جوانمردی علی که شیعیان از آن سخن میگویند؟

Print Friendly, PDF & Email

داستان درباره تف انداختن عمر بن عبدود بر چهره امام علی و بعد برخواستن و دور زدن امام علی به دور او, معمولا از چیزهایی است که شیعیان خیلی راجع به آن صحبت می‌کنند و از آن نتیجه های عجیب و غریب میگیرند. گمان میکنم نخستین بار که این داستان را شنیدم در کلاس سوم دبستان بودم و مانند همه هم سن و سال هایم به این بزرگی و مردانگی علی افتخار میکردم.

بیشتر تمرکز این داستان معمولا روی این است که امام علی بلند شد، یک دور زد و بعد سر او را برید، این بلند شدن و دور زدن در نظر شیعیان خیلی اهمیت بیشتری دارد تا بریده شدن سر یک انسان. روضه خوانها معمولا شعر منصوب به مولوی را با آه و ناله در شبهای احیا می‌خوانند که گفته:
از علی آموز اخلاص عمل     شیر حق را دان مطهر از دغل
در غزا بر پهلوانی دست یافت  زود شمشیری بر آورد و شتافت
او خدو انداخت در روی علی   افتخار هر نبی و هر ولی… تا آخر
مولوی بگونه ای از ماجرا سخن گفته که گویا علی, عمر بن عبدود را بخشیده است و بیخیال ماجرا شده است. و بعد امام را ستایش می‌کند که چقدر کریم و بخشنده است و همینطور بگونه ای صحبت کرده است که عبدود بیمار بوده است و بدون هیچ دلیلی بر صورت علی که شمشیرش را به دست گرفته بود و تند میشتافت تف انداخته است. در هیچکدام از کتابهای تاریخی نوشته نشده است که امام علی عمر بن عبدود را بخشید و او را نکشت. البته شاید مولوی هم مثل روشنفکران دینی امروز می‌خواسته است با تحریف تاریخ، شخصیت های تاریخی و دروغهای هفت رنگ مردم زمان خود را گول بزند و با اینگونه حرفها اسلامگرایان زمانه خود را به ترحم و انسانیت دعوت کند، به این امید که از توحش تاریخی سنگسارگرایان بی وجدان و انسان ستیز کم شود. اما بیاییم سری به تاریخ بزنیم و ببنیم اصل این داستان چه بوده و این اتفاق چگونه رقم خورده است.
عبدود برای چه بر چهره امام علی تف انداخت؟
پاسخ بسیار جالبی برای این پرسش وجود دارد. ود از بتهای مشهور اعراب بوده است و عبدود از پرستندگان آن بت بوده است. عبدود از پهلوانان عرب بود و در آن جنگ از معدود کسانی بود که توانسته بود از خندقی که به پیشنهاد سلمان پارسی کنده شده بود عبور کند. و بعد از عبور از خندق بدنبال مبارز میگردد و علی داوطلب مبارزه با او می‌شود، سیره ابن هشام در پوشینه سوم از قول امام علی در شرح ماجرای مبارزه علی با عبدود نوشته است
چگونه با تو بجنگم درحالی که تو بر اسب نشسته ای (درحالی که من پیاده هستم)، پس از اسب فرود آی تا مانند من (پیاده) شوی. پس از اسبش پیاده شد.
اعراب بیچاره آنقدر هم که مسلمانان اصرار دارند نشان دهند, انسانهای پستی نبودند، عبدود پهلوان برای اینکه در مبارزه با علی انصاف را رعایت کرده باشد از اسب پیاده می‌شود تا هردو با یکدیگر برابر شوند، یعنی آداب جوانمردی حتی در آن شرایط نیز وجود داشته است و انسانیت در آن کویر نیز جوانه هایی زده بود.
اما جنگ سختی در میگیرد و پهلوان عرب با علی میجنگد. اما امام علی که گویا آن نیرویی که در هنگام کندن در خیبر داشته است (!) را نداشته دست به یک حرکت ناجوانمردانه و بسیار زشت میزند، ماجرای این عمل ناجوانمردانه در بسیاری از کتابهای حدیث اینگونه آورده شده است:
در کتاب میزان الحکمه پوشینه سوم بخش آداب جنگ چنین آمده:
در جـنـگ احزاب میان على و عمرو بن عبدود سخنانى گذشت على به او فرمود: اى عمرو! (در بـزدلـى تـو) هـمین بس نیست كه من به جنگ تن به تن باتو آمده ام و تو كه شهسوار عربى با خـودت كمك آورده اى؟
عمرو برگشت كه پشت سر خود را نگاه كند امیر المؤمنین بیدرنگ چنان ضربه اى بر ساق پاى او وارد آورد كه از پیكرش جدا شد و گرد و غبارى به هوا برخاست آن حـضـرت در حـالـى كـه بر اثر ضربت عمرو خون از فرقش مى ریخت و ازشمشیرش نیز خون مـى چكید نزد رسول خدا برگشت رسول خدا فرمود: اى على! فریبش دادى؟
عرض كرد: آرى, اى رسول خدا ! جنگ نیرنگ است.
آیا مشخص است که چرا آن ملعون بر روی چهره امام اول شیعیان و خلیفه چهارم مسلمانان تف کرد؟
عبدود از اسب پیاده شد تا اصول جوانمردی را رعایت کرده باشد و جنگی برابر داشته باشد، اما در مقابل علی در میان جنگ به او میگوید که یارانت نیز به کمک تو آمده اند، عبد ود که برمیگردد تا ببیند آیا براستی یارانش از خندق گذشته اند یا نه، میبیند که افتخار هر نبی و هر ولی, به او دروغ گفته است، و در این زمان علی پای پهلوان عرب را قطع می‌کند و آنگاه است که آن ملعون بر چهره امام شیعیان تف می اندازد.
حال بار دیگر این اتفاق را تجسم کنید و به ادعای روحانیون شیعه فکر کنید.

آیا امام اول شیعیان کار جوانمردانه ای کرده است؟ آیا در مقابل کار پهلوانانه دلاور عرب که پایین آمدن از اسبش بود, فریب دادن او آنهم با دروغ نشان از شجاعت و مردانگی علی دارد؟؟

در زیر تصویری از کتاب تاریخ نامه تبری منسوب به بلعمی جلد سوم را خدمت شما ارائه کرده ام که این داستان را نوشته است.
منابع ديگری كه اين داستان را آورده اند:

۱. برای نمونه ر.ک: شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ۱، ص ۹۸ – ۹۹، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ق؛

۲. بیهقی، ابو بکر احمد بن حسین، دلائل النبوة، ج ۳، ص ۴۳۷ – ۴۳۹، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، ۱۴۰۵ق؛

۳. حسکانی، عبید الله بن احمد، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج ۲، ص ۱۰ – ۱۱، تهران، مؤسسه طبع و نشر، چاپ اول، ۱۴۱۱ق.

۴. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، موسوی جزائری، سید طیب، ج ۲، ص ۱۸۴ – ۱۸۵، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، ۱۴۰۴ق.
۵. عتکی البزّار، أبوبکر أحمد بن عمرو، مسند البزّار، ج ۴، ص ۱۸۷، بیروت، مؤسسة علوم القرآن، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
۶. متقی هندی، علی بن حسام الدین، کنز العمّال، ج ۴، ص ۴۶۹، بیروت، مکتبة التراث الاسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۷ق.

image

54 thoughts on “جوانمردی علی که شیعیان از آن سخن میگویند؟

  1. عبدود جزو شهسواران و دلاوران تازیست و با رفتار خود در جنگ با علی نشان می دهد که از جوانمردی و فتوت بی بهره نیست. دغل کاری علی در برابر جوانمردی عبدود افکار عمومی مسلمانان را تحت تاثیر قرار میدهد به گونه ای که رفتار ناجوانمردانه و دغلکارانه علی از او در نظر مخاطبین یک فرد شیاد و ناجوانمرد را میسازد که برای رسیدن به نتیجه از هر ابزاری حتی غیر انسانی و غیراخلاقی استفاده میکند . در این هنگام و با توجه به بازخورد اجتماعی رفتار ناعادلانه علی در میان هم کیشانش است که محمدحیله گرانه و با فریبکاری بسیار این گفته را در باره علی که قبلا در نبرد احد گفته شده را باز گو و با تاکید تکرار می کند. لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار. او علی را در جوانمردی بر خلاف رفتار کاملا ناجوانمردانه اش می ستاید تا سرپوشی بگذارد بر افکار عمومی تا مبادا به علی گمان ناجوانمردی برده شود. محمد همچنین می گوید: ” قتل علی ّ لعمر و بن عبدود افضل من عبادهْْ الثقلین”؛ارزش کشتن عمر بن عبدود به دست علی از عبادت جهانیان برتر است” . ” ارزش شمشیری که علی در روز خندق بر عمر و بن عبدود زد، از پاداش عمل امتم تا روز قیامت برتر است و بدین ترتیب با بزرگ نمایی در نتیجه و هدف است که وسیله توجیه می شود.
    مخاطبین گرامی این داستان باید اندیشه کنند که انداختن آب دهان (تف ) به سیمای علی در لحظات پایانی و مرگ عبدود نشانه چیست؟ آیا نمی تواند نشانه پستی در فردی باشد که جوانمردی را رعایت نکرده و پاسخ رفتار جوانمردانه عبدود را با حیله و فریب داده است. چیزی که ضرب المثل بین خود ما نیز هست و در زبان عامیانه با گفتن تف بر این …. میخواهیم پستی و بی ارزشی چیزی را نشان دهیم. باید پرسید که خوار و زبون کیست ؟ علی یا عبدود؟

    1. صد در صد در این ماجرای تاریخی از نگاه هر انسان منصفی های بسیار پست تر است

  2. برادر شما متن خودت راخونده ای
    تبری یا طبری پس اول همین پارسی را یاد بگیر بعد به تازیها بتاز
    دوما در اون وسط جنگ چجور میشه گفتگو کرد مثلا مثل بازی های بچه گانه گفتند استوپ؟
    سوما برادر من خود طبری شیعه است یا سنی موخای دشمن علی مدح علی بگه چقدر خنده داری شما
    همچین تیتر زدی فکر کردم خبریه
    یکم تفکر یکم تعقل یکم بی تعصب
    در اخر ترجمه منشور کوروش رو بدون اضافه بیار ببینیم ساز مان ملل چجوری تونسته از شاه شاهان شاه جهان با این خضوعش استفاده کنه
    خخخخخخخخخخخخح

    1. درود بر شما
      در مورد دیکته کلمه تبری یکبار دیگر در زیر یکی دیگر از متون نیز توضیحاتی نوشته بودم که دوباره به صورت خلاصه تکرار میکنم.
      به دلیل تسلط ادبیات عرب بر زبان فارسی, دیکته بعضی از کلمات به هر دو صورت عربی و فارسی رایج میباشد و اعراب به دلیل اینکه تبرستان را طبرستان مینوشتند, جناب تبری را هم همان طبری مینوشتند, این مساله در مورد دیکته تهران هم صادق است که اگر دیده باشد در متون قدیمی از دیکته طهران به جای تهران استفاده شده است.
      ولی دیکته صحیح این کلمات با ت میباشد و نه ط . امیدوارم که درست بیان کرده باشم.
      فرمودید که چگونه میشود در میان میدان جنگ گفتگو کرد, این سوال شما نشان میدهد که مطالعه چندانی در مورد شیوه های جنگیدن در ایم قدیم را نمیدانید. در آن زمان در نبردها قبل از آغاز نبرد, افراد نام آور هر گروه به میدان می آمدند و هماورد می طلبیدند و در همان هنگام نیز رجز خوانی میکردند و در واقع گفتگو های زیادی رد و بدل میشده, حال اگر ادعای شما را بپذیریم باید اول از خود شما پرسید که این همه در عزاداری ها گفتگوی حسین با افراد سپاه عمر سعد و دیگر افراد حاضر را چگونه میپذیرد ولی در این مورد آن را رد میکنید در صورتی که یکی بزرگترین مورخین مسلمان آنرا نوشته ؟؟
      سپس فرموده اید که تبری سنی است و دشمن علی !!! جای بسی تعجب است که این ادعا را میکنید و نشان از ناآگاهی شما حتی به ساده ترین مسائل اسلام دارد. میتوانید لطف بفرمایید و این ادعا را به صورت مستند برای ما اثبات کنید که اهل سنت دشمن علی هستند و یا اینکه جناب تبری با علی دشمنی داشته ؟؟

  3. اووووخیییی!!
    عمربن عبدود چه آدم خوبی بوده!
    فقط اشتباهتون اینجا بود که حواستون نبود که نباید متن بذارید!ببین آقا روشنگره!یکی از منابع استنتاج دینی عقل استکه شمااز آن غافلید!چند سؤال منطقی میپرسم!طبق متن چرا باید یک انسان جوانمرد بعد از پیاده شدن از اسب پای اسب بیچاره رو باشمشیر بزنه؟عمربن عبدود چشم بسته اومده بود میدون یاداشت میدید که علی پیاده به میدون اومده!چراهمچنان روی اسب ماند؟اگرجوانمرداست چرا علی بایدبه اویاد آوری کند؟یادت باشه جوانمردیا!یادت باشه اینامیگن توپسرخوبی هستی!و

    1. جناب مسعود
      شما قبلا هم کامنتهایی نوشته بودید که هم من و هم دوستان دیگر به آنها پاسخ دادیم ولی شما هیچ جوابی به مطالب دوستان ندادید.
      شما و همفکرانتان یا متون را نمیخوانید یا بدون تفکر و با عجله شروع به نوشتن و اهانت میکنید, در این متن هدف حرکت ناجوانمردانه علی است و نه تمجید از عمر بن عبدو ود .
      در این مورد هم منابعی ذکر شده و حتی اسکن از یکی از کتب تاریخی مسلمانان ارائه شده است. مدیریت سایت از انتقاد شما استقبال میکند و تاکنون نیز به تمامی انتقادات پاسخ داده است و شما به جای انتقاد راه اهانت را پیش گرفته اید که آن هم در تایید مطالب سایت میباشد. و از اینکه مطالب این سایت را میخوانید و به آنها علاقه نشان میدهید جای بسی امید است. قبل شما نیز دوستانی بودند که با فحاشی و اهانت به مدیریت سایت ناراحتی خود را نشان میدادند که اکنون جزو دوستان و همفکران ما هستند و حتی به خیلی از همفکران شما پاسخ میدهند. شما هم با تحقیق و تفکر حتما به همین نتیجه خواهید رسید.

  4. گزنش جالبی داشتی ولی یه سؤال چرا متن روکامل نقل نمیکنی!؟طبق متن،عمرو چه کسی را کودک خطاب کرده است؟رفیق اومدی یه آدم متکبر رو که حتی به خاطر تکبرش پای اسب خودش رو میزنه جوانمرد جلوه بدی که چی بشه!!؟که بعدش نتیجه های دور از عقل بگیری!!؟رفیق یه سؤال:آیا عمرو یک ابله بود!؟پیش خودش فکر نکرد که آخه اگه کس دیگه ای میتونست ازخندق بپره چرا من تنها اومدم!؟اصن
    مسلمونا چرا خندق کندن!؟اصن اگه کس دیگه ای میتونست رد بشه اینا چرامعطل من موندند و رد نشدند!راستی راوی داستان کیه که عمرو رو درحد یه ابله آورده پایین!؟احیانا سنی نیست!؟احیانا نخواسته با این کارش اجر علی رو ضایع کنه!

    1. درود مسعود جان
      الان بحث بر سر اون جوان مردی ای هست که شیعیان از علی میگویند
      شما چطوری این گزارش تاریخی رو با اون جوانمردی هایی که از علی میگویند توجیه میکنی؟
      یه کلیپ نشونت میدم این رو هم ببین
      https://m.youtube.com/watch?v=S_Wsz2ZzSls
      در مورد جنگ با عمروعاصو لخت شدن عمرو عاص
      و داستان اهن گداخته و برادرش عقیل
      اگه اینارو هم جواب بدی ممنون میشم

  5. عزیزم شما انگار توهم زدی!من کجا توهین کردم!؟شما نتیجه گرفته ای که تف کردن عمرو بخاطر این بود که جوانمردی کرده و جواب ناجوانمردانه دیده!!!!!!!!
    لطفا متن رو بخون!!من تا بهحال و در هیچ کامنتم اهانت نکرده ام جز در موردیکه یک شبهه ی واقعا مسخره انداخته بودید!!!

  6. سلامّ
    خدارا شاكرم كه با خوندن.خزغبلات شما ايمانم به شيعه روز.بروز بيشتر ميشه واقعا حتي يم نطلب مستدل و مهطقي،جه در سايت جه در كانالتون نديدنم فقط بصورت فرار به جلو همش ميكين ثابت كرديم ثابت كرديم

    1. درود فرهاد جان
      ما(بیخدایان) خیلی خوشحالیم که موجب تقویت ایمان شما شده ایم
      کاش این سایت را فیلتر نمیکردند تا موجب تقویت ایمان بقیه جوانان هم میشدیم
      راستی یادتان نرود این مقاله هارا بین دوستان خود هم پخش کنید تا ایمان اونها هم مثل شما قوی تر بشود

      1. درود بی پایان بر شما و تمام روشنگران در این جو خفقان و اختناق…مطالبتون واقعن عالیه.

  7. درود بر شما
    در مورد دیکته کلمه تبری یکبار دیگر در زیر یکی دیگر از متون نیز توضیحاتی نوشته بودم که دوباره به صورت خلاصه تکرار میکنم.
    به دلیل تسلط ادبیات عرب بر زبان فارسی, دیکته بعضی از کلمات به هر دو صورت عربی و فارسی رایج میباشد و اعراب به دلیل اینکه تبرستان را طبرستان مینوشتند, جناب تبری را هم همان طبری مینوشتند, این مساله در مورد دیکته تهران هم صادق است که اگر دیده باشد در متون قدیمی از دیکته طهران به جای تهران استفاده شده است.
    ولی دیکته صحیح این کلمات با ت میباشد و نه ط . امیدوارم که درست بیان کرده باشم.
    فرمودید که چگونه میشود در میان میدان جنگ گفتگو کرد, این سوال شما نشان میدهد که مطالعه چندانی در مورد شیوه های جنگیدن در ایم قدیم را نمیدانید. در آن زمان در نبردها قبل از آغاز نبرد, افراد نام آور هر گروه به میدان می آمدند و هماورد می طلبیدند و در همان هنگام نیز رجز خوانی میکردند و در واقع گفتگو های زیادی رد و بدل میشده, حال اگر ادعای شما را بپذیریم باید اول از خود شما پرسید که این همه در عزاداری ها گفتگوی حسین با افراد سپاه عمر سعد و دیگر افراد حاضر را چگونه میپذیرد ولی در این مورد آن را رد میکنید در صورتی که یکی بزرگترین مورخین مسلمان آنرا نوشته ؟؟
    سپس فرموده اید که تبری سنی است و دشمن علی !!! جای بسی تعجب است که این ادعا را میکنید و نشان از ناآگاهی شما حتی به ساده ترین مسائل اسلام دارد. میتوانید لطف بفرمایید و این ادعا را به صورت مستند برای ما اثبات کنید که اهل سنت دشمن علی هستند و یا اینکه جناب تبری با علی دشمنی داشته ؟؟

    برادر بخون متن خودتو گفتی اول حنگ فراوانی انجام شد شما متن خودتو نخونده کپی کردی
    اما طبری هم که اهل سنت است خوب است زندگی نامه خودش گویا هست من هم از کتابش بگم در جنگ احد بخونید ببینید چه جک هایی داره
    برادرم شما هنوز درمورد کسی که ازش مطلب میگذاری کلا خالی ذهن هستی خخخخخخ

  8. ضمنا خوبه اول یک تحقیق بکنی بعد مطلب بزاری از دشمن مطلب کاری نداره که مثلا منم بگم نوه کوروش باخواهرش ازدواج کرده

  9. ازادمین سایت خواهشمندم از گذاشتن کامنتهای دوستان یالثاراتی و الله کرم و حسینذبازجو خودداریرکنند، اینها پیرو هیچ منش اخلاقی نیستند و فقه شان بهتان و مباهته است، لطفا وقت ودانرژی خودرا صرف روشنگری بسیاردرخشان خودکنید، جهال پول میگیرند تا سایتها و شبکه های اجتماعی خردگرایی را منحرف کنند، بدرود

    1. جناب جوانمرد عزیز

      ما دم از اخلاق گرایی میزنیم و نباید مانند این دوستان سانسور و خفقان را اعمال کنیم. این آقایان نیز میتوانند در صورتی که به کسی اهانت نکنند مطالبشان را بنویسند. اتفاقا با نوشتن نظراتشان مردم بیشتر با تفکرات اینها آشنا میشوند. هرچند که باور بفرمایید این دوستان در کل عمرشان نه تحقیقی کرده اند و نه سواد کافی دارند. کافی است چند کامنت ازین دوستان را با دقت بخوانید که متوجه این مطلب شوید.

  10. سطح دانش و آگاهی و البته ادب مسلمین در کامنتهای گذارده شده تا کنون در مجموع خود بهترین و روشن ترین دلیل مسلمان ماندن آنان است .
    شگفت انگیز این است که علی هم در میان شیعیان و هم اهل سنت همواره ستایش شده و به همین دلیل که مانند محمد در بین پیروان اسلام مورد اتفاق همه است هیچگاه شخصیت واقعی علی مورد نکوهش و واکاوی دقیقی قرار نگرفته است. او که قتال العرب است و جلادی در قضایایی مانند بنی قریظه و … دارد و طی جنگهای بسیار افراد زیادی را مستقیما یا با فرامینش از دم تیغ گذرانده، همچنان از زیر تیغ ناقدان مسلمان باید در امان بماند. زیرا همواره حق با علی بوده است و هیچگاه کسی سوالی نمی کند که چرا هیچگاه (حتی برای یک بار هم) نمی تواند حق با مخالفین علی باشد ؟ این تعریف دقیق ایمان و کور شدن یا عمدا بسته نگه داشتن چشم عدالت و انصاف در بررسی تاریخی است. ایا در طول تاریخ یک بار هم از نگاه منتقدان علی به رفتار علی نقدی صورت گرفته است؟؟ از نظر یک شیعه و یا یک سنی وبهتر بگویم یک مسلمان حتی تصور این هم شاید گناه باشد و با این تفاسیر دیگر شگفت نیست که علی پس از محمد در میان مسلمانان برترین جایگاه را داشته باشد.
    یکی از مهمترین نقدها بر رفتار علی در همین دوره زمامداریش است که در بیش از ۴ سال فرمانروایی بر جغرافیای ایران امروزی جز ویرانی برای ایران چیزی به دنبال نداشت. ظلم وستم کارگزاران و فرماندارانش مانند زیاد ابن ابی در فارس ، اشعث در آذربایجان و ابوموسی ااشعری و …. باعث خیزشهای مردمی بر علیه علی شده است. افزایش خراج و بار هزینه های جنگهای جمل و صفین و نهروان و .. همه از بیت المالی تامین می شود که موالیان ایرانی اصلی ترین خراج گذار آن هستند. شدت جوششهای مردمی و طغیانها و نارضایتی های عمومی در مناطق متصرف شده ایران در زمان علی خود بهترین موید این گفته است که علی به عنوان حاکم ایران در زمان زمامداریش نه تنها خدماتی به ایران و ایرانی انجام نداد بلکه دژخیمانه به تاراج اموال ایرانیان مانند خلفای پیشین خود (عمر و عثمان) پرداخت و با ستمگری و جور فراوان حرکتهای آزادیخواهانه را درخون افکند و حقوق مدنی مردم ایران را به شدت تضییع کرد. سید علی خامنه ای نسبت به علی ابن ابی طالب حداقل به لحاظ ظاهری خونریزی آشکار کمتری دارد حال آن که علی در به خون نشاندن خیزشهای حق طلبانه مردم نیشابور و فارس و کرمان و ری و سیستان و آذربایجان از هیچ کوششی فروگزار نکرد.
    در مورد ستم علی در دوران خلافت بر موالیان و ایرانیان به شکل مستند و مستدل مقاله ای ارسال خواهم کرد تا زوایای عدالت علی نه در میدان نبر با عبدود که در دیگر اوان زندگیش نیز برای مخاطبان صاحب اندیشه روشن تر شود.

