلیل از ساختار زبانی قرآن، ما متوجه میشویم که باعتبار کار ممتد کاتبان گوناگون در دوران مختلف، قرآن متناسب با افراد مورد نظر و مورد خطاب و لحظه های زمانی و اجتماعی و سیاسی، زبان خود را تغییر می دهد. قرآن رویا نیست بلکه از دین و جامعه و جنگ و عبادت و عبودت و جهنم و قواعد جزایی و اقوام سامی صحبت می کند، دارای زبان خشونت و مردسالاری است و مطابق میل و سیاست دوران مختلف خلیفه گری، اهداف و زاویه عملکرد خود را مشخص می سازد.
در طول این تاریخ قرآن تغییر یافته، شکل خود را تغییر داده و سبک های گوناگون بکار گرفته زیرا دستکارها و مداخله های وسیعی در آن صورت گرفته است. قرآن دارای پیام اطاعت برای یهوه یا الله است. محتوی پیام از فرمان و روح یهودیت پیروی می کند. ولی از آنجا که قرآن تولید یک جامعه معین با تضادهای گوناگون است بنابراین متناسب با لحظه زمانی، نوع محتوا و نوع موضوع و نوع مخاطبان، روش بیانی و آهنگ کلام را تغییر میدهد.

تمام کتابهای دینی و فلسفی و تاریخ و حماسی و شاعرانه در جهان به تاریخ معیینی تعلق دارند و دارای سبک و شیوه نگارشی خاص خود می باشند. روش قرآن هم با ویژگی های زیر مشخص می شود:
یکم، یکی از ویژگی های قرآن تکنیک خبری است. تکنیک خبر رسانی و حکایتگری و در این مدل هر خبر یکسری حکایت و داستانهایی را مطرح می کند. هدف این الگو متمایل نمودن ذهن بسوی عالم قدسی و پیام مقدس است. در این مدل اخبار ردیف می شوند بدون آنکه منبع آنها مشخص شود.
دوم، هر خبر، کوتاه و یکتا و مستقل است و خبرها پشت سر هم می آیند. آنها دارای نوسان بوده و فاقد یکپارچگی و نظم هستند. راوی ها خبرها را می گویند و تکرار می کنند تا تکرارشان، به خبر حقیقت و حقانیت بخشد و ذهن را آماده پذیرش پیام کند.
سوم، در متن خبر، گاه تاکید پررنگ در عرصه بازگوئی «تاریخی» است و گاه تاکید پررنگ در عرصه دینی می باشد. خبر بر تاریخ و دین یهود و اسطوره های یهودیت تاکید میکند و حقانیت را از آن موسی می داند. بنابراین ساختار مطلب نقلی و بسته است و دربرگیرنده روش فلسفی و اندیشیدن و پرسشگری و تجربه اندوزی نیست.
چهارم، سنت خبر روش اصلی روایت است و بعدها در تاریخ اسلام ادامه می یابد. لازم به گفتار است که در سنت قرن هشتم عرب کسانی که حکایت داخلی و پیرامونی امت اسلامی را بازگو می کنند «اخباریون» نامیده می شوند. اخبار در کتاب های مشهور «کتاب تصرفات» از سیف بن عمر، مرگش در ۷۹۶ میلادی، کتاب «الطبقات» از ابن سعد بغدادی، شاگرد الواقدی، مرگش بسال ۸۴۵ میلادی، و کتاب «تاریخ مدینه» از عمر بن شبه، مرگش بسال ۸۷۷، جمع آوری شده اند.
