که محافظه کار بودند، هر نهضت ضد عرب و ملی را تایید می کردند و مرم و شیعیان را با ذکر فجایع بنی امیه و کشته شدن حسین بن علی و زید بن علی و ذکر قتل ناجوانمردانه ابوسلمه خلال و ابومسلم بدست بنی عباس بر ضد خلافت و اعراب تهییج می کردند.
با آنکه با اسلام موافق نبودند و یا دست کم با آن مخالفتی نداشتند، ولی بخاطر مصالح ملی و برانداختن بنی امیه و بنی عباس و بازگرداندن ایران به عظمت خود از لحاظ دینی با مردم اشتراک داشتند .
حزب شعوبیه در مراحل ابتدایی تبلیغات خود را بر اساس اسلام پیش می برد و اعضای آن دم از مساوات می زدند. هنگامی که طرفداران زیادی پیدا کردند و تا حد امکان زمام دولت عباسی را بدست گرفتند، بنای سخن از شناخت برتر و مخالفت با اسلام را گذاشتند.
بهمین علت آنهایی که معتقد بدین بودند، از یاری آنها امتناع ورزیدند و به آنها برچسب الحاد زدند.
جاحظ بصری درباره شعوبیه می نویسد:
شاید دشمنی مردم با آنها ناشی از تعصب باشد زیرا تمام کسانی که در اسلام شک برده اند، از روی عقاید شعوبیه می باشد چرا که هر کس از کسی متنفر باشد, از آنچه که به وی هم منتسب است متنفر می گردد.
از عرب متنفرند از جزیره العرب نیز بیزارند و با این تنفر که روز به روز شدت می یابد، از اسلام خارج می شوند زیرا دین اسلام به عرب منتسب است (جاحظ ، کتاب الحیوان ، ج ٧ ، ص ٦٨ ، ترجمه قمر آریان ، امیر کبیر)
حزب زندیقان شعوبی:
خود برتر انگاری شعوبیه که از منش اشرافی آنان ناشی می شد،
مشابه با همین خصلت زشت در بنی امیه بود که قوای نیروی شعوبیه را بتحلیل برد که نتیجه آن کاهش نفوذ در اعراب و ایرانی ها بود. حزب تندرو زندیقان شعوبی از زمان خلافت مهدی وسعت یافت و این خلیفه برای برانداختن آنها کوشش بسیار کرد.
طبری می نویسد:
روزی خلیفه مهدی به اتاق موسی پسر خود وارد شد و یکی از زندیقان را دید که نزد او نشسته. بیدرنگ فرمان داد تا آن زندیق را از خانه پسرش بیرون کنند و سر از تنش جدا کردند و او را به دار آویختند آنگاه پس از بدگویی فراوان از زندیقان به پسرش گفت:
تو باید برای استحکام منصب خود هر جا که یکی از آنان را یافتی با تازیانه از خود دور کنی و یا سر از تنش جدا کنی چه من جدت عباس را در خواب دیدم که مرا به سفارش بستن دو شمشیر کرد و به کشتار پیروان نور و ظلمت فرمان داد. موسی ده ماه پس از این وصیت دست به قتل عام زندیقان زد و خونهای بسیار ریخت ( تاریخ طبری ، ج ١٠ ، ص ٢٤)
پیش از این هم از زمان منصور سرکوبی و تعقیب زندیقان معمول بوده است.
در اخبار اغانی آمده است وقتی در مدائن عده ای از زندیقان را بازداشت و در پیش روی مردم در کوچه وبازار می گرداندند، در بین زندیقان پسر ابن مقفع معروف نیز بوده است ( ابوالفرج اصفهانی ، الاغانی ، ج ١٨ ، ص ٥١)
جاحظ بصری درباره شعوبیه می نویسد:
شاید دشمنی مردم با آنها ناشی از تعصب باشد زیرا تمام کسانی که در اسلام شک برده اند، از روی عقاید شعوبیه می باشد چرا که هر کس از کسی متنفر باشد, از آنچه که به وی هم منتسب است متنفر می گردد. از عرب متنفرند از جزیره العرب نیز بیزارند و با این تنفر که روز به روز شدت می یابد، از اسلام خارج می شوند زیرا دین اسلام به عرب منتسب است (جاحظ ، کتاب الحیوان ، ج ٧ ، ص ٦٨ ، ترجمه قمر آریان ، امیر کبیر)
احمد امین می نویسد:
در آن عصر شیوع زندقه یکی از مقتضیات روزگار بود، زیرا گروهی مانند نیاکان خود هنوز به آیین مجوس بودند و عادات و رسوم خود را برای فرزندان هم به ارث می گذاشتند.
زادگان عجم چون دیدند در اسلام، مناصب عالی بسیار است و نیل بدان مقامات بدون قبول آن دین میسر نمی گردد، ناگزیر اسلام را می پذیرفتند و در باطن به دین خود می ماندند وهر گاه به همکیشان خود می رسیدند با اسلام و عرب دشمنی می کردند و به شعوبیه دعوت می کردند ( احمد امین ، ضحی الاسلام ، ج ١ ، ص ١٦٢ ، نقل از دکتر ممتحن در کتاب نهشت شعوبیه ص ٢٢٢).
زندیقان :
زندیق که جمع عربی آن زنادقه می باشد، مشتق کلمه زنداوستا است.
مسعودی می گوید:
این کلمه از زمان مانی معمول گشته و به پیروان مانی اطلاق می گردیده است ( مسعودی ، مروج الذهب ، ج ١ ، ص ١٥٢).
