چالش قرآن براى قرآن

یکی از چالش هایی که قرآن در برابر منتقدین خود وضع کرده است آوردن قرآنی همچون قرآن محمد است.مسلمین استدلال خود را اینگونه میچینند:

مقدمه اول : قریشیان أهل شعر و ادب بودند و شاعران در بین آنان جایگاه فراوانی داشتند

مقدمه دوم : محمد آنان را به آوردن شعر/متن/نثر/ سجع یا حدیثی مثل قرآن دعوت میکند

مقدمه سوم : قریش و عرب به چالش او نتوانستند پاسخ دهند
نتیجه : قرآن یک معجزه ی ادبی است.

استدلال بالا از مغالطه ی استدلال از راه سنگ ( Argumentum ad lapidem) و اطلاعات اشتباه تشکیل شده است.

این نکته باید در نظر خواننده باشد که محمد هیچ گاه شروع کننده این چالش نبود. قبل از اینکه محمد چنین آیاتی برای چالش بسراید خود قریش به محمد گفته بود اگر بخواهی به راحتی میتوانیم قرآنی مثل تو ارایه کنیم:

وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا قَالُواْ قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاء لَقُلْنَا مِثْلَ هَذَا إِنْ هَذَا إِلاَّ أَسَاطِيرُ الأوَّلِينَ ﴿۳۱﴾ انفال ۳۱

ترجمه: و چون آيات ما بر آنان خوانده شود میگويند به خوبى شنيديم “اگر میخواستيم قطعا ما نيز همانند اين را میگفتيم” اين جز افسانه هاى پيشينيان نيست (۳۱)

مخاطبان قرآن به صراحت به محمد گفتند آوردن اشعاری مثل قرآن که مجموعه ای از داستان های پیشینیان است برایشان راحت است.

محمد برای پاسخ دادن به مخاطبان خود دو راه را برگزید:

۱- افزایش نزاع خود با اهل کتاب تا گمان شود محمد رابطه ی خوبی با آنان نداشته است تا مبادا تصور شود از جانب آنان حمایت میشود.

۲- افزودن کمیت داستان ها و تغییر دادن عمدی جزئیات آنان تا گمان شود محمد منبعی مستقل دارد.

عده ای از منتقدین اسلام، تفاوت در جزئیات موجود بین داستان های محمد و مصادر اصلی آن همچون عهد قدیم را دلیل بر بی دقتی محمد میدانند اما این نقد اشتباه است. این تغییرات “کاملا عمدی” بود تا محمد این تصور را ایجاد کند که مصدر او مستقل است.

این تغییرات عمدی فقط مختص داستان ها نبود. محمد برای تبرئه خود از اتهام شاعر بودن همین روش را در پیش گرفت. او خود را در برابر اشعار عرب کم اطلاع نشان میداد.

ان رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانَ يَتَمَثَّلُ بِهَذَا الْبَيْتِ : “

كَفَى بِالإِسْلامِ وَالشَّيْبِ لِلْمَرْءِ نَاهِيًا ” ،
فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ : يَا رَسُولَ اللَّهِ ،
إِنَّمَا قَالَ الشَّاعِرُ : كَفَى الشَّيْبُ وَالإِسْلامُ لِلْمَرْءِ نَاهِيًا
وَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ،
يَقُولُ : كَفَى بِالإِسْلامِ وَالشَيْبِ لِلْمَرْءِ نَاهِيًا ” ،
فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ : أَشْهَدُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ مَا عَلَّمَكَ الشِّعْرَ وَ مَا يَنْبَغِي لَكَ
ترجمه: “محمد این شعر را به عنوان ضرب المثل یا مثال استفاده میکرد“کفی بالإسلام و الشیب للمرء ناهیا”.
ابوبکر گفت: ای رسول خدا، شاعر اما اینگونه گفته است:”کفی الشیب و الإسلام للمرء ناهیا”،
اما محمد در همان لحطه باز اشتباه را تکرار میکرد: “کفی بالإسلام و الشیب للمرء ناهیا”.
ابوبکر میگفت : شهادت میدهم که پیامبر الله هستی همان کسی که به تو شعر را یاد نداد و شایسته تو نیز نیست.””

منبع : طبقات از ابن سعد واقدى حدیث ۹۰۸

عایشه همسر محمد هم می گوید:
“محمد به جز یک بیت هیچ گاه نتوانست شعری را بدون غلط بخواند”

این به تجاهل و نادانی زدنی های محمد نسبت به شعر عرب در جهت مبرا کردن خود از اتهام شاعریت بود. آنجا که قریش به مراتب قرآن را شعر و محمد را شاعر ميدانست.

وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُو آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَجْنُونٍ ﴿٣٦ الصافات)

ترجمه: (قریش و عرب)می گویند آیا به خاطر یک “شاعر دیوانه” خدایانمان را ترک کنیم؟!

محمد وقتی این سخنان را شنید در کمال سرخوردگی پاسخ میدهد:
وما هو بقول شاعر قليلا ما تؤمنون، <الحاقه>

(قران)سخنان شاعر نیست اما اندکی از شما ایمان می آورید

اگر مقدمه ی اول که در ابتدای مقاله ذکر کردم را در نظر بگیریم، نتیجه میگیریم برای عرب واضح بود که قرآن متنی شاعرانه است که عرب مثل آن را به راحتی میتواند بیاورد.

اما محمد به جای اینکه شعر بودن قرآن را به صورت منطقی رد کند از قریش فقط انتظار “ایمان” (تصدیق مبتنی بر عدم وجود دلیل) را دارد.

اشاره نمودیم که محمد بعد از شنیدن پاسخ عرب بر مبنی آسان بودن آوردن قرآنی مثل محمد، داستان های خود را بیشتر و بیشتر کرد. آنقدر زیاد کرد که شاید در قرآن داستانی ذکر شود که عرب آن را نشنیده باشد و محمد برای خود دلیلی مصادره کند و همین اتفاق افتاد. به صورت جالبی در سوره “یونس” که داستان نوح، موسی و فرعون در آن ذکر شده و سوره “طور” که هر دو سوره مکی هستند محمد تحدی خود را تقریر میکند:

فلياتوا بحديث مثله ان کانوا صادقین.< طور ۳ >

ترجمه: اگـر بـه ايـن قـرآن ايمان نمى آورند در صورتى كه درست مى گويند خودشان سخنى نظير آن را بياورند. محمد به سادگی اینگونه نزد خود استدلال کرد:

الف- شعری را بر آن ها خواندم که حاوی داستان هایست که عرب آن را شنیده و اعلام آمادگی کردند که میتوانند مثل آن بياورند.
ب- پس در اشعار خود داستان هایی را قرار میدهم که عرب کمتر آن ها را شنیده سپس ادعای تحدی میکنم که همچون آن را بیاورند
با این وجود عرب و شعرای عرب تسلیم نشدند و تحدی محمد را پاسخ دادند.

از آن جمله مسيلمة بن حبيب الحنفی بود که مسلمانان نام “مسیلمه کذاب” بر او نهادند.
او پاسخ محمد را برای تحدی اش کامل داد أما سرنوشتش کشته شدن توسط پیروان محمد بود.

مسیلمه از خود سوره های زیادی سرود و فقