به عبارت ديگر گويی لوط هيچ هشدار يا نصيحت ديگری برای آنها ندارد. آيا قوم لوط همه كارهايش درست بود و هيچ گناه و فساد و نقطه ضعفی نداشت جز اينكه مردانش با هم لواط میكردند؟ آيا آنها قومی معتقد به خدای واحد و پيامبران و كتابهای آسمانی و حساب و كتاب روز قيامت و بهشت و جهنم بودند و به دستورات دينی و قواعد اخلاقی عمل میكردند و فقط همين يک نقطه ضعف را داشتند؟هرگز!
زيرا اگر چنين بود در اين سطح مرتكب لواط نمیشدند. اما در اين صورت، آيا بهتر نبود كه لوط به جای گير دادن به يك جرم خاص (لواط كردن) به مسائل و مشكلات اصلیتر، مهمتر و زيربنايیتری میپرداخت تا اين مشكل نيز به همراه مشكلات ديگر بطور طبيعی و ريشهای حل شود؟
آيه ۱۶۴ سوره نساء ميگويد: … و پيامبرانی[را نيز پيش از تو فرستادهايم] كه [داستان] آنها را بر تو بازگو نكردهايم …
طبق اين آيه پيامبرانی بودهاند كه داستان آنها در قرآن نيامده است. اما آيا بهتر نبود به جای اينكه داستان بعضی پيامبران چندين بار ـ آن هم به صورت تكراری ـ در قرآن بيايد، تكرارها حذف میشد و به جای آنها داستانهای پيامبران ديگر هم میآمد، تا مردم استفاده بيشتری از قرآن بكنند؟
اين نكته هنگامی مهمتر جلوه میكند كه میبينيم داستان بعضی پيامبران(مانند موسی) دهها بار و در اكثر موارد بصورتی تكراری در قرآن آمده است، اما به عنوان مثال اسمی از زرتشت پيامبر و داستان زندگی او و تعاليم نابش نيامده است. جالب اينجاست كه قرآن گاهی نام پيامبرانی را ذكر میكند كه نه در كتابهای آسمانی پيشين و يا منابع تاريخی كهن نامی از آنها آمده است و نه خود داستان زندگی آنها را بيان میكند. به عنوان مثال آيه ۸۵ سوره انبياء میگويد: و اسماعيل و ادريس و ذوالكفل را [ياد كن] كه همه از شكيبايان بودند.
هيچكس نمیداند «ذوالكفل» كه بوده، كجا بوده و چه كرده و چه پيامی برای قومش آورده است. قرآن نيز ماجرايی را به عنوان نمونه از او ذكر نكرده است تا بدانيم كه مصداق صبر و شكيبايی او در كجا بوده است.
اين شهر کجاست؟
در آيات ۶۱ تا ۷۵ سوره حجر، داستان قوم لوط بيان شده است. داستان به اينجا ختم میشود كه شهر قوم لوط ويران و مردمش همه كشته میشوند. آنگاه آيه ۷۶ میگويد: و انها لسبيل مقيم، يعنی: و [آثار] آن [شهر] بر سر راهی است كه بر جای مانده است و بر سر راه كاروانيان قرار دارد
سپس در آيه ۷۷ میگويد: ان في ذلك لآية للمؤمنين، يعنی: بیگمان در آن برای مؤمنان عبرتی است
طبق آيات فوق، آثار و ويرانههای آن شهر، هنوز بر جای مانده و بر سر راه كاروانيان و مسافران است و آنها كه از كنار آن رد میشوند، با نگاه به آثار و ويرانههای شهر و به ياد آوردن داستان مردمش ـ كه دچار عذاب الهی شدند ـ بايد درس عبرت بگيرند. اما در اينجا ابهاماتی وجود دارد:
۱. اين شهر (ويرانه) در كجا قرار دارد؟
آيا چنين شهر يا ويرانهای توسط جغرافيدانان و مراكز علمی و باستانشناسی معتبر مورد شناسايی قرار گرفته و نام و محل و خصوصيات آن رسماً ثبت شده است؟
