Warning: The magic method Gallery_Video::__wakeup() must have public visibility in /customers/6/a/1/eslam.nu/httpd.www/wp-content/plugins/gallery-video/video-gallery.php on line 72
Warning: "continue" targeting switch is equivalent to "break". Did you mean to use "continue 2"? in /customers/6/a/1/eslam.nu/httpd.www/wp-content/plugins/telegram-for-wp/inc/Notifcaster.class.php on line 318
Warning: Cannot modify header information - headers already sent by (output started at /customers/6/a/1/eslam.nu/httpd.www/wp-content/plugins/gallery-video/video-gallery.php:72) in /customers/6/a/1/eslam.nu/httpd.www/wp-includes/feed-rss2.php on line 8
نوشته قرآن را چه کسانی نوشتند؟ اولین بار در پدیدار شد.
]]>این مقاله شامل چند نکته و مدرک در ادامه چند سال تحقیق شخصی اینجانب در مورد ریشه های متن قرآن است. نکات این مقاله موید فرضیه ای است که من سالها پیش در کتاب «نامه هایی برای محمد پیامبر» مطرح کردم.
خلاصه فرضیه من به این صورت است که فصل یا سوره های قرآن مکاتبات و نامه هایی هستند که از سوی یک فرقه مذهبی برای یک میسیونر مذهبی خود (محمد یا هر کس دیگری) نوشته شده است. همراه با این نامه، متون مذهبی الحاق شده و برای میسیونر مذکور فرستاده شده اند و اشارات متن در مورد کتاب، ذکر و حتی خود کلمه قرآن، به این متون مقدس الحاقی است و نه خود متن نامه. امروز، برای من جای شک چندانی در درستی این نظریه باقی نمانده است. این فرضیه فرسنگ ها از فرضیات دیگر (که برخی شان بسیار هپروتی و پرت هستند) معتبرتر و مستدل تر است. با یک نگاه ساده به متن قرآن و به خصوص آیات نخستین سوره ها جای شک باقی نمی گذارد که آنچه می خوانید متن یک نامه است. در واقع، مسخره است که جور دیگری فکر کنیم. من خلاصه این دلایل را به صورت زیر می آورم:&;</>
٢- در متن قرآن، بارها از گیرنده یا مخاطب خواسته می شود که چیزی را ذکر یا موعظه کند که در خود متن قرآن وجود ندارد. یا به وضوح به وی گفته می شود که کتاب یا ذکری برای وی فرستاده شده است. همچنین حروف ابجد یا مقطعه، به وضوح اشاره دارند به تعداد سطور متون مقدس الحاقی. بین تعداد سطور متن سوره ها و این حروف ابجد هیچ ارتباطی وجود ندارد. پس واضح است که این حروف مقطعه به تعداد سطور متن دیگری اشاره می شود یعنی همان متون مقدس الحاقی.
مدارک موید اینکه متن قرآن حاصل مکاتبه است چنان فراوان است که فقط یک کور می تواند آن را نبیند. اینکه متن قرآن یک نامه است چنان آشکار است که تلویحا توسط خود مورخین و مفسرین اسلامی تایید شده است. برای مثال طبری می نویسد که اولین بار فرشته جبرییل، نامه ای را با یک روبان سبز رنگ به دست محمد داده است. اینکه متن قرآن حاصل مکاتبه است، چنان واضح و روشن است که حتی علمای اسلام مجبور شده اند جبرییل را به یک نامه رسان تقلیل دهند.
همچنین اینکه علاوه بر متن قرآن، باید متن مذهبی الحاقی وجود داشته باشد نیز تلویحا اما به شکل دیگر توسط مسلمانان تایید می شود. اما آنها این کتاب و صحف مقدس که همه چیز در آن نوشته شده و قرآن موجود فقط بخش کوچکی از آن است را به شکل یک کتاب آسمانی نزد خداوند (احتمالا در کتابخانه شخصی خدا)، تصور می کنند.
<>پیشاپیش باید این فرض موهوم مسلمانان را دور بیاندازیم که در متن قرآن منظور بیت در اینجا یا هرجای دیگری، کعبه واقع در مکه است. مسلمانان برای اینکه همچنان این فرض را حفظ کنند که منظور از بیت در اینجا و چند جای دیگر، همان کعبه است، مجبور شده اند
ادعا کنند که کعبه را ابراهیم ساخته است. اما مقام ابراهیم که قرار است جایگاهی برای نماز گذاردن و طواف کنندگان و معتکفان باشد واقعا کجاست؟
پاسخ به این سوال سخت نیست. منظور از «مقام ابراهیم»، همان “cave of the patriarchs” یا “cave of Machpelah ” واقع در شهر حبرون در جنوب کرانه باختری است. مطابق عهد عتیق، ابراهیم غاری یا مقبره ای را برای دفن همسرش از هیتی ها خریداری می کند تا آن را به مقبره خانوادگی تبدیل کند. یهودیان تصور می کنند که مقام ابراهیم یا گور ابراهیم و فرزندانش در همین شهر حبرون است. امروزه این مکان یک جایگاه مقدس برای هر سه مذهب ابراهیمی است.
اگر نخواهیم مانند مسلمانان این ادعای گزاف را بکنیم که منظور از بیت در این آیه، همان کعبه است، پس راهی باقی نمی ماند که قبول کنیم منظور همان آرامگاه ابراهیم و شهر حبرون است. پس آیات سوره بقره در مورد تاسیس بیت توسط ابراهیم و اسماعیل، و نیز مسجدالحرام و مراسم حج و غیره، همگی نه به کعبه بلکه اشاره به همین شهر حبرون و زیارتگاهی دارد که روی آرامگاه ابراهیم ساخته شده است(منابع تاریخی کاملا تایید می کنند که کلیسایی روی این آرامگاه ساخته شده بود و این مکان، یک زیارتگاه محسوب می شد).>
به یاد داشته باشید که شهر حبرون دقیقا در نزدیکی شهر درعا قرار دارد و بنابراین این تفسیر ما از سوره بقره با تفسیر ما از سوره روم هم مطابقت کامل دارد. پس می توانیم این فرض را مطرح کنیم که فرقه مذکور، فرقه ای از مسیحیان یهودی (نزدیک به عقاید ابیونی ها) بودند که خود را نه یهودی می دانستند و نه مسیحی. آنها در شهر حبرون ساکن بودند و آنجا را سرزمین امن (نگاه کنید به سوره دوم آیه ۱۲۶، و سور ۹۵ آیه سوم که از بلد یا سرزمین امن و امین صحبت می شود) می دانستند.
کاملا مشخص است که آنها به دلیل سکونت در مقام ابراهیم، خود را پیرو دین ابراهیم می دانستند و عقاید آنان، عقایدی بود بین یهودیان و مسیحیان (یعنی در حالیکه عیسی را می پذیرفتند شریعت یهود را هم رعایت می کردند). این جایگاهی میانی این فرقه بین مسیحیان و یهودیان، در قرآن سوره بقره آیه ۱۴۳ اشاره شده است:
وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ….
و بدين گونه شما را امتى ميانه قرار داديم تا بر مردم گواه باشيد..
آیا اصلا می توان قبول کرد که مسلمانان یا اعراب حجاز امت میانه بین مسیحیان و یهودیان باشند؟ کاملا واضح است که در اینجا، اشاره است به نقش میانی مسیحیان یهودی.
برخی دیگر از آیات قرآن مثلا آیه اول سوره ۹۵ که از زیتون و انجیر نام برده می شود (یا قسم خورده می شود)، مشخص می کند که مکان نویسندگان جایی است خوش آب و هوا تر از حجاز و در آن درختان زیتون و انجیر می روییده است. می دانیم که اسراییل از دیرباز مکان رویش درختان زیتون و انجیر بوده است(حتی انجیل از خشکیده شدن درخت انجیر توسط عیسی روایت می کند). آیات دیگر نیز نشان از این دارد که نویسندگان به دریا نزدیکی داشته اند.
اگرچه ما نمی توانیم درباره مکان دقیق این فرقه مطمئن باشیم، اما شک زیادی نیست که آنها در سوره بقره، درباره مقام ابراهیم یا آرامگاه ابراهیم در حبرون سخن می گویند. منظورشان از مسجدالحرام، صفا، مروه، مراسم حج، قبله، به هیچ عنوان کعبه و مکه نیست. همچنین اگر یافته های دنیل گیبسون درباره تغییر قبله را بپذیریم، پس احتمالا این قبله های مسجدهای اولیه نه به سوی پترا (بنا به ادعای گیبسون) و نه اورشلیم و مکه، بلکه به سوی شهر حبرون بوده است (البته مشکل محاسبه و دقت وجود دارد.) با این وجود، بحث قبله، به دلایل زیادی گمراه کننده است و بهتر است به خود متن قرآن به عنوان تنها منبع اتکا کنیم.
به طور خلاصه، تاکید قرآن روی اینکه دین یکی است و ابراهیم نه یهودی بوده است و نه نصرانی و دیگر عقاید منعکس شده در قرآن با عقاید مسیحیان یهودی آنزمان که به صورت فرقه های الحادی در جنوب اسراییل به سر می بردند، مطابقت دارد. از اشارات اندک موجود در قرآن می توان گفت که آنها احتمالا در شهر حبرون زندگی می کردند و منظور قران از بیت همان آرامگاه ابراهیم است و رومیان نیز در شهر درعا در نزدیکی حبرون شکست خوردند.
نوشته قرآن را چه کسانی نوشتند؟ اولین بار در پدیدار شد.
]]>نوشته اثبات تحريف قرآن توسط یکی از بزرگترین علماى شيعه اولین بار در پدیدار شد.
]]>علامه حسين بن محمد نورى طبرسى معروف به ميرزا حسين نورى طبرسى(علامه محدث نورى) از بزرگترين علماى متأخر شيعه ميباشد، علامه محدث نوری فرزند محمدتقی نوری مازندرانی (محمدتقی محدث نوری مازندرانی طبرسی) و نوهٔ علی محمد مازندرانی طبرسی مستوفی، محدث و چهره سرشناس علمای شیعه در قرن چهاردهم هجری میباشد.
براى اينكه بدانيم علامه نورى طبرسى چه جايگاهى در ميان علماى شيعه داشته، شمّه اى از زندگى، آثار و شاگردان وى را بطور مختصر بيان ميكنيم كه ديگر جاى هيچ بهانه اى براى كسى باقى نماند و كسى نخواهد با كم اعتبار كردن ايشان و يا كتابهايشان گفته هاى ما را نقد كند، و سپس به اصل موضوع ميپردازيم.
این فقیه شيعه، مفسر و شاعر در ۱۸ شوال ۱۲۵۴ قمری در روستای یالرود از توابع نور مازندران به دنیا آمد. او در ۲۷ جمادی ۱۳۲۰ هجری قمری در نجف درگذشت. از القاب دیگر وی میتوان به خاتم المحدثین، علامه نوری, میرزای نوری، محدث نوری، حاجی نوری و نوری اشاره کرد. وی دایی و پدر همسر شیخ فضلالله نوری بود. علامه حسین نوری شاگرد روحانیون بزرگ شیعه بوده و منجمله آنها میشود از علمایی نام برد که جایگاه ویژه ای در میان علمای متاخر شیعه دارا هستند منجمله:
۱- میرزای شیرازی مرجع عام شیعیان، سید محمدحسن حسینی شیرازی (۱۱۹۴-۱۲۷۳).
۲- شیخ عبدالرحیم بروجردی (درگذشته ۱۳۰۶ ق)، ایشان پدرزن محدث نوری نیز بود.
شیعیان در مورد وی میگویند: محدث نوری یکی از کم نظیرترین چهرههای علمی است که در این عصر پا به عرصه وجود نهاد. او نشانهای از نشانههای الهی بود و شگفتیهای فراوانی در نهادش نهفته بود. محدث نوری از دانشمندان بزرگی بود که در میان علمای شیعه درخشید و عمر ارزشمند خود را صرف خدمت به دین و مذهب نمود. او تالیفات گرانقدر خود جاودانگی را برای همیشه به یادگار نهاد و همه نویسندگان و مورخان را ملزم به اعتراف به فضل و دانش خود کرد.به نوشته میرزا محمد تهرانی عسکری در کتاب هشت نکته, دربارهٔ محدث نوری: سالهای دراز در خدمتش بودم، در سفر و حضر. در علم درایه و رجال و حدیث نزد او درس آموختم که در این دانشها تسلّط داشت و داناترین فرد زمان خود در این دانشها بود، گرچه در دانشهای دیگر نیز مهارت داشت. کافی است خاتمهٔ مستدرک او بر کتاب وسائل الشیعه را ببینی که در علم رجال مانند آن نوشته نشده است. در این کتاب، در پژوهش مسائل رجال، و افزونیِ فوائد آن و استخراج نکات ظریف، تحقیق و تدقیقهایی به سامان آورد که بسی ارزشمند است.
يكى از شاگردان معروف علامه طبرسی شيخ آغا بزرگ تهرانی ميباشد كه در کتاب نقباء البشر دربارهٔ ایشان میگوید: اگر انسان بر آنچه از کتب گرانسنگ و تالیفات با ارزش که همچون دریایی موّاج از تحقیق و دقت نظر است؛ و همچنین بر وسعت اطلاعات بی نظیر او، کمی تأمل و تفکر نماید؛ بدون شک پی خواهد برد که او به تاییدات روح القدس (از ملائکه مقربین) و مورد تأیید بوده است. با استناد به اين ادعا مقام ايشان آنقدر نزد علماى شيعه بزرگ بوده كه ميتوانسته مورد تأييد ملائكه مقربين باشد.
مرتضى مطهرى از روحانيون سرشناس قرن حاضر شيعه در کتاب ده گفتار دربارهٔ حدیث مشهور (ان الله یبعث لهذه الامه علی راس کل مائهٔ سنهٔ من یجدّد لها دینها) مینویسد: برای این حدیث هیچ طریقی از طرق روایی شیعی موجود نیست، چرا که حاجی نوری آن را از کتابهای اهل سنت نقل نموده و این بزرگترین دلیل بر عدم وجود آن در کتب شیعی است و گرنه حاجی نوری [که بسیار اهل تتبّع بوده است] آن را نقل میکرد.
با استناد به اين ادعاى مطهرى علامه طبرسى در جمع آورى احاديث بسيار خبره و دقيق بوده و طبعا چنين شخصى نميتوانسته احاديث بى اعتبار و ضعيف را حجت قرار دهد و يا آنها را گردآورى و نقل كند.
نظیر اين تعريف و تمجيدات كه از ايشان شد, از مولی کاظم خراسانی و سیدمحسن امین [مؤلف اعیان الشیعۀ] و دیگر بزرگان شيعه بسیار نقل شده که جملگی از عظمت تسلط محدث نوری بر حدیث و رجال حکایت میکند. و اما علامه نورى طبرسى شاگردان زيادى نيز داشته كه به تعدادى از مهمترين اين اشخاص اشاره ميكنيم:
١. شیخ فضلالله نوری، پسر خواهرش و دامادش
٢. سید محمد کاظم خراسانی
٣. سید محسن امین مؤلف اعیان الشیعهٔ
۴. شیخ آقا بزرگ تهرانی
۵. حاج شیخ عباس قمی
۶. شیخ محمد حسین کاشف الغطاء
۷. سید عبدالحسین شرف الدین عاملی
۸. شیخ اسماعیل اصفهانی
۹. شیخ مرتضی بن محمد عاملی
۱۰. سید جمالالدین عاملی اصفهانی
۱۱. شیخ محمدباقر بیرجندی مؤلف کبریت احمر
۱۲. میرزا ابوالفضل تهرانی معروف به کلانتری نوری و نویسنده «شفاء الصدور فی زیاره العاشورا»
۱۳. شیخ مهدی نوری فرزند میرزا هادی نوری، برادر زاده محدث نوری
۱۴. میرزا ابوالفضل تهرانی معروف به کلانتری نوری و نویسنده «شفاء الصدور فی زیاره العاشورا»
البته در اين ليست تعداد بيشترى از علماى شيعه نيز وجود داشتند كه ما مهمترين آنها را ذكر كرديم. از آثار مهم علامه طبرسى ميتوان به كتب زير اشاره كرد:
١- كتاب مستدرك الوسائل: وی در مقدمه اين كتاب مینویسد: عالم کامل، متبحر خبیر، محدث نقّاد و آگاه، نشر دهنده آثار، جمع آورنده روایات، شیخ محمد بن حسن حر عاملی د ر کتاب وسائل الشیعه روایات و احادیث فراوانی را از میان کتابهای روایی علما و اصحاب جمعآوری نموده است، روایاتی که برای جان لذت بخش و برای دیده نور چشم است. این کتاب یکی از معتبرترین کتب شیعه میباشد و روحانیون شیعه استناد زیادی به روایات این کتاب میکنند.
٢- كتاب نجم الثاقب: این اثر که نام کامل آن نجم الثاقب فی احوال الامام الغائب است، دومین كتاب ايشان در اين باب و به زبان فارسى ميباشد.
٣- كتاب لؤلؤ و مرجان: اين كتاب از آثار مهم ايشان است. محدث نوری در مقدمه این کتاب نوشته: عالمی از هند به سراغم آمد و دردودل کرد که در هند روضههایی بدون اصالت و ریشه خوانده میشود. وى براى رفع اين مشكل اين كتاب را نوشت.
لا يخفى على المتأمل في كتاب التبيان أن طريقته فيه على نهاية المداراة والمماشاة مع المخالفين، فإنك تراه اقتصر في تفسير الآيات على نقل كلام الحسن وقتادة والضحاك والسدي وابن جريج والجبائي والزجاج وابن زيد وأمثالهم ولم ينقل عن أحد من مفسري الإمامية ولم يذكر خبرا عن أحد من الأئمة عليهم السلام إلا قليلا في بعض المواضع لعله وافقه في نقله المخالفون بل عد الأولين في الطبقة الأولى من المفسرين الذي حمدت طرائقهم ومدحت مذاهبهم وهو بمكان من الغرابة لو لم يكن على وجه المماشاة فمن المحتمل أن يكون هذا القول منه نحو ذلكومما يؤكد كون وضع هذا الكتاب على التقية. ما ذكره السيد الجليل علي بن طاووس في سعد السعود وهذا لفظه: نحن نذكر ما حكاه جدي أبي جعفر بن الحسن الطوسي في كتاب التبيان وحملته التقية على الاقتصار عليه من تفصيل المكي من المدني والخلاف في أوقاته.
ترجمه به اختصار:
بر كسي مخفی نیست كه اگر در كتاب تفسير تبيان شيخ طوسی (كه در آن ادعا شده قرآن تحريف نشده است) تامل بكند اين كلام او بخاطر مدارا و مماشات با مخالفان (اهل سنت) است و در آن میبينی كه برای تفسير آيات اقتصارا نقل كلام از قتاده و ضحاك و ابن جريح و جبايی و ابن زيد میكند و از احدي از مفسرين اماميه چيزی نقل نمیكند و از ائمه عليهم السلام خبری نمیآورد مگر به تعداد اندك و در برخی مواقع با مخالفان موافقت میكند. اگر اين كار ايشان بر وجه مماشات نباشد پس يحتمل اين است كه اين قول از او مانند آن باشد و تاكيد میشود كه وضع و تاليف اين كتاب بر اساس تقيه بوده است. دليل هم برای اين گفته كلام سيد طاووس در سعد السعود است و اين لفظش است: ما بيان میداريم كه آنچه جدّ من شيخ طوسی در كتاب التبيان بيان كرده بر تقيه حملش میكنيم.