  11. شما كه از ايراني بودن فقط كلمه درود برشمارو بلدين فك ميكنين همه كساني كه عضوكانال شما هستن از موافقين لطيفه هاي شما هستن? خيلي از دوستام ماطلب شمارو ميخونن .شما جز توهين ة دروغ و همانطور عرض كردم مطالب القايي و فوار به جلو جيزي برا كفتن ندارين.اتفاقا من زياد مذهبي نيستم از سر كنجكاوي مطاللب شمارو ميخونم واقعا مطلب در خور توجهي كه يك انسان عاقل ة منطقي رو قانع كنه نديدم قطعا باسخهايي كه به مطالب شما داده ميشه رو تو كاناا نميذارين

    1. دوست نازنین جناب فرهاد
      شما در همین چند کامنت به راحتی به دروغگویی متوسل شدید و آنوقت ادعا میکنید مطالب ما دروغ میباشد.
      شما در کامنت قبلی فرمودید که مطالب سایت و کانال ما موجب شده که به مذهب شیعه بیشتر علاقمند شوید ولی در این کامنت فرموده اید که به هیچ عنوان مذهبی نیستید.
      دوست خوبم برای آگاهی شما و باقی دوستان عرض کنم که مخاطب مطالب سایت و کانال ما همفکرانمان نیستند زیرا این دوستان راه درست از غلط را پیدا کرده اند و به خرافات و جهل مذهب پشت کرده اند, و به همین دلیل نمیتوانند مخاطب ما باشند. بلکه مخاطبین ما از میان دوستانی هستند که مانند شما هنوز اسیر مذهب و آخوند هستند و هنوز از ترس جهنم حاضر نیستند کمی عاقلانه بیندیشند.
      باز فرموده اید که مطالب ما درخور توجه نیست و همه شامل توهین و دروغ است.
      جناب فرهاد خان, فکر نمیکنید عضویت شما و همفکرانتان در کانال ما و خواندن مطالب سایت و حتی نوشتن کامنت در زیر مطالب, این ادعای شمارا باطل میکند ؟؟ اگر مطالب ما توهین آمیز و دروغ و غیر منطقی هستند چرا شما هنوز بعد از دانستن این مطلب وقت و انرژی برای خواندن آنها میگذارید ؟؟
      دم از عقل و منطق میزنید ولی فراموش کرده اید که انسان منطقی و عاقل برای خواندن مطالب توهین آمیز و دروغ وقت و انرژی اش را مصرف نمیکند !!
      ای کاش به جای نوشتن ادعاهای بیدلیل هرکدام از مطالب ما که توهین آمیز و به قول شما غیر عقلانی است را همینجا مینوشتید, که پاسخ شما را یا من و یا باقی دوستان بدهند.
      دوست جوانم لطفا با خودتان صادق باشد و صادقانه نظرتان را بنویسید, تمام مطالب ما چه در سایت و چه در کانال همه و همه برگرفته از منابع و کتابهای علمای مسلمان و قرآن میباشد, پس اگر آنها را غیر عاقلانه و یا به دور از واقعیت میدانید باید به شما تبریک گفت زیرا هدف ما نیز اثبات همین ادعاست.

      خرد یارتان

  12. سطح دانش و آگاهی و البته ادب مسلمین در کامنتهای گذارده شده تا کنون در مجموع خود بهترین و روشن ترین دلیل مسلمان ماندن آنان است .
    شگفت انگیز این است که علی هم در میان شیعیان و هم اهل سنت همواره ستایش شده و به همین دلیل که مانند محمد در بین پیروان اسلام مورد اتفاق همه است هیچگاه شخصیت واقعی علی مورد نکوهش و واکاوی دقیقی قرار نگرفته است. او که قتال العرب است و جلادی در قضایایی مانند بنی قریظه و … دارد و طی جنگهای بسیار افراد زیادی را مستقیما یا با فرامینش از دم تیغ گذرانده، همچنان از زیر تیغ ناقدان مسلمان باید در امان بماند. زیرا همواره حق با علی بوده است و هیچگاه کسی سوالی نمی کند که چرا هیچگاه (حتی برای یک بار هم) نمی تواند حق با مخالفین علی باشد ؟ این تعریف دقیق ایمان و کور شدن یا عمدا بسته نگه داشتن چشم عدالت و انصاف در بررسی تاریخی است. ایا در طول تاریخ یک بار هم از نگاه منتقدان علی به رفتار علی نقدی صورت گرفته است؟؟ از نظر یک شیعه و یا یک سنی وبهتر بگویم یک مسلمان حتی تصور این هم شاید گناه باشد و با این تفاسیر دیگر شگفت نیست که علی پس از محمد در میان مسلمانان برترین جایگاه را داشته باشد.
    یکی از مهمترین نقدها بر رفتار علی در همین دوره زمامداریش است که در بیش از ۴ سال فرمانروایی بر جغرافیای ایران امروزی جز ویرانی برای ایران چیزی به دنبال نداشت. ظلم وستم کارگزاران و فرماندارانش مانند زیاد ابن ابی در فارس ، اشعث در آذربایجان و ابوموسی ااشعری و …. باعث خیزشهای مردمی بر علیه علی شده است. افزایش خراج و بار هزینه های جنگهای جمل و صفین و نهروان و .. همه از بیت المالی تامین می شود که موالیان ایرانی اصلی ترین خراج گذار آن هستند. شدت جوششهای مردمی و طغیانها و نارضایتی های عمومی در مناطق متصرف شده ایران در زمان علی خود بهترین موید این گفته است که علی به عنوان حاکم ایران در زمان زمامداریش نه تنها خدماتی به ایران و ایرانی انجام نداد بلکه دژخیمانه به تاراج اموال ایرانیان مانند خلفای پیشین خود (عمر و عثمان) پرداخت و با ستمگری و جور فراوان حرکتهای آزادیخواهانه را درخون افکند و حقوق مدنی مردم ایران را به شدت تضییع کرد. سید علی خامنه ای نسبت به علی ابن ابی طالب حداقل به لحاظ ظاهری خونریزی آشکار کمتری دارد حال آن که علی در به خون نشاندن خیزشهای حق طلبانه مردم نیشابور و فارس و کرمان و ری و سیستان و آذربایجان از هیچ کوششی فروگزار نکرد.
    در مورد ستم علی در دوران خلافت بر موالیان و ایرانیان به شکل مستند و مستدل مقاله ای ارسال خواهم کرد تا زوایای عدالت علی نه در میدان نبر با عبدود که در دیگر اوان زندگیش نیز برای مخاطبان صاحب اندیشه روشن تر شود.

    جواب شما دوست عزیز اولا میخواستی علی در جنگ نکشه شکلات بده شما چند چندی
    دوما اگه یک نگاه هرچند سرسری میکردی نامه شون به مالک رو میخوندی خیلی چیز دستت میاد امل حیف تعصب کورت کرده
    شوما چرا وقتی کوروش مظلومین رون راقتل عام میکند ادم خوبی است ولی علی بد ؟چون کشورشان دوتا است و اگع ایرانی بود خوب بود ایول نمردیم و معنی روشنفکری را فهمیدیم خخخخخخخخ

    1. درود محمد حسن جان
      در قسمتی از پیامت فرمودین^^چرا وقتی کورش جنایت میکند…^^
      خیلی خوشحال و ممنون میشم این مقاله معتبر رو بخونی
      و پاسخ ما به ایران ستیزان رو ببینی
      http://kheradgan.ir/?p=14228
      سپاس فراوان

    2. دوست نقد کننده به حرفهای راستی
      ۱- اگر دقیق تر مطالعه می کردید کسی به دفاع مشروع و حمله به دشمن در جنگ اعتراض نکرده و کسی نمی گوید که باید در جنگ شکلات داد. نه در زمان علی و نه در هر جنگ دیگری . اما بحث بر سر این استاندارد دوگانه است که اگر شمر و عمر سعد به هر شکلی خونریزی می کنند این خیلی بد است که ناجوانمردانه آب ببندندند و یا کودک بی گناهی را به سبب پدرش بکشند. اینها رفتارهایی است که شاید از یک نفر مثل شمر وحرمله سر بزند اما از یک امام معصوم مقدس مانند علی که این همه تقدیس می شود قابل قبول نیست. حرکت مذورانه و دغلکارانه و فریب و استفاده از هر وسیله ای برای رسیدن به هدف توسط فردی که خود را مقدس و الهی می داند است که اینجا ناپسند و شرم برانگیز انگاشته شده است.
      ۲- شاید نامه های موجود از علی به کارگزارانش در نهج البلاغه سند تاریخی و دارای وثوق کافی برای شیعیان ذوب در ولایت باشد اما سندی که در قرن چهارم یعنی سیصد سال بعد مرگ علی توسط یکی از شیعیان و طرفدارانش (سید رضی) به نقل از او گردآوری شده به هیچ روی سندیت و وثاقت کافی برای قضاوت بر روی رفتار علی را ندارد. چگونه می شود که با نبود ضبط صوت و دوربین و حتی کاغذ کافی در آن زمان تمامی گفته های علی مو به مو و بدون تحریف و تغییری حفظ شده باشد. جز این که سید رضی با صرف زمان کافی هر چه دل تنگش میخواسته نوشته و به علی نسبت داده است. ملاک برای قضاوت بر رفتار علی نحوه زمامداری و برخورد و عمل اوست با موالیان و به خصوص در اداره سرزمین و سیاست ورزیش و گزاردن کارگزاران خونریز و فاسدی مانند زیاد بن ابیه که قیامهای پیاپی ایرانیان خود نشانگر ضعف علی در برقراری عدالت و حکمرانی است .
      من نه از کلیه رفتارهای کوروش حمایت می کنم و نه او را تقدیس می کنم. او نه خداست و نه پیامبر است ونه امام معصوم و نه از نقد تاریخی مصون است. کوروش هم یک پادشاه هخامنشی بوده و کلیه رفتارهای او قابل واکاوی و نقدر است. تنها این را میدانم که به گواهی تحقیقات انجام شده و تایید قدمت منشور کوروش و برگردان خطوط میخی نوشته شده بر آن که قدمت ۲۵۰۰ سال را به شکل علمی (استفاده از نیمه عمر کربن C14) می دهد. کوروش کسی است که در بخشی از نوشته منشورش حق آزادی در پرستش را برای همه برسمیت شناخته و برده داری را برانداخته است. و به همین دلیل مورد ستایش است و می توان با نقد رفتارهای نکوهیده او و ادامه رفتارهای خوب او به او به عنوان هویت تاریخی و بخشی از تاریخ سرزمین ایران نگاه کرد.
      این اسلام و تفکر اسلامی است که یا صفر میبیند و یا صد و در آن همه چیز یا سیاه مطلق است و یا سپید مطلق. قرآن یا همه اش باید مورد قبول باشد یا هیچ کدام . رفتارهای محمد و امامان شیعه یا همه اش باید تایید و تقلید شود و یا هیچکدام. اکر طرفدار است باید طرفداری کورکورانه از همه رفتارها داشته باشد و یا اگر تکفیر می کند یک فرد با داشتن سابقه درخشان و جنبه های بسیار مثبت دیگر باید نابود گردد. چون الله میپرستید فکر می کنید پس ما هم کوروش یا داروین و یا داوکینز پرستیم و مانند شما کورکورانه از هر نوع رفتار آنها حمایت و دفاع و پیروی بی چون وچرا می کنیم. هیچ کس همواره و برای همیشه نمی تواند از نقد مصون بماند چون هیچ کس معصوم و مصون از خطا نیست . این در مورد این نوشته ها و کامنتها نیز صادق است.
      مخاطبان آگاه و خردمند با خواندن کامنتهای آقای محمد حسن و این جانب خود بهترین قضاوت گران نحوه استدلال هر کدام از ما خواهند بود.
      قضاوت با مخاطبان آگاه و خردمند
      با آرزوی این که مسلمانانی که کامنت گذارند غیر از فرافکنی کمی هم به شکل مستدل و منطقی و با ارائه مستندات پاسخگو باشند