پنجم، همین الگو در سنت روایت مربوط به رفتار و گفته های پیامبر به اجرا درمی آید و حدیث ساخته می شود. در باره احادیث باید گفت که آنها بطور عمده از شکل خبری برخوردارند و توام با شناخت از قرائت های گوناگون قرآن اند. نمایندگان این سبک در احادیث، دو متخصص حدیث ایرانی تبار، «محمد البخاری» (۸۷۰ میلادی) و «ابوالحسین مسلم بن الحجاج القشیری النیسابوری» (۸۷۵ میلادی) میباشند.
ششم، در سبک قرآن جنبه های دیگری در روش خبر نیز وجود دارد. در قرآن، آیه های متمایل به سرود وجود دارد، مانند سوره «الرحمن» که دارای آیه های کوتاه بوده، اخبار و احکام را پیاپی اعلام می کند و آهنگین و گاه قافیه دار است. البته به اعتقاد برخی پژوهشگران مانند«آلفردلوئی دو پرمار»، بر پایه آثار و نشانه های موجود «الرحمن» که بمعنای بخشنده است نام خدای یهودیان و مسیحیان در دوران کهن عرب پیش از اسلام بوده است. بر پایه نظر همین مورخ این سوره نزدیکی فراوانی با قسمت ۱۳۶ انجیل دارد.
هفتم، یکی دیگر از مشخصات روش قرآن، شکل نقلی با «واسطه» در قرآن است. انتقال خبر با واسطه های متعدد صورت می گیرد. بازگویی حکایت های خط پیامبری در یهودیت، از ابراهیم تا موسی، یکی از شاخص های اصلی بافت قرآنی است. در واقع حکایت ها در باره یوسف و نوح و ابراهیم و موسی، حالت گوشزد و هشدار را دارند و نقالان گوناگونی به تکرار و بازگوئی می پردازند.
هشتم، یکی دیگر از ویژگی های روش قرآن، لحن تهدیدآمیز است. این تهدید گاه جهت گیری نظامی و جنگی و جهادی دارد و گاه مشخصه تنبیه الهی و سرنوشت محتوم دوزخی دارد. در قرآن گفتمان جنگی نظامی بسیاراست. جهاد در راه خدا یک تقواست(سوره بقره، ۲۴۴)، در راه خدا «انفاق و جهاد» باید کرد(سوره حدید، آیه ۱۰)، و سوره توبه اصرار به جنگ و قتل در راه خدا دارد. جدل و مشاجره کردن و تهدید به مرگ و جهنم برای مرعوب نمودن دیگران و دعوت افراد به افشای مشرک و مخالف، در متن قرآن موج می زند. این روش نگارشی همراه نوعی اتوریتاریسم بوده و هدف ارعاب را دنبال می کند.
بدین ترتیب باید بطور خلاصه گفت که متدولوژی زبانی قرآن در ارائه پیام، فاقد منطق عقلانی و نظم یافته است، فاقد جنبه آنالیتیک یا تجزیه و تحلیل است، فاقد روش چندجانبه گرا و گسترده است. این متد در جستجوی داده و خبر نیست، در پی پرسش و تحقیق نیست، در پی پژوهش و علم و تجربه نیست. متد زبانی قرآن، روش خبری تعبدی و تکراری و عمودی است و این روش تکرار با نقل خبر کامل میشود

خبر فاقد منبع است و خود را سحرآمیز و رازگونه جلوه می دهد. این روش منطبق با روحیه جامعه ای بدوی و ذهنیت غیرعقلانی است. این روش تابع ساختار روانی تعبد گراست که فقط بر پایه فرمان و عبودیت کارآیی دارد.