نام کتاب: سعد السعود نویسنده: السيد بن طاووس جلد: ۱ صفحه : ۲۸۶
نوشته اثبات تحريف قرآن توسط یکی از بزرگترین علماى شيعه اولین بار در پدیدار شد.
]]>نوشته داستان ادريس و اثبات تحريف قرآن اولین بار در پدیدار شد.
]]>در ادامه بحث تحريف قرآن به آياتى برميخوريم كه كاملا ناقص بيان شده و يا اينكه اگر هم بيان شده حالا ديگر در قرآن موجود، وجود ندارند.
نوشته داستان ادريس و اثبات تحريف قرآن اولین بار در پدیدار شد.
]]>نوشته علمای برزگ اسلام: قرآن معجزه نیست اولین بار در پدیدار شد.
]]>
نوشته علمای برزگ اسلام: قرآن معجزه نیست اولین بار در پدیدار شد.
]]>نوشته سانسور «دین حنیف» در قرآن اولین بار در پدیدار شد.
]]>مقايسه نمونههاى جديد و قديم ترجمهها و تفسيرات اين موضوع و مورد، نشان مىدهد كه در طول زمان بر ميزان و موارد سانسور و تحريف اين كلمه افزوده شده، يا به بيانى ديگر متشرعان جديد از نظر دخالت در معنى و مفهوم قرآن نسبت به قديمى ها جسورتر شده و به مرزهاى جديدى از تعبير و تفسير و تحريف “قرآن” نائل آمده اند.جريان از اين قرار است كه در زمان ظهور دين اسلام، “در مركز عربستان و در منطقه وسيعى به نام يمانه، عشيره اى به نام “بنى حنيفه” اقامت داشت.
حنيفه از مفهوم حنيف استنتاج مىشود و بنا بر اسطورهاى دينى، لقب حضرت ابراهيم بوده كه براى يكتاپرستى مبارزه مىكرده است. قبل از ظهور اسلام، اكثر اعضاى عشيره بنىحنيفه، يا گرايش به يكتاپرستى داشتند يا اصل يكتاپرستى اديان يهودى و مسيحى را پذيرفته بودند. اينان اما، خواهان دين ساده و إبتدائىترى بودند كه به تمايل آنان به زهد، انزوا و جهان گريزى پاسخ مطلوب مىداد.
در يمانه “خالد بنى حنيفه” از عشره ابس، “حنظله ابن صفوان” و “مسيلمه” مدعى بود كه مخاطب الله (ملقب به رحمان) قرار گرفته است تا براى پرستش او تبليغ كند. او با نوشتن آياتى كه جنبه ابلاغى و اخلاقى داشتند، براى پيامبرى خود تبليغ مىكرد. پس از إعلام ظهور محمد، مسيلمه كه قبل از وى مدعى بعثت شده بود، با او تماس گرفت و پيشنهاد همكارى داد. ولى محمد پيشنهاد او را رد كرد، زيرا فقط خود را منبع واقعى وحى الهى میدانست.مسلمانان برای مسيلمه لقب “اسود كذاب” يا سياه پوست دروغگو را نهادهاند!
مسيلمه و ديگر مدعيان پيامبری توسط محمد و جلادانش بطرز وحشيانهای به قتل رسيدند.