      1. عالي بود نظرتون جناب لذت بردم ازين پاسخ خردمندانه و ابژكتيو شما زنده باشيد ???

  13. ازادمین سایت خواهشمندم از گذاشتن کامنتهای دوستان یالثاراتی و الله کرم و حسینذبازجو خودداریرکنند، اینها پیرو هیچ منش اخلاقی نیستند و فقه شان بهتان و مباهته است، لطفا وقت ودانرژی خودرا صرف روشنگری بسیاردرخشان خودکنید، جهال پول میگیرند تا سایتها و شبکه های اجتماعی خردگرایی را منحرف کنند، بدرود

    برادر من من از هر چه یالثاراتی است متنفرم چون یک مشت متعصب بیفکر و سبک مغز هستند و منتظر انتحارند من معتقدم بهترین راه رسیدن به حق ازاد اندیشی است اندیشه ایی خالی از ایرانیت و تازیت بلکه کاملا رها

    1. درود محمد حسن جان
      پایین کامنت هر کس نوشته reply(پاسخ دادن) لطفا بجای اینکه تمام متن رو کپی کنی و زیرش حرفتو بگی فقط ریپلی رو بزن
      ممنون

  14. نميدونم سطح سواد شما در چه حديه كه معني ساده ترين جمله رو متوجه نميشين.اولا من كفتم زياد مذهبي نيستم نه اينكه اعتقاذ ندارم.
    دوما مذهبي نبودن دليل بر عدم اعتقاد نيست من تحت تاثير عقل خودن هستم نه كس دیگه. اينهمه هجمه ناعادلانه شما عليه مذهب شیعه خود نشاننه حقانيت اونه. شمادر كانال خودتون فقط دارين از كلمات توهين اميز استفاده ميكنين اونوقت انتظار دارين سايت شما فیلتر نشه?
    الان در کشور شما اسراييل کوچکترین اشاره به جنايات صهيونستها سالها زندان داره. جاي ديكه افاضه فرمودين اكر حرفهايما باطله جرا مطالعه ميكينين.واقعا اين حرف خنده داره جون هركسي دوست داره افكار دشمنشو بدونه حتي اكه هجويات باشه سخنانشون

    1. جناب فرهاد ولی الهی عزیز
      کامنت شمارا غلط گیری کردم.
      شما نمیتوانید بگویید که من به تمامی اصول و قواعد مذهب شیعه اعتقاد دارم ولی آدم مذهبی نیستم. این مساله نیاز به سطح سواد بالا ندارد که نشود آنرا فهمید, مگر اینکه شما مذهبی بودن با اعتقاد به یک مذهب داشتن را دو چیز متفاوت از هم بدانید.
      میفرمایید که تحت تاثیر عقلتان هستید و این دلیل اعتقادتان معرفی کرده اید, نمیدانم واقعا چگونه میشود با یک عقل سلیم خرافات را باور کرد و به آن اعتقاد پیدا کرد زیرا یک انسان خردمند و عاقل نمیتواند بپذیرد انسانی دیگر توسط یک الاغ پرنده به آسمانها سفر کرده و یا آنکه یک انسان میتواند مدت ۱۲۰۰ سال در یک چاه بدون هیچ امکانات زیستی زندگی کند و روزی بیاید و منجی ما باشد. کتب علمای بزرگ شیعه مانند کافی یا بحار الانوار مجلسی پر از احادیث و روایتی است که ائمه شیعه در آنها با حیوانات یا حتی سنگ و درختان حرف میزنند…. آیا عقل شما این اوهام را به عنوان واقیعت باور میکند ؟؟
      سپس فرموده اید که ما در کانالمان توهین کرده ایم!! میتوانید بفرمایید که در کجای کانال ما به مسلمانان یا حتی بزرگان اسلام توهین کرده ایم ؟؟ آیا بازگویی روایات خود مسلمانان که از کتب معتبرشان نقل شده, توهین تلقی میشود ؟؟
      شما ظاهرا اهانتهایی که قرآن و پیامبر اسلام و ائمه شیعه به مخالفینشان کرده اند را یا نخوانده اید و یا از دید شما توهین به مخالفینتان را واجب میدانید !!
      لطفا در مورد احترام به مخالف و توهین کردن این مقاله را بخوانید.

      به ما اتهام زده اید که ما اسراییلی هستیم, آیا برای اثبات این ادعا مدرکی هم دارید یا شام هم مانند آخوندها خودتان را به یاوه های این جماعت عادت داده اید ؟؟ آیا تاکنون در هیچ جایی از سایت یا کانال ما هیچگونه طرفداری و حمایتی از صهیونیسم یا یهودیت دیده اید ؟؟ فراموش کرده اید که همین اعتقاداتی که شما به عنوان یک شیعه زاده دارد را همان یهودیها برای شما دیکته کرده اند ؟؟ ما که با مدرک ثابت کردیم که اکثر روایات کتب بزرگان شیعه توسط یهودیان وارد این کتب شده است……..

      در پایان نیز ما را دشمن تلقی کرده اید! و این نشان میدهد شما هنوز به آن درجه از رشد و آگهی نرسیده اید که منتقد با دشمن تفاوت دارد و یک منتقد با آگاهی از یک مساله ای آنرا نقد میکند و در مقابل منتقد باید ادله آورد و با دلیل و مستند به وی پاسخ داد نه اینکه صدایش را خفه کرد یا به وی توهین کرد.
      شما در هیچ کدام از کامنتهایتان تاکنون نه انتقادی به مطالب ما کرده اید و نه برای رد آنها دلیلی آورده اید و تنها به علت اینکه مطالب ما برایتان ناخوش آیند است آنهارا از سوی دشمن تلقی میکنید و یا مدیریت سایت را نه آگاه و بی سواد خطاب کنید در صورتی که در باقی کامنتها دوستان پاسخ شماره با دلیل و سند میدهند و هیچ گاه به شما نه توهینی کرده اند و نه اتهامی زده اند.
      امیدوارم که روزی به آن رشد عقلی و آگهی برسید که در مقابل کسی که با استفاده از منابع خودتان به عقایدتان نقدی وارد میکند بدون زدن هیچ اتهامی و در فضایی دوستانه, پاسخ منطقی بدهید.

    1. از ديكته و ادبيات برخي دوستان منتقد ذوب ولايت كاملا مشخصه ميزان تحصيلات و تحقيق و دانششون به چه ميزانه :)) ضايع درست هست دوست عزيز … ضايع كلمه عربي از ريشه ي ضيع به معناي از بين رفتن !

      1. اره ضایع درست هست لیلی جان اما باور کنید شما از همون مدل ضایع که دوستمون گفت شدین یعنی زایه