به موجب روایات مینو خرد (زندیک) در اواخر ساسانیان به کسانی گفته می شد که بطور کلی به خدا و بهشت و دوزخ و روز رستاخیز و کل مبانی دین و اصول و فروع آن معتقد نبودند(داناماینایو خرد ، ج ٣ ، ص ١٩) .
دکتر صادق گوهرین می نویسد :
کلمه زندیق در عهد اسلام اول به کسانی اطلاق می گردید که به اسلام اعتقاد نداشتند و با تبلیغات می خواستند مسلمانان را از دین خارج کنند ولی بعدها به کسی که حتی اندک مخالفتی با دین داشت نیز اطلاق می گردید .
مبارزات فرهنگی شعوبیه:
اعضای حزب شعوبیه که دریافته بودند شکست یک ملت به ساقط شدن دولت و از هم پاشیدن نیروی نظامی آن نیست بلکه نابود شدن ارزشهای فرهنگی است, ابتدا شروع به ترویج آثار تاریخی و پدیده های فکری و آداب و منش های ملی و یادگارهای سنتی و آئین های ایرانی کردند .
در آن زمانها که نوشتن به پارسی گناه شمرده می شد و نویسنده تحت پیگرد قانونی قرار می گرفت ، شعوبیان پدیده های فکری و فرهنگی ایران و آثار قبل از اسلام را به عربی می نوشتند .
شعوبیان نه تنها از ملت خود که از تمام ملتها در برابر تازیان دفاع می کردند و فلسفه دانش های بشری را که اعراب از آن چیزی نمی فهمیدند ، به رُخشان می کشیدند.
اعراب در مقابل آنها می گفتند : چون اسلام در عربستان ظهور کرده پس اعراب ملتی برترند و آنها جواب می دادند : چون عرب نه هنر دارد نه فرهنگ هیچ افتخار هم ندارد مانند گرگان خونخوار طایفه به طایفه به جان هم می افتند و خون هم می ریزند زنان و مردان یکدیگر را به اسارت گرفته و در بازار برده فروشان به حراج می گذارند. می گفتند عرب خرد نمی شناسد همه عصبیت است . برای بدست آوردن غنیمت بر ملت و ناموس خود نیز رحم نمی کنند .
شعوبیان می گفتند :
عربستان سرزمینی خشک و بایر است و مردم چادر نشین داشته اینها کجا و و شکوه و عظمت ایرانی کجا . در مورد اسلام می گفتند : اسلام دین خداست که خدا برای معجزه نمایی در بین پست ترین مردم نازل کرده است و به عرب اختصاص ندارد و اگر پیامبر در میان این مردم بر نمی خواست اینها هیچگاه رستگار نمی شدند چرا که آمده “الاعراب اشد کفرا و نفاقا”
(جلال همایی ، مجله مهر ، سال دوم و ضحی الاسلام ، ج۱ ، ص ۵۵ ).
جاحظ می نویسد :
زندیقان آیات قرآن را مردود می شمردند و اخبار پیامبر را تکذیب می کردند و سخن از معجزات او را به مسخره می گرفتند و هر گاه کسی در مجالسشان از فضایل قرآن و حدیث می گفت ، بر خفت عقل او حمل می کردند و در چنان مجالسی از سیاست اردشیر بابکان و تدبیر انوشیروان می گفتند ( رسائل جاحظ ، ص ۴۲).
طبری می گوید :
اینان گاه آشکارا هم با اسلام مخالفت نشان می دادند و چنانکه یزدان بن باذان کاتب یقطین عامل مشهور مهدی عباسی هنگامی که در مکه دیده بود مسلمانان در مکه ضمن طواف کعبه هروله می کردند و فریاد می کشیدند گفت : چقدر شبیه گاوانی هستند که گرد سنگ عصاری می گردند. ( طبری ، تاریخ الامم والملوک ، ج ۱۰ ، ص ۲۳ )
بلعمی می گوید :
آنان آشکارا چون مسلمانان نماز کردندی گفتندی: که مثل شتران به صف ایستاده اند و چون به صفا و مروه شدندی گفتندی این مردم چه گم کرده اند که بدین کوه ها می دوند (تاریخ بلعمی ، ص ۷۵۱ ، نقل دکتر صادق گوهرین در کتاب حجه الحق ، ص۳۹۶) .
شاعر ایرانی عرب سرای (ابونواس) به تمسخر اخبار غیر عقلایی ، در روز بارانی قدحی در باران گذاشت و قطره های باران را که در آن جمع شده بود نوشید و به یکی از دوستانش گفت : می گویند با هر قطره باران یک فرشته همراه است بنظر تو اکنون من چند فرشته نوشیده ام ؟ این شاعر بزرگ را برای بسیاری اعتراضات فلسفی اش تکفیر کرده ب زندان انداختند ( جهشیاری کتاب الوزرا ، ص۳۷۳) .
از مبارزات دیگر شعوبیان به منظور خراب کردن اساس دین اسلام ، جعل صد ها هزار حدیث ضد و نقیض بود به سود ایرانیان و به زیان اعراب و وارد کردن آنها در کتابها و اسناد معتبر .
از جمله کتب مشهور شعوبیه :
آئین نامه ، خداینامه ، کتاب تاج ، کتاب کاروند ، عهد اردشیر ، جاودان ، ویس ورامین و …
از جمله مولفان شعوبی :
ابن مقفع ، ابوعبیده معمر ابن مثنی ، هیثم بن عدی ، ابو عبیده راویه و……
از جمله شاعران شعوبی :
اسماعیل بن یسار سنایی ، بشاربن برد طخارستانی ، ابونواس و …….