ورقه بن نوفل (عموزاده خديجه) هم از اعضاى ايين حنفا بود كه براى يكتاپرستى تبليغ مى كرد. او بخشى از انجيل را نيز به عربى ترجمه كرده بود. قبلا او و محمد ساعتها در رابطه با يكتاپرستى بحث كرده بودند. سه شخص سرشناس ديگر آيين حنفا “زيد بن عمرو بن نفيل”، ” عبيدالله بن جحش” و “عثمان بن حويرث” نام داشتند. زيد بن عمرو براى زهد و عبادت به كوهستان حرا پناه مىبرد و در همان جا با محمد پيرامون يكتاپرستى گفتگو مىكرد. محمد حنفا را مى شناخت و ايشان را پيروان “دين پاك و برحق” مى شمرد. وى در قرآن، حنفا را به اين معنى اورده و در آيههاى عديده، از ايشان در نقطه مقابل بت پرستان ياد كرده است. (سوره ١٠ ايه ١٠٥، سوره ٢٢ ايه ٣١، سوره ٣٠ ايه ٣٠، سوره ٩٨ ايه ٥)
كلمه حنيف و حنيفه ١٢ بار در قرآن به كار رفته و از آن جملهاند: آيه ١٠٥، سوره يونس، آيه ١٢٥ سوره النسا، ……….ايه ٣١ سوره الحج و ايه ٥ سوره البينه. از اين آيه ها، پنج ايه مستقيم در مورد دين حنف “نازل” شده اند كه از آن جمله اند: آيه ١٠٥ سوره يونس، آيه ٧٩ سوره انعام، آيه ٣٠ سوره الروم، آيه ٣١ سوره الحج و آيه ٥ سوره البينه. اين آيات بر آنند كه:
– و ان أقم و جهك للدين حنيفا و لا تكون من المشركين” = “به دين حنيف روى آور و هرگز از مشركين نباش” (سوره يونس، ايه ١٠٥)
و “فاقم و جهك للدين حنيفا فطرت الله التى فطر الناس عليها لا تبديل خلق الله ذلك الدين القيم و لكن اكثر الناس لا يعلمون” =
“روى به سوى دين حنيف كن كه مطابق فطرت خدا و مردمان است، در آفرينش خدا تغييرى راه ندارد؛ اين دين استوار است ولى بيشتر مردم نمى دانند”(الروم،٣٠)
اين آيات بر روى هم اين معنى را مىرسانيدند كه:
دين اسلام همان دين حنيف است، يا در آغاز دعوت اسلام و زمان نزول اين آيات چنين بوده، پيامبر اسلام عين همين دين را تبليغ مى كرده و همراه با مسلمانان ديگر، موظف به پذيرش آن بوده است.
بقيه ايات قران مربوط به اين دين در مورد پيوند دين حنيف با ابراهيم پيغمبر است: ايه ١٢٥ سوره نسا، ايه ١٣٥ سوره البقره، ايه ٦٧ و ٩٥ سوره ال عمران، ايه ١٦١ سوره انعام، ايه هاى ١٢٠ ١٢٣ سوره النحل همه به تكرار تاكيد مى كنند كه :” ابراهيم حنيف و مسلمان است و مشرك نيست” (سوره ال عمران، ايه ٦٧؛ سوره انعام، آيه ١٦١؛ سوره نحل، آيه ١٢٣)
اما با وجود اين دستور صريح الله، و با وجود اين همه وحى و آيه در مورد ضرورت پيوستن به اين دين “حنيف”، جالب است كه اكثريت قريب به اتفاق مترجمين و مفسرين مورد مراجعه نويسنده، از بيان اين كلمه كليدى قران خوددارى كرده اند. هر كس، چه مترجم يا مفسر و متكلم، از راهى براى سانسور و حذف اين نام و كلمه از متن قران كوشيده و هركس نيز براى طفره رفتن از قيد اين نام و عنوان، ابتكارى خاص بكار برده و راه فرارى برگزيده است.