  15. اصل گزارش نبرد میان امام علی(ع) و عَمْرو بْن عَبْدِوَدّ در جنگ خندق و کشتن شدن او توسط امام(ع) در منابع تاریخی و حدیثی – با اندکی اختلاف در الفاظ – نقل شده است؛[۱] اما در یکی از منابع روایی،[۲] عبارتی وجود دارد که در دیگر منابع نیست، و آن عبارت؛ «نیرنگ زدن امام علی(ع) به عمرو بن عبدود در میدان نبرد» می‌باشد:
    علی(ع) در حالى‌که هَرْوَله می‌کرد، [از کنار عمرو‏] گذشت … عمرو به وى گفت: کیستى؟
    گفت: «من، على بن ابی‌طالب، پسر عموى پیامبر خدا و داماد اویم».
    عمرو گفت: به خدا سوگند، پدرت در گذشته با من دوست بود و خوش ندارم که تو را به قتل رسانم. پسر عمویت هنگامى که تو را به سویم فرستاد، خاطرجمع نبود که تو را با نیزه‌ام برُبایم و میان زمین و آسمان رها سازم، نه زنده و نه مرده!
    امیرمؤمنان به وى گفت: «پسر عمویم می‌دانست که اگر تو مرا بکُشى، من وارد بهشت شوم و تو در آتش باشى، و اگر من تو را بکُشم، تو در آتش باشى و من در بهشت».
    عمرو گفت: هر دوى آنها به سودِ تو است، اى على! و این، تقسیمِ ناعادلانه‌اى است!
    على(ع) فرمود: «این سخن، بگذار. من از تو شنیدم در حالى‌که پرده‌هاى کعبه را گرفته بودى، می‌گفتى: “هیچ‌کس در جنگ، سه خواسته بر من عرضه ندارد، جز آن‌که یکى از آنها را اجابت کنم” و [اینک‏] من سه خواسته بر تو عرضه می‌دارم، یکى را اجابت کن».
    [عمرو] گفت: بگو آنها را، اى على!
    فرمود: «یکى آن‌که شهادت دهى که خدایى جز خداى یگانه نیست و محمّد، پیامبر خدا است».
    [عمرو] گفت: این را رها کن و دومین خواسته را بپرس.
    فرمود: «این‌که بازگردى و این سپاه را از [رویارویى با] پیامبر خدا بازگردانى. اگر [پیامبر] راست‌گو باشد، شما نیز به واسطه او عزّت و برترى یابید، و اگر دروغ‌گو باشد، دزدان و فرومایگان عرب [براى از میان بُردن او] بس باشند».
    عمرو گفت: آن وقت، زنان قریش با یکدیگر گفت‌وگو نمی‌کنند و شاعران در سروده‌هایشان [نخواهند گفت‏] که من ‏از جنگ ترسیدم و به ‏عقب بازگشتم؟ [در این صورت،] گروهى را که مرا بر خود رئیس کردند، یارى نکرده‌ام.
    امیرمؤمنان ‏فرمود: «[خواسته‏] سوم، آن است که فرود آیى، تا با تو کارزار کنم؛ چرا که تو سواره‌اى و من پیاده».
    آن‌گاه از اسبش پایین پرید و آن‌را پى کرد و گفت: این، خصلتى است که گمان نمی‌کردم یکى از عرب‌ها مرا بدان وادار نماید.
    آن‌گاه [کارزار را] شروع کرد و با شمشیر بر سرِ على(ع) زد. امیرمؤمنان، خود را در پناه سپرش گرفت؛ اما [شمشیر] سپر را بُرید و بر سرش نشست.
    على(ع) به او فرمود: «اى عمرو! آیا همین که من با تو کارزار می‌کنم و تو جنگاور عرب هستى، تو را بس نیست براى مبارزه با من، از یاور کمک گرفتى؟».
    عمرو به پشت سرش نگاه کرد. امیرمؤمنان، به سرعت ضربه‌اى بر دو ساقش فرود آورد و هر دو را قطع کرد. گَرد و غبارى از میان آنان بلند شد.
    منافقان گفتند: على بن ابی‌طالب، کشته شد.
    سپس گَرد و غبار خوابید و نگاه کردند. در این هنگام، امیر مؤمنان را بر روى سینه عمرو دیدند که ریش او را گرفته و می‌خواهد سر او را از تن جدا کند. سپس سرش را بُرید و آن‌را گرفت و به سوى پیامبر خدا آمد، در حالى‌که بر اثر ضربتِ عمرو، خون از سرش جارى بود و از شمشیرش خون می‌چکید، و چنین رجز می‌خواند:
    «من، على و پسر عبدالمطّلبم‏،
    مرگ براى جوانمرد، از فرار بهتر است».
    آن‌گاه پیامبر خدا فرمود: «اى على! بر او نیرنگ کردى؟».
    گفت: بلى اى پیامبر خدا! جنگ، نیرنگ است.[۳]
    درباره این گزارش باید به چند نکته توجه نمود:
    الف. یکی از عناصر مهم در نبرد با دشمن، جنگ روانی است که خود مبتنی بر نیرنگ‌ها، بزرگ‌نمایی‌ها و … می‌باشد و چون این فریب به منظور هدف مهم‌تری می‌باشد، نباید آن‌را همسان با دروغی دانست که برای منافع ناحق شخصی و گروهی بر زبان جاری می‌شود. چنان‌که در این‌باره در روایات دیگر می‌خوانیم:
    ۱. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «جنگ؛ یعنى نیرنگ».[۴]
    ۲. ابن عبّاس می‌گوید: پیامبر(ص) یکى از اصحاب خود را مأمور کشتن یک نفر یهودى کرد. او گفت: اى پیامبر خدا! در صورتى از عهده این کار برمی‌آیم که دستم را باز بگذارى. پیامبر خدا فرمود: «همانا جنگ، نیرنگ است. پس هر کار می‌خواهى، بکن».[۵]
    ۳. عدى بن حاتم می‌گوید: به درستى که حضرت علی(ع)، هنگامى که در صفّین با معاویه رو در رو شد، صدایش را بلند می‌کرد تا یارانش بشنوند و می‌فرمود: «به خدا سوگند، معاویه و یارانش را خواهم کُشت!». آن‌گاه در آخر سخن، صدایش را آهسته می‌کرد و می‌گفت: «إن شاء الله!». من نزدیک ایشان بودم و گفتم: اى امیرمؤمنان! به درستى که سوگند یاد کردى بر آنچه انجام می‌دهى. آن‌گاه «ان شاء الله» گفتى. مقصودت از این، چه بود؟ فرمود: «جنگ، نیرنگ است و من نزد مؤمنان، دروغ‌گو نیستم. خواستم تا یارانم را بر دشمن بشورانم تا سُستى نکنند و [به نبردِ] با آنان، رغبت پیدا کنند. پس در آینده، داناترین آنان، از این سخن سود بَرَد. إن شاء الله!».[۶]
    ۴. امام صادق(ع) فرمود: «خداوند کسى که در جنگ به حریف خود نیرنگ بزند و به او دروغ بگوید، بازخواست نمی‌کند».[۷]
    ب. به‌علاوه؛ در برخی از گزارشاتی که اصل این مبارزه نقل شده، آمده است که؛ چندین نفر نیز همراه عمرو بن عبدود بودند؛ مثل پسر او؛[۸] به این جهت کلام امام علی(ع) هنگام مبارزه که افرادی را همراه خود آورده‌ای، دروغ نبوده است. لذا آن‌حضرت با اشاره به این افراد در پشت سر که یک واقعیت بود، حواس عمرو بن عبدود را پرت کرد و به او ضربه زد.

    [۱]. برای نمونه ر.ک: شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ‏۱، ص ۹۸ – ۹۹، قم، کنگره شیخ مفید، چاپ اول، ۱۴۱۳ق؛ بیهقی، ابو بکر احمد بن حسین، دلائل النبوة، ج ‏۳، ص ۴۳۷ – ۴۳۹، بیروت، دار الکتب العلمیة، چاپ اول، ۱۴۰۵ق؛ حسکانی، عبید الله بن احمد، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل، ج ‏۲، ص ۱۰ – ۱۱، تهران، مؤسسه طبع و نشر، چاپ اول، ۱۴۱۱ق.
    [۲]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، موسوی جزائری، سید طیب،‏ ج ‏۲، ص ۱۸۴ – ۱۸۵، قم، دار الکتاب، چاپ سوم، ۱۴۰۴ق.
    [۳]. همان.
    [۴]. عتکی البزّار، أبوبکر أحمد بن عمرو، مسند البزّار، ج ۴، ص ۱۸۷، بیروت، مؤسسة علوم القرآن، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
    [۵]. متقی هندی، علی بن حسام الدین‏، کنز العمّال، ج ۴، ص ۴۶۹، بیروت، مکتبة التراث الاسلامی، چاپ اول، ۱۳۹۷ق.
    [۶]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج ‏۷، ص ۴۶۰، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ق.
    [۷]. کافی، ج ‏۲، ص ۳۴۲.
    [۸]. ر. ک: الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ‏۱، ص ۹۹؛ دلائل النبوة، ج ‏۳، ص ۴۳۷ – ۴۳۹؛ ابن هشام،عبد الملک، السیرة النبویة، ج ‏۲، ص ۲۲۵، بیروت، دار المعرفة،

    1. شعبون گران قدر
      با این روایت سه چیز اثبات است.
      ۱- پیاده شدن عمر از اسب و ایجاد شرایط برابر برای مبارزه در حالی که او می توانست هر سه شرط را نپذیرد و مانند علی دبه کند خدعه و نیرنگ کند
      ۲- در متن آمده که محمد به یهودی گفت : “پیامبر خدا فرمود: «همانا جنگ، نیرنگ است. پس هر کار می‌خواهى، بکن».[۵]
      یعنی هدف وسیله را توجیه می کند هر کاری می خواهی بکن یعنی از هر راهی میخواهی برو تا به هدف برسی حتی نیرنگ و فریب و دغلکاری و ناجوانمردی.
      این سند خود گویا ترین نشانه افکار ماکیاولیستی محمد برای رسیدن به هدف و سقوط اخلاق گرایی در اوست.
      ۳- حدیث جعفر امام ۶ شیعیان : “خداوند کسى که در جنگ به حریف خود نیرنگ بزند و به او دروغ بگوید، بازخواست نمی‌کند” [۷] نیز نشان می دهد که حتی خدا از متوسل شدن به هر امر غیر اخلاقی برای رسیدن به هدف پیروزی در جنگ ابایی ندارد. مانند
      تجاوز به اسرای بنی قریظه، شکنجه برای گرفتن اعتراف، بریدن دست و پای دشمن بر خلاف هم (سوره مائده آیه ۳۳) و بریدن تک تک انگشتان دشمنان (سوره انفال آیه ۱۲) برای اهانت نه تنها به خودش که حتی به جسد او (مانند اعمال داعش و داعشیان)، گرفتن برده و تضییع حقوق اسیر جنگی و توسل به هر چیزی حتی به زنان شوهردار (سوره نسا آیه ۲۴) چون در جنگ است و خدا هم تایید نموده مباه است و مسلمانان در قبال انجام این چنین رفتارهای غیر انسانی نه پاسخگو هستند و نه باید بازخواست شوند.
      آیا تفاوتی بین هیتلر و صدام و لنین و محمد وجود دراد جز این که این عمل را چون لنین به نام خلق می کند محکوم است و چون محمد با نام الله می کند محبوب و قابل دفاع .
      اما پنبه در گوش مسلمانان به این سادگی ها بیرون نخواهد آمد

      1. مرتیکه مثل اینکه حرف حساب تو گوشت فرو نمیره. خوب تو جنگ که حلوا و شیرینی پخش نمیکنن. جنگ نیرنگ هست .اصلا کندن خندق هم نیرنگ به دشمن حساب می یاد . این داستان نشانه هوش و استعداد فروان امام علی هست .
        و
        چقدر بد و سطحی نقد میکنی بحث کردن با شما نتیجه نمیده بهتره وقت خودم رو نگیرم

      2. جناب آقای شعبون
        ادب شما و آستانه تحملتان در گفتگو و البته میزان برداشت و سطح تحلیل شما از انتقادات وارد شده از سوی من (ماکیاولیسم اسلامی و توجیه هر عمل غیر اخلاقی مانند مباهته و … ) و نقدهای سایر هم اندیشان گران سنگم خود بهترین گواه برای مخاطبان اهل خرد و اندیشه ورزی است.
        قضاوت با خوانندگان محترم

      3. شعبان جان انصافا این متنی که دادی رو خودتم خوندی؟
        اگه نخوندی یه دور بخون

  16. حالا فکر کنم با مطلب که گذاشتم ثابت شد نویسندگان سایت با اندکی ویرایش مطلب اصلی آنچه خودشان دوست دارند به مردم میگویند . وچقدر این ها دروغگو هستند.

  17. درود
    ابتدا سپاسمندم بابت مطالب مفیدی که نشر میدید
    و سوالی که برام پیش اومده با توجه به کامنت هایی که خوندم ایا علی به ساق پای اسب عمر ضربه زد یا خود عمربن عبدود؟
    و دیگه این که گفته شده در متن علی با سر خونین برمیگرده پیش محمد.اما گفته نشده چرا سر علی خونین بود؟ممنون میشم پاسخ بدید
    بازهم سپاس بابت روشنگری شما ازاد اندیشان

    1. درود بر شما بانوی نازنین
      در متن بالا تصویری از کتاب نامبرده به عنوان یکی از منابع داستان آورده شده که میتوانید آنرا مطالعه بفرمایید.
      اینکه چرا سر علی خونین بود, ایشان به جنگ با یک شخص رفته بود و دلیل شکستن سر ایشان نیز همین مساله است.

      سپاس از لطف و همراهی شما

  18. به گواهی تمامی تواریخ لباسی که عمرو بن عبدود پوشیده بوده خیلی گرانقدر بوده است و رسم بوده که اگر دشمن کشته شود وسایل او به عنوان غنیمت برده شود ولی حضرت علی (ع) لباس اورا بیرون نیاورد وقتی از علت سوال کردند پاسخ شنیدند که حضرت فرمود انسان بزرگ را بدون لباس نمی کنند. این است علی که ما می‌شناسیم نه آنچه که شما می‌گویید.کمی انصاف در هر چیزی خوب است آن هم وقتی از انسانی سخن می‌گوییدکه به اعتراف دوست و دشمن مادر گیتی از زاییدن مثل اویی ناامید شده

    1. جناب رضا
      چیزی که نقل تاریخ اسلام است, این است که ما نوشتیم و تمامی مورخین نیز بر آن صحه گذاشته اند. حال اینکه بر روی منابر چه افسانه هایی نقل میشود نه اعتبار دارد و نه ارزش تاریخی.
      اصولا ما ایرانیها به افسانه سرایی علاقه خاصی داریم و در مقابل واقیعت و درک آن از خود مقاومت نشان میدهیم.
      بله شخصی که شما میشناسید یک شخصیت افسانه ای است که روحانیون شیعه خلق کرده اند ولی آن کسی که در کتب مورخین بزرگ اسلامی آمده با آن شخص افسانه ای شما بسیار تفاوت دارد.
      ما نقل قول های افسانه ای را کاری نداریم و به مواردی میپردازیم که منابع و اسناد بر آنها گواهی میدهند.