اسلامگرایان مخالف پژوهش علمی
روشن است که هر نوشته ای تاریخ دارد. قرآن نیز تاریخ پرپیچ و تاب دارد و روند پیدایش و تنظیم آن بیش از دویست سال به درازا کشیده است. نقطه آغاز قرآن آسمانی نیست، بلکه زمینی است و در دل فرهنگ و دین یهود و سرزمین حجاز است. با وجود ناروشنی های تاریخی و نگارشی در آغاز و روند تنظیم قرآن، پژوهشگران متعددی بسیاری از رازهای تاریخی قرآن را آشکار نموده اند و من بنوبه خود در باره تاریخ قرآن و شکل التقاطی آن و نزدیکی ساختار آن با تورات و رابطه آن با سایر خصوصیات منطقه ای بسیار گفته ام. در این زمینه کار پژوهشی باید ادامه یابد زیرا نکات ناروشن بسیار است و متاسفانه رژیمهای کشورهای مسلمان و بنیادگرایان اسلامی در جهان تمام تلاش خود را بکار بسته تا حقایق آشکار نشود. تمامی منابع اسلامی در باره اسلام و قرآن مانند رسالات انبوه حوزه های دینی و تمامی نوشتارهای شخصیت های شیعه مانند آیت الله طباطبایی و آیت الله مطهری و عبدالکریم سروش و محمد مجتهد شبستری، فاقد اعتبار علمی و دانشگاهی است و کوچکترین کمکی به درک علمی قرآن و تاریخ آن نمی کنند. بررسی انتقادی و هرمنوتیکی قرآن، مستلزم خروج از دین باوری اسلامی قرآنی است. تمامی این شخصیت ها تفسیر ویژه خود را از قرآن نموده و تلاش دارند تا تصویر «رحمانی» از قرآن ارائه نمایند. حال آنکه هدف پژوهش هرمنوتیک هرگز چنین امری نیست بلکه هدف آن، نشان دادن همه جنبه های متضاد قرآن تاریخی و رابطه این پدیده ها با سیر تاریخ است.
روش علمی در جستجوی شناخت دین و سند تاریخی آن، یعنی قرآن، است. علم تابع باور دینی و اعتقادات مذهبی افراد نیست. علم در پی حقیقت است و هرگونه تقدس گرایی را مورد انتقاد قرار می دهد. اسلامگرایان مخالف پژوهش علمی هستند زیرا از نتایج آن می هراسند. البته آنها از «لفاظی علمی» کوتاهی نمی کنند، ولی ما می دانیم که هدف انان نه حقیقت جوئی، بلکه نجات دین است. حال آنکه جامعه نیازمند روش و منطق علمی است، جامعه نیازمند روحیه دانش اندوز و روحیه انتقادی می باشد. با توجه به تقدس گرایی موجود در ذهنیت ایرانیان و با توجه به ازخودبیگانگی ایرانیان و نخبگان جامعه، لازم است تا کار علمی در انتقاد دین گسترش یابد و بطور مسلم نقد هرمنوتیک قرآن یکی از عرصه های این کار انتقادی است.

جلال ایجادی

جامعه شناس دانشگاه پاریس

منابع برای این بخش:

قرآن، ترجمه حسین الهی قمشه ای، تهران

کتابهای عهد عتیق، ترجمه پیروز سیار، تهران

Alréd-Louis de Prémare, « Aux origines du Coran ». Ed : Téraèdre, 2015 paris.

Alréd-Louis de Prémare « Les Fondations de l’islam. Entre écriture et histoire », Le Seuil, 2002 ;

Philippe Haddad, « La Torah », ed : Eyrolles, 2016, paris

Catherine Salles, « L’ancien testament », éd : Belin, Paris, 1993

Heidi Toelle, « les suspendues, / Al-mu’allaqât », ed : Flammarion, 2009 paris

William Montgomery, «Watt Islam: A Short History», (۱۹۹۹)

GUIDERE, Mathieu, La Poésie arabe classique, découverte, éd. Ellipse, 2006,

Gérard Mordillat / Jérôme Prieur, « Jésus selon Mahomet », éd : Seuil/Arte, Paris 2015.

François Déroche, ouvrage collectif, « Les origines du Coran, le Coran des origines », Paris 2015.

Les personnes citées : Al-Muffadal, Amajur, Abd al-Malik ibn Quraib al-Asmai, Hammâd al-Râwiya

از: گویا

 

نوشته تاریخ شکل گیری قرآن در تناقض با معجزه اولین بار در پدیدار شد.

]]>
3981