سبب اين سانسور و انكار جمعى به درستى معلوم نيست، اما نگاهى به جهت گيرى تفسيرات گوناگون، سوالاتى را در مورد سانسور آيات مربوط به آيين و دين حنيف يا حنفا، در ذهن ايجاد مى كنند:
آيا اين همه براى آن است كه:
١- اين ايات با ساير ايات قران ( و از ان جمله، ايات ٥ و ٦ سوره ياسين، ايه ٣ سوره سجده و ايه ١٦٥ سوره انعام ) كه مدعى اند كه قبلا براى اعراب پيامبرى فرستاده نشده و دعوى براى انان نيامده، مغايرت دارند و اين متشرعين با سانسور نام اين “دين سابق يكتاپرستى عربى” كه مورد تاييد قران هم قرار گرفته، براى حل و فصل اين مغايرت در بين آيات قران مى كوشند؟؟؟
٢- ايا اينان براى اثبات دين عربى يكتاپرست اسلام كه مى بايست كاملا جديد و بى سابقه بوده و هيچگونه گذشته اى در ميان اين قوم نداشته باشد، اين سانسورها و دست بردن ها در كلام منتسب به خدا را مجاز تلقى مى كنند؟
٣- ايا اين همه انكار و سانسور ناشى از ان است كه شريعت سازان اسلامى نمى خواهند مطرح كنند كه قبلا كس و كسانى هم دعوت به يكتاپرستى كرده بودند و پيامبر اسلام اولين آنان بوده ؟؟؟
حال نمونه اى از پرده پوشى و سانسور ترجمه كلمه “حنيف” توسط مترجمين قران:
“فاقم و جهك للدين حنيفا…” نه معادل درست ان به شرح: “پس روى به دين حنيف كن…”، بلكه به صورت “پاكدلانه روى به دين (حق) بياور….” است.
– حسين محى الدين الهى قمشه، مطابق معمول، از خود كلمات و عباراتى بر معنى ايه افزوده و نام دين “حنيف” را نيز به دين “اسلام” برگردانده است:
“پس تو اى رسول (با همه پيروانت! ) مستقيم رو به ايين پاك اسلام اور…”
انان توضيح نمى دهند كه منظور از به اصلاح “ايين خالص” در اين ايه كدام ايين و ديني است و كدام بخش از اين ايه برابر سازى شده است.
مى بينيم كه دست بردن در معانى قران و ساختن مبانى دينى براى “مقبوليت دينى بخشيدن” به نيات دنيوى متشرعين، بسيار آسان تَر، رايج تَر و عمومى تَر از ان است كه در ذهن مسلمانان مى گنجد و انتظار مى رود. با اين وجود، مجددا اين سوْال مطرح مى شود كه:
منابع :
“فرشيد فريدونى، نقدى بر فلسفه و تاريخ دول اسلامى و دلايل شكست مردم سالارى دينى در ايران،ص٨ .
پطروشفسكى.ص ٢٢
ترجمه تفسيرالميزان
رضا آيرملو، قرائت قران غير دينى،جلد ١،ص ١٢٢-١١٧”
نوشته سانسور «دین حنیف» در قرآن اولین بار در پدیدار شد.
]]>نوشته اعتراف علماى بزرگ شيعه به تحريف قرآن اولین بار در پدیدار شد.
]]>۲- نعمت الله الجزايری: در کتاب الانوار النعمانيه ج ۲ صص: ۳۵۷ و ۳۵۸ فتوايى صادر ميكند بدين قرار: فإنهم بعد النبي قد غيروا وبدلوا في الدين ما هو أعظم من هذا كتغييرهم القرآن وتحريف كلماته وحذف ما فيه من مدائح آل الرسول والأئمة الطاهرين وفضائح المنافقين وإظهار مساويهم كما سيأتي بيانه في نور القرآن
ترجمه: صحابه پس از پيامبر دين را تغير دادند وتغير عظيمتری مانند تحريف قرآن وحذف فضايل اهل بيت پيامبر…..
نوشته اعتراف علماى بزرگ شيعه به تحريف قرآن اولین بار در پدیدار شد.
]]>