    2. خیر رضا جان رسم بوده که فقط غنائم جنگی (مثل شمشیر،سپر،تیرو کمان) به عنوان غمینت ببرند ن اینکه پیراهن و شرتشم در بیارن 🙂
      اخه از کجا اینارو میاری ای بابا

  19. چند نکته در این متن و سایر منابع وجود داره که خیلی چیزا رو روشن میکنه:
    نکته اول اینکه اونچه از “تاریخنامه طبری منسوب به بلعمی” قرار دادید این احتمال رو بسیار قوی جلوه میده که عمرو بن عبدود نه از سر جوانمردی که از سر غروره که پیاده به جنگ با علی(ع) میره،ابتدا که از سر غرور و خود بزرگ بینی خودش جنگاور رو به روش رو کودک خطاب میکنه و اینقدر از خودش مطمئنه که پای اسبش رو هم قطع میکنه.البته قطع کردن پای اسب بیچاره که هیچ تقصیری در جنگ نداره و در صورت نبودش عمرو نمیتونست از خندق عبور کنه خودش اوج ناجوانمردی عمرو رو نشون میده.این نکته از اون جهت اهمیت داره که احتمال تف انداختن عمرو رو نه به خاطر خدعه علی(ع) که از غضب شکستش اونم از کسی که اون رو کودک خطاب میکنه بسیار بالا میبره. فردی که اونقدر خشمگینه که اسب بیچاره رو بی هیچ دلیلی معلول میکنه بعید نیست از روی خشم بر صورت دشمنش هم آب دهان پرت کنه.آیا عمرو و دیگر اعراب خدعه رو به دور از جوانمردی میدونستند در حالی که در جنگ احد لیثی، مصعب بن عمیر رو کشت و اشاعه داد که محمد(ص) رو کشته‌ و اینجوری سپاه اسلام رو متفرق و وحشت زده کرد؟
    نکته دوم اینکه بسیار سعی شده که در متن خدعه علی(ع) زشت،ناجوانمردانه و به دور از مرام پهلوانی نشون داده بشه اما واقعا هیچ دلیل محکمی برای اینکه این حرکت رو ناجوانمردانه و قبیح بدونیم وجود نداره،اونچه در جنگ قبیح و نامحترم شمرده میشه و از اخلاق جنگی به دوره پیمان شکستن،رفتار ناعادلانه با اسرای جنگی مثل کشتن اونها بدون دلیل،امان دادن به دشمن و سپس زیر قول خود زدن و کشتنش،قبول کردن جنگ تن به تن اما حمله دو یا چند نفره به فرد دشمن،گرسنگی دادن به اسرای جنگی،امان خواستن از فردی و بعد از پشت بهشت حمله کردن و امثالهمه.(چون وقتی از کسی امان میخوای یعنی شکست خوردن در جنگ رو قبول کردی و همچنین قبول کردی که جنگ بین اون دونفر یا دوگروه تموم شده)
    اما اونچه ما در جنگ علی(ع) و عمروبن عبدود مشاهده میکنیم هیچ کدوم از موارد فوق نیست،علی(ع) هیچ پیمان شکنی انجام نداد،هیچ تخلف جنگی رو مرتکب نشد،تا اخرین لحظه نبرد تن به تن جنگید،میدونیم که عمرو پای اسب خودش رو قطع کرده بود لذا علی (ع) میتونست ناجوانمردی کنه و یه اسب تهیه کنه و به صورت نابرابر با عمرو بجنگه و چون عمرو از خندق گذشته بود نمیتونست برگرده تا اون هم با اسب بجنگه،مسلما اگه علی(ع) آداب جوانمردی رو نمیخواست رعایت کنه راه های بسیاری برای مقابله با عمرو داشت،حتی میتونست چند نفر رو به یاری بطلبه و در نبردی نابرابر عمرو رو از پا دربیاره،میتونست کمانی تهیه کنه و از دور عمرو رو مورد هدف قرار بده،یا حداقل اسبش رو با تیر از پا دربیاره و خودش سواره به جنگ عمرو بره! اما میبینیم روحیه پهلوانی علی(ع) باعث شد که تا آخرین لحظه نبردش هیچ پیمان شکنی انجام نده.
    اونچه علی (ع) انجام داد فقط پرت کردن حواس دشمن به وسیله یه ترفند روانی بود که منافاتی با جوانمردی نداره و اصولا استفاده از نیرنگ تو جنگ تا زمانی که به پیمان شکنی منجر نشه هیچ عیبی نداره و تقریبا تو تمام جنگ ها هم ازش استفاده میشه،اصولا اگه نیرنگ زدن بد بود که خب خود خندق کندن بزرگترین نیرنگه و شاید اصلا نیازی نبود به ماجرای علی و عمرو پرداخته بشه،همین که با خندق کندن مخالفت نکرده علی(ع) یعنی با نیرنگ مخالفت نکرده!!
    به عنوان مثال فرض کنید که قاسم و اکبر دارن باهمدیگه میجنگن یهو اکبر دست چپش رو بالا میاره و قاسم که فکر میکنه اکبر میخواد با دست چپش به اون ضربه ای بزنه حواسش میره رو دست چپ اکبر در همون حال اکبر یهو با شمشیر دست راستش به قاسم ضربه ای میزنه.آیا این کار نیرنگ نیست؟آیا انجام اینکار رفتاری دروغین نیست؟آیا چون این رفتار دروغینه فردی که مرتکبش شده از روحیه پهلوانی و جوانمردی به دوره؟ چرا رفتار های دروغ آمیز تو جنگ مثل عقب نشینی جعلی،مخفی شدن عده ای تو جنگل و حمله از پشت و پرت کردن حواس دشمن با حرکات بدن از روحیه پهلوانی به دور نیست(یا شایدم فکر میکنید که هست) اما دروغ گفتن لحظه ای یه فرد برای پرت کردن حواس دشمن میشه کار زشت و به دور از جوانمردی؟ چه تفاوتی بین دروغ گفتن و رفتار دروغ آمیز در جنگ وجود داره در صورتی که تو هیچ کدوم عهد و پیمانی که باهم بستن نقض نشه؟
    +اینجا علی(ع) به عمرو میگه پسرت آمد در صورتی که فقط ۳ نفر دیگه به جز عمرو از خندق گذشته بودند و هیچ کدومشون هم پسر عمرو نبودند و بعید بود که گذشتن یه نفر از خندق تو این مدت طولانی که با علی(ع) میجنگیده از چشم عمرو دور مونده باشه که حتی احتمال بده پسرش از خندق عبور کرده و علی(ع) هم اینو خوب میدونسته پس علی(ع) جمله پسرت آمد رو نه از روی اینکه بخواد اتهامی رو به دروغ به عمرو بزنه که از باب دستپاچه کردن عمرو بیان کرده و عمرو هم اونقدر تو میدان جنگ بوده که بدونه همچین چیزی صحت نداره.
    با توجه به نکات بالا اگه دقیق تر بخوایم نگاه کنیم حتی پرت شدن حواس عمرو هم ممکنه صحت نداشته باشه چون بعیده که با وجود دونستن اینکه پسرش از خندق نگذشته باز فریب چنین چیزی رو بخوره و چه بسا کل واقعه تف انداختن عمرو و خدعه علی(ع) هم به کلی مردود باشه. و توسط متاخرین و برای اهداف دیگری به جز بازگو کردن تاریخ نوشته شده باشه به عنوان مثال از منابع دست اول تاریخی که به موضوع عمرو و علی(ع) اشاره کرده میشه به محمدبن حریر طبری اشاره کرد که اصل ماجرا رو گفته اما اصلا اشاره ای به خدعه علی(ع) یا تف انداختن عمرو نکرده:
    از باب نمونه متن و ترجمه عبارات محمد بن جریر طبری(متوفای ۳۱۰ق) را خدمت شما عرض می کنم که در آن نه مکر و نیرنگ جنگی امام علی(ع)

    آمده است نه آب دهان انداختن عمرو بن عبدود بر روی امام علی(ع):

    … فأقام رسول الله ص و المسلمون و عدوهم محاصروهم، لم يكن بينهم قتال الا ان فوارس من قريش منهم عمرو بن عبد ود بن ابى قيس، أخو بنى عامر بن لؤي ، و عكرمه بن ابى جهل و هبيرة بن ابى وهب المخزوميان، و نوفل بن عبد الله، و ضرار بن الخطاب بن مرداس، أخو بنى محارب بن فهر، قد تلبسوا للقتال، و خرجوا على خيلهم، و مروا على بنى كنانه، فقالوا: تهيئوا يا بنى كنانه للحرب، فستعلمون اليوم‏ من الفرسان! ثم أقبلوا نحو الخندق، حتى وقفوا عليه، فلما راوه قالوا: و الله ان هذه لمكيده ما كانت العرب تكيدها، ثم تيمموا مكانا من الخندق ضيقا، فضربوا خيولهم، فاقتحمت منه، فجالت بهم في السبخة بين الخندق و سلع، و خرج على بن ابى طالب في نفر من المسلمين، حتى أخذ عليهم الثغره التي اقحموا منها خيلهم، و اقبلت الفرسان تعنق نحوهم و قد كان عمرو بن عبد ود قاتل يوم بدر، حتى اثبتته الجراحه، فلم يشهد أحدا، فلما كان يوم الخندق خرج معلما ليرى مكانه، فلما وقف هو و خيله، قال له على: يا عمرو، انك كنت تعاهد الله الا يدعوك رجل من قريش الى خلتين الا أخذت منه إحداهما! قال: اجل!
    قال له على بن ابى طالب: فانى ادعوك الى الله عز و جل و الى رسوله و الى الاسلام، قال: لا حاجه لي بذلك، قال: فانى ادعوك الى النزال، قال: و لم يا بن أخي، فو الله ما أحب ان اقتلك!

    قال: على و لكنى و الله أحب ان اقتلك

    فحمى عمرو عند ذلك، فاقتحم عن فرسه فعقره- او ضرب وجهه- ثم اقبل على على، فتنازلا و تجاولا، فقتله على و خرجت خيله منهزمه، حتى اقتحمت من الخندق هاربه، و قتل مع عمرو رجلان: منبه بن عثمان بن عبيد بن السباق بن عبد الدار، اصابه سهم فمات منه بمكة، و من بنى مخزوم نوفل بن عبد الله بن المغيره، و كان اقتحم الخندق فتورط فيه، فرموه بالحجارة:

    ترجمه:
    پيامبر همچنان در محاصره دشمن بماند و جنگى در ميانه نبود جز آنكه بعضى سواران قريش و از جمله عمرو بن عبدود و عكرمة بن ابى جهل و هبيرة بن ابى وهب مخزومى و نوفل بن عبد الله و ضرار بن خطاب بن مرداس براى جنگ آماده شدند و بر اسب نشستند و بر مردم بنى كنانه گذشتند و گفتند: «براى جنگ آماده شويد كه امروز مى ‏بينيد كه زبده سواران چه كسانند.» آنگاه اين گروه سوى خندق آمدند و به كنار آن ايستادند و گفتند: «بخدا اين خدعه‏ ايست كه هرگز عربان نكرده‏ اند.» پس از آن به جايى رفتند كه خندق تنگ بود و اسبان خويش را بزدند و از خندق بجستند در شوره‏ زار ميان خندق و سلع به جولان‏ پرداختند.
    در اين هنگام على بن ابى طالب با جمعى از مسلمانان برفتند و تنگناى خندق را بگرفتند و سواران قريش سوى آنها حمله بردند.
    و چنان بود كه عمرو بن عبدود به روز بدر زخمى شده بود و در احد حاضر نبود و به روز خندق نشان دار آمده بود تا جاى او را بدانند. و چون او و سوارانش بايستادند، على بن ابى طالب به او گفت: «اى عمرو تو با خدا پيمان كرده ‏اى كه هر كس از قرشيان دو چيز از تو بخواهد يكى را بپذيرى؟» عمرو گفت: «آرى، چنين پيمان كرده ‏ام.»

    على بن ابى طالب گفت: «من ترا به سوى خدا و پيمبر و مسلمانى مى‏ خوانم.» عمرو گفت: «حاجت به اين كار ندارم.»

    على گفت: «پس تو را به جنگ مى ‏خوانم.»

    عمرو گفت: «برادرزاده! براى چه؟ من دوست ندارم ترا بكشم.»

    على گفت: «ولى بخدا من دوست دارم ترا بكشم.»

    عمرو بن عبد ود به هيجان آمد و از اسب به زير آمد و آنرا پى كرد، يا اسب را براند، و سوى على آمد و با هم درآويختند و جولان دادند و على او را بكشت و سوارانش هزيمت شدند و گريزان از خندق گذشتند و بجز عمرو دو تن ديگر كشته شدند: منبه بن عثمان كه تير خورد و در مكه جان داد و نوفل بن عبد الله بن مغيره كه هنگام عبور در خندق افتاد و او را سنگباران كردند…»

    بنابراین طبق نقل طبری نه امام عمروبن عبدود را فریب داد و نه عمرو آب دهان بر صورت آن حضرت انداخت.

    اوج جوانمردی امام علی(ع) آنجایی خو را نشان می دهد که بعد از کشتن عمرو بن عبدود،بر خلاف رسم عرب که بعد از کشتن شخصی در جنگ تمام وسایلش را بعنوان غنیمت بر می داشتند،امام علی(ع) دست به لباس و وسایل جنگی عمرو نزد،لذا وقتی خواهر عمرو این موضوع را متوجه شد،اینگونه سروده است که:

    لو کانَ قاتلُ عَمروٍ غیر قاتِله * لکنتُ اَبکی علیه آخرَ الابدی

    لکنَّ قاتلَه مَن لایعابُ به * مَن کانَ یدعی قدیما بیضةَ البلدی

    اگر قاتل برادرم غیر از علی بود، تا ابد برایش می گریستم، ولی قاتل برادرم مردی است که بر او عیبی نیست و کسی است که از قدیم، بزرگ مرد شهر و ماه مکه خوانده شده است.
    تاريخ‏ الطبري، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم ، بيروت، دار التراث ، ط الثانية، ۱۳۸۷/۱۹۶۷.،ج‏۲،ص:۵۷۴.

    ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
    در آخر پرسشی شده من باب اینکه آیا رفتار عمرو جوانمردانه بود یا علی(ع):
    آیا اینکه شخصی پای اسب بیچارشو قطع کنه،جنگ جوی مقابلش رو کودک خطاب کنه،رو صورت دشمنش تف کنه و بنا به نقلی به مادر دشمنش ناسزا بگه(البته سند این نقل رو صد در صد تایید نمیکنم):[۲] محمد بن شهرآشوب، مناقب آل أبی طالب، ج ۲ ص ۱۱۵ ، مؤسسه انتشارات علامه، قم
    یا شخصی که با وجودی که میتونسته با کمک چند نفر دیگه به عمرو حمله کنه،با وجودی که رو صورت تف انداخته شده و بنا به نقلی به مادرش ناسزا گفته شده،در میدان جنگ کودک خطاب شده از روی خشم و عصبانیت و کینه شخصی کسی رو نمیکشه،با وجودی که میتونسته لباس و تجهیزات جنگی دشمن رو به غنیمت ببره اما به احترام دشمنش بهشون دست نمیزنه؟
    آیا همچین شخصی به دور از روحیه جوانمردی و پهلوانیه وقتی غدر(فریب و حیله ناعدالانه) رو ناپسند میدونه؟
    وَ لَوْ لَا کَرَاهِیةُ الْغَدْر‌ِ کُنْتُ مِنْ أ‌َدْهَى النَّاس‌ِ …»اگر غدر ناپسند نبود، من زیرک‌ترین مردم بودم. (نهج‌البلاغه، خطبه ۲۰۰، ص ۳۱۸؛ مغربی، دعائم الاسلام، ج ۲، ص ۱۰۶؛ بحرانی، اختیار مصباح السالکین، ص ۳۹۱؛ سید رضی، تنبیه الغافلین و تذکرة العارفین، ج ۲، ص ۶۶؛ ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج ۱۰، ص ۲۱۱)

    1. جناب افشین
      تنها نکته ای که در مطلب طولانی شما قبل تامل هست, بی اعتبار کردن مورخین شیعه و استناد به محمد بن جریر تبری هست ولی همانطور که خودتون هم واقف هستید شیعه کتاب تبری را فاقد اعتبار میدانند و در اثبات مسائل تاریخی به آن استناد نمیکنند.
      ولی در اینجا مصلحت ایجاب میکند که شما کتاب مناقب و تاریخ بلعمی را بی اعتبار تلقی کنید و به تاریخ تبری استناد کنید.
      البته در میان فرمایشاتتان این جملات دیده میشوند:
      با توجه به نکات بالا اگه دقیق تر بخوایم نگاه کنیم حتی پرت شدن حواس عمرو هم ممکنه صحت نداشته باشه چون بعیده که با وجود دونستن اینکه پسرش از خندق نگذشته باز فریب چنین چیزی رو بخوره و چه بسا کل واقعه تف انداختن عمرو و خدعه علی(ع) هم به کلی مردود باشه. و توسط متاخرین و برای اهداف دیگری به جز بازگو کردن تاریخ نوشته شده باشه …
      این ادعای شما در واقع اعتراف به تحریف تاریخ توسط علما و روحانیون شیعه میباشد که پس از گذشت از زمان مطالب جدیدی به تاریخ اسلام اضافه کرده و آنرا در واقع تحریف کرده اند.

      جای بسی خوش حالی است که خود شما نیز به این مساله اعتراف میکنید ولی چرا با این وجود هنوز به خیلی از مسائل اعتقادی تحریف شده پایبند هستید جای تعجب دارد.

      1. چند نکته اینجا قابل تامل است:
        ۱- منابع اندک شما که ماجرا را به صورت بالا(تف کردن عمرو و نیرنگ علی(ع)) تعریف کرده اند از منابع اهل سنت هستند نه شیعه! به طوری که از منابع بالا تنها علی بن ابراهیم آن هم با کمی شک و تردید را میتوان شیعه محسوب کرد(ایشان را از اصحاب امام هادی (ع) میدانند لاکن در شیعه بودن ایشان شک است) و باقی چون بیهقی، ابو بکر احمد بن حسین،حسکانی، عبید الله بن احمد،متقی هندی و بلعمی از اهل تسنن هستند! و نه شیعه.
        اما درباره منابعی(از شیعه) که ما آوردیم،فقط یک سند بود از ابن آشوب که آن هم از طبری وام گرفته لذا این استنادتان(یا استنادمان) به شیعه را از کجا آورده اید والله اعلم!
        جالب تر اینکه این جریان نیرنگ علی(ع)(که البته در صورت صحت نیز حداقل من آن را از اصول جوانمردی به دور نمیدانم) را نه قاضی نعمان بدان اشاره کرده،نه در مناقب محمد بن علی علوی (هردو از علمای بزرگ شیعه)(والبته جریان خود جنگ را آورده اند).کلینی نیز که حدود ۲۰۰ سال پیش از ابن شهر آشوب میزیسته دراین باب هیچ نگفته(همانطور که اشاره شد ابن آشوب خود خدعه علی(ع) را از طبری وام گرفته). پس چه چیز شیعه را ما تحریف شده نامیدیم؟؟
        ــــــــــــــــــــــــــــــــ
        بسی خوشحال بودید که ما نظر علمای شیعه را رد کرده ایم و تنها به سیره نویسان اهل سنت اکتفا نموده ایم(که البته برعکسش را نشان دادیم) اما همین شیخ مفید که از آن به عنوان منبع یاد کرده اید ماجرا را بدین صورت شرح داده:
        [در جنگ خندق] چند تن از [قدرتمندترین افراد قریش ]براى جنگ آماده شدند که از آن جمله عمرو بن عبد ودّ، و عکرمه پسر ابو جهل و هبیره بن أبى وهب، و ضرار بن خطاب، و مرداس فهرى بودند و لباس جنگ بتن کرده بر اسب سوار شدند و نزد چادرهاى بنى کنانه (که همراه احزاب آمده بودند) رفتند و بآنها گفتند: اى بنى کنانه آماده جنگ شوید، و خود با شتاب اسبهاى خویش را بجانب مسلمین بجولان درآوردند تا بکنار خندق رسیدند، چون نیک نگریستند (و خندق را دور تا دور دیدند) گفتند: بخدا این کار حیله و نیرنگى است که عرب آن را نیندیشیده است، سپس جایى از خندق که تنگتر بود در نظر گرفته و اسبان خویش را بدان سو راندند و باسبان زدند تا آنها بدان سوى خندق جهش کردند و آنان را بدین سو آورده بزمین شوره‏زارى میان کوه سلیع (که در کنار مدینه است) و میان خندق بود رساندند، از این سو أمیر المؤمنین علیه السّلام با چند تن از مسلمانان بیرون تاختند و خود را بدان تنگنائى که عمرو بن عبد ودّ و همراهانش از آنجا گذشته بودند رسانده و راه بازگشت را بر آنها بستند، پس عمرو بن عبد ودّ که بر خود نشانى زده بود که جایگاهش دیده شود بر همراهان خود پیشى گرفت و اسب خود را براند همین که چشم او و همراهانش بمسلمانان (یعنى على علیه السّلام و همراهانش) افتاد ایستاد و گفت: آیا مبارز (و جنگ آورى) هست (که با من جنگ کند)؟ أمیر المؤمنین علیه السّلام پیش رویش پدیدار شد (و بجنگ او آمد) عمرو بدو گفت: اى برادر زاده بازگرد که من دوست ندارم ترا بکشم، أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: اى عمرو تو پیش از این با خدا پیمان بسته‏اى که اگر مردى از قریش یکى از دو چیز از تو درخواست کرد تو هر کدام خواهى بپذیرى (و یکى از دو حاجت او را برآورى)؟ گفت: آرى آن درخواست چیست؟ فرمود: من تو را میخوانم (که) بخدا و رسول (ایمان آورى)؟ گفت: مرا بدان نیازى نیست، فرمود: پس درخواست میکنم که پیاده شوى و فرود آئى!