در اين صورت آدرس آن را به ما هم بدهيد و بگوييد كدام مدارك، شواهد و قرائن محكم و خدشهناپذيری اثبات میكند كه اين ويرانه، آثار بجای مانده از همان شهری است كه هزاران سال پيش قومی لواطكار در آن زندگی میكردند و طوفانی مهيب و وحشتناك نسل مردمش را از روی زمين كنده است؟ در اين آيه، قرآن از شهری سخن میگويد كه آثار و ويرانههای آن هنوز برجاست و مؤمنان بايد آن را ببينند و عبرت بگيرند، اما معلوم نيست كه اين شهر كجاست!؟
نه خود قرآن جای آن را گفته است و نه باستانشناسان و جغرافيدانان اثری از آن كشف كردهاند. آری تاكنون آثار صدها شهر باستانی(متعلق به صدها يا هزاران سال پيش ) توسط باستانشناسان و جغرافيدانان كشف شده است، ولی در هيچ موردی دليل، سند يا مدرك محكم و معتبری نتوانسته(و نمیتواند) اثبات كند كه مردم آن شهر به عمل لواط معتاد بودهاند و به هيچ وجه حاضر نبودند از اين عمل زشت دست بكشند و همين موجب نزول عذاب الهی بر آنان شده است. آنچه توسط باستانشناسان و كاوشگران كشف میشود، استخوانهايی نيمهپوسيده در زير خروارها خاك و سنگ بعلاوه بعضی سكههای رايج در آن دوران و ظروف فلزی و سفالينی است كه آنها استفاده میكردند و گاهی نيز تعدادی نقاشی و كندهكاری كه بر روی ديوارهای نيمه خراب به جا مانده است، همين و بس. و البته از روی همين يافتهها تا حدودی به بعضی از شرايط اجتماعی و اقتصادی و آداب و رسوم و عقايد آنها ـ در حد حدس و گمان ـ پیمیبرند، اما هرگز نشانه و قرينهای يافته نشده و نمیشود كه ثابت كند همه مردم آن شهر بدون استثناء لواط كار بودند. به هر حال منتظريم تا مسلمانان چنين شهری را به ما نشان دهند.
۲. فرض كنيم چنين شهری پيدا شود. در اين صورت:
الف)بالاخره روزی فرا میرسد كه آثار و نشانههای اين شهر به كلی نابود و با خاك يكسان میشود. آنگاه آيه مذكور كه میگويد: «آثار و نشانههای آن شهر هنوز بر جاست» خلاف واقع از آب در میآيد.
ب) اگر مؤمنان، در كنار آن شهر ويرانه، شهرها و آبادیهايی را ببينند كه مردم آنها صدها سال است كه در گناه و فساد و ظلم و تجاوز شهره آفاقند اما عذابی بر آنها نازل نمیشود، چگونه میتوانند از ديدن آن ويرانه درس عبرت بگيرند؟ آيا در اين صورت به صحت و درستی آيات قرآن شك نخواهندكرد؟ آيا آنها با خود نخواهند گفت كه اگر داستانهای قرآنی(مانند داستان قوم نوح، عاد، ثمود و لوط ) واقعيت دارند، پس چرا در اين روزگار پرگناه و پرفساد، شاهد آن سيلها، طوفانها و بارانهاي مرگبار نيستيم اما در عوض هر روز شاهد سيلها، طوفانها و زلزلههايی هستيم كه هزاران مرد و زن و كودك و نوزاد بیگناه را يا به كام مرگ میكشد و يا معلول و آواره و بدبخت میكند؟
به قلم: حجت الله نیکویی
منابع:
[۱] رجوع كنيد به سوره اعراف ـ آيات ۸۴ ـ ۸۰، سوره شعرا ـ آيات ۱۶۶ ـ ۱۶۰، سوره نمل ـ آيات ۵۸ـ۵۴، سوره عنكبوت ـ آيات ۳۰ـ۲۸، و …