        گفت: بازگرد اى على زیرا که میان من و پدرت دوستى بود (و من با پدرت دوست بودم) و خوش ندارم تو را بکشم، امیر المؤمنین علیه السّلام باو فرمود: ولى من تا هنگامى که تو از حق رو گردان هستى بخدا دوست دارم تو را بکشم، عمرو از شنیدن این سخن بغیرت (و جوش) آمد و گفت: آیا تو مرا میکشى؟ (این را بگفت) و از اسب خود پیاده شده آن را پى کرده برویش زد تا آن اسب از او دور شد و با شمشیر برهنه بسوى على علیه السّلام آمده شمشیر زد، على علیه السّلام سپر کشید و شمشیر او در سپر آن حضرت فرو رفت، از آن سو أمیر المؤمنین علیه السّلام نیز ضربتى بدو زد که او را کشت، همین که عکرمه بن أبى جهل و هبیره بن أبى وهب، و ضرار بن خطاب، دیدند که عمرو بر زمین افتاد بر اسبها که سوار بودند رو بهزیمت نهادند، و دهنه اسب را نکشیده تا آنان را از خندق بدان سو (که مشرکین بودند) بردند، أمیر المؤمنین علیه السّلام نیز بجاى خویش بازگشت و آن چند تن که با آن حضرت بسوى خندق بیرون آمده بودند نزدیک بود از شدت ترس (در نبودن آن حضرت) جان از تنشان بدر رود، و على علیه السّلام این چند شعر را میخواند (که ترجمه‏اش چنین است):

        ۱- این مرد از بى‏خردى که داشت بتان سنگى را یارى کرد، ولى من از روى روشن‏بینى و صواب پروردگار محمد را یارى کردم.

        ۲- پس با شمشیر بر او زدم و مانند تنه درخت خرما او را میان ریگهاى نرم و تپه‏ها بر زمین افکندم.

        ۳- و از جامه‏هاى او (و زرهى که بر تنش بود) درگذشتم، در صورتى که اگر من بجاى او بزمین مى‏افتادم جامه‏هاى مرا از تنم بیرون مى‏آورد (و برهنه‏ام میکرد).

        ۴- اى گروه احزاب گمان مبرید که خدا دین خود و پیامبرش را فرو گذارد (و یارى آنها نکند).

        نکته:آنچه ما از متاخرین سخن راندیم اولا مربوط به همه متاخرین نبود و شما دچار مغالطه تامیم ناروا شدید در ثانی منظور ما لزوما گرد آورندگان احادیث و روایات نبوده بلکه احتمال دادیم که راویان آن بنا به نیات خودشان چیزی بر اصل واقعه افزوده یا آن را تغییر داده باشند!
        ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
        پ.ن: شیعه به هیچ وجه تاریخ طبری را فاقد اعتبار نمیداند بلکه اعتبار آن را دچار خدشه دانسته و معتقد است روایات آن مانند هرکتاب دیگری بررسی سندی شود و به قولی از فیلتر علم رجال بگذرد. که خب ظاهرا بعد از گذشت از این فیلتر معلوم شده بخش اعظم آن دچار خدشه است اما به کلی فاقد اعتبار نیست.

      2. جناب افشین
        انتظار داشتم که با پاسخی که به شما دادم برآشفته شوید این خیلی طبیعی است.
        اولا اینکه در میان اهل سنت علی به عنوان خلیفه چهارم و پسر عموی پیامبر اسلام دارم احترام زیادی میباشد و اینکه تصور کرد که مورخین اهل سنت چیزی بر علیه ایشان بنویسند فقط از توهمات برخواسته از حوزه روندگان میباشد. این از مغلطه اول شما …
        داستان آب دهان انداختن علی به صورت عمرو در جنگ خندق اظهر من الشمس است نزد تمامی مسلمین خصوصا شیعیان تا جایی که بیت معروف جناب شهریار (او خدو انداخت بر روی علی ……. ) شهره خاص و عام است.
        ادعای بی اساس شما مانند این است که ادعا کنید عمر جزو یاران محمد نبوده و تلاش کنید این را به یکی از اهل تسنن بقبولانید….
        اما مغلطه دوم و بسیار ناشیانه شما در تشکیک به شیعه بودن علی ابن ابراهیم قمی است…. دوست گرامی قبل از نوشتن این مطلب ای کاش سری به مطالب دیگر سایت میزدید و میدیدید که نویسنده مطالب این سایت اشراف کاملی به تاریخ اسلام و علم حدیث دارد و نمیتوان به این راحتی چنین ادعای مضحکی کرد.
        علی ابن ابراهیم قمی صاحب معتبرترین کتاب تفسیر شیعه یعنی کتاب تفسیر قمی است. ایشان از اساتید جناب کلینی صاحب کتاب الکافی معتبرترین کتاب روایی شیعیان است و تقریبا تمامی روایات کتاب کافی یا به ایشان و یا به پدرشان ختم میشود..
        چطور حالا شما به ناگاه و برای اثبات ادعایتان ایشان را از دایره شیعه بیرون میدانید,…… نمیدانم.
        اینکه شما به عنوان یک شیعه باورمند نمیتوانید مطلب را درک کنید و این کار علی را ناجوانمردانه بنامید خود داستان دیگریست.
        زمانی که جناب پهلوان تختی با الکساندر مدوید، قهرمان افسانه‌ای کشتی جهان مسابقه داشت اتفاق جالبی افتاد که خود الکساندر مدوید در خاطراتش مینویسد:
        من از ناحیه پای راست آسیب دیده بودم و غلامرضا در حال عبور از رختکن به چشم دید که پزشک تیم شوروی در حال بانداژ پای مصدوم من است. همان لحظه دکتر به من گفت کارت تمام است ،حریف فهمید پای راست تو آسیب دیده و راحت شکستت می‌دهد حتی سرمربی تیم از من خواست انصراف بدهم و کشتی نگیرم اما من روی تشک حاضر شدم و غلامرضا حتی یک بار هم به پای آسیب دیده من دست نزد. او کشتی را با نتیجه مساوی و به خاطر وزن بیشتر به من باخت اما برنده و اقعی او بود.
        ما ایرانیها این شخص را قهرمان میدانیم چون دست به ناجوانمردی نزد ولو اینکه قهرمان جهان نشد.
        اما شما به دلیل باورمند بودن و اعتقاداتتان, دروغ گفتن و ناجوانمردی علی را اوج مردانگی میدانید…
        مثالی هم در مورد جنگ احد زدید و طبق معمول تحریف تاریخ, زیرا در جنگ احد مستی و بیخودی اصحاب محمد دلیل شکست آنها بود بنا بر گفته سیره نویسان…..و البته اختلاف آنها در این مورد …
        در پایان هم برای تعدیل ادعای قبلیتان در مورد متاخرین شیعه, مطلبی را فرموده اید که اتفاقا کار را خرابتر کرد. شما فرموده اید که : آنچه ما از متاخرین سخن راندیم اولا مربوط به همه متاخرین نبود و شما دچار مغالطه تامیم ناروا شدید در ثانی منظور ما لزوما گرد آورندگان احادیث و روایات نبوده بلکه احتمال دادیم که راویان آن بنا به نیات خودشان چیزی بر اصل واقعه افزوده یا آن را تغییر داده باشند!
        خوب همانطور که دانایان علم حدیث میدانند اصل و اصالت یک حدیث در وهله اول راوی آن حدیث است و به مجموعه راویان یک حدیث سند آن میگویند. شما در اینجا به همین راحتی راویان احادیث را در تحریف آنها دخیل دانستید و مخدوش بودن آنها را به گردن راویان انداختید….
        دوست بزرگوار این خود عذر بدتر از گناهی است که شما برای شستن گناه گردآورندگان روایات شیعه به آن دستاویز شده اید….
        سپس نیز به علم رجال و بررسی روایات تبری اشاره کرده اید که دانایان به علم رجال شیعه به خوبی آگاهند که کتب رجالی شیعه انقدر دارای تناقض هستند که تنها میتوان کودکان را با آن فریب داد.
        در میان شیعه مرتبه روایات و راویان آنقدر دچار آشفتگی است که صدای بزرگترین علمای خود شیعه را هم درآورده…. تا جایی که بعضی از بزرگان اهل سنت در مقام تحدی با شیعه برآمده اند که یک حدیث صحیح با تعریف خود شیعه از کتب روایی شیعه برای ما بیاورید. در اینباره به زودی یک مطلب کامل خواهم نوشت. البته این آشفتگی و تناقض در میان اهل سنت هم وجود دارد ولی در میان شیعه بیداد میکند.

      3. پ.ن: یک مغالطه دیگر(مغالطه تعمیم ناروا) نیز در متن شما بود و آن بدین شرح است:
        جای بسی خوش حالی است که خود شما نیز به این مساله اعتراف میکنید ولی چرا با این وجود هنوز به خیلی از مسائل اعتقادی تحریف شده پایبند هستید جای تعجب دارد.
        در صورتی که شما فقط یک پست از ما دیده اید،حال چطور متوجه شدید من دقیقا به کدام عقاید شیعه پایبندم و به کدام نیستم؟
        چطور یک پست را به کل اعتقادات من تعمیم میدهید؟

      4. نیازی نیست مطالب زیادی از شما خواند یا اینکه از شما در مورد اعتقادتان سوالات زیادی پرسید. همینکه شما یک شیعه هستید و به اصول اعتقادی شیعه معتقد هستید خودش برای دانستن آن کافی است….
        نکند فراموش کرده اید که اکثر اصول اعتقادی شیعه یا خرافی است یا با خود قرآن در تضاد و تناقض ؟؟؟

  20. درود
    بگذاریذ فرض کنیم هدف (م. روشنگر) از اشاره به داستان عمر و علی نشان دادن یک واقعیت تاریخی است و تلاش می کند بگوید علی “تاریخی” جوانمرد نبوده است.
    چیزی که به کل در این بحث ها فراموش شده به گمان من این است که واقعیت تاریخی چیست و واقعیت تاریخی به چه درد می خورد؟
    من فکر می کنم اصلا واقعیت تاریخی ارزش چندانی ندارد . (در اسلام و البته سایر ادیان شبیه اسلام با اسطوره هایی طرف هستیم که حقیقت تاریخی آنها در ابهام است اما این گونه ادیان اصرار بیمارگونه ای بر اثبات تاریخی و علمی اسطوره ها دارند)
    اما به گمان من مهم داستان و اسطوره است که روایت می شود، داستان مثل آینه درون مایه راویان و (و چه بسا کل جهان بینی که داستان در بستر آن شکل گرفته) را به آشکار می کند. (از این لحاظ اسطوره های اسلام را با آغوش باز می پذیرم و به اصالت آنها احترام می گذارم)

    اکنون که دیگر بحث تاریخی نداریم، من دو اسطوره با دو جهان بینی متفاوت را مقایسه می کنم: (داستان عمر و علی و داستان رستم و سهراب)
    شباهت ها :
    ۱- نبرد تن به تن دو پهلوان – ۲- نبرد سروشت ساز (شکست علی چه بسا اسلام را زمین گیر کند و شکست رستم چه بسا ایران را به دست دشمن دهد) ۳- هر دوطرف نیرنگ می کنند و با نیرنگ سرنوشت جهان را عوض می کنند.

    اما، این کجا و آن کجا !
    نیرنگ رستم بهای آن چنان گزاف ذرد که فردوسی می گوید: ” يکي داستانست پر آب چشم دل نازک از رستم آيد بخشم” فرزند جگر گوشه اش را به دست خویش و به بهای نیرنگ از دست می دهد و ایران اما نجات می یابد.
    اما داستان عمر و علی … علی نیرنگ می کند و می گوید که جنگ نیرنگ است… او قهرمان این جنگ است و کار او عبادتی بسار بسیار بزرگ. کار او چیز برگتر را نجات داده است. چیزی آنچنان بزرگ که نیزنگ و ریا در برابر آن چیزی نیست.
    جهان بینی اسلام در زمانه عرب جاهلیت چیزی تازه است. علی در واقع دقیقا به رسم اسلام نیرنگ به کار می برد. دیگر سخن و کردار و ارزش های امثال عمر ارزشی ندارند. آنهایی که غرو داشتند و با صدای بلند فریاد می زدند ” زه نیرو بود مرد را راستی …. ز سستی کژی زاید و کاستی ” هنگامه هنگامه ارزش های جدید و رسم جدید است.

Comments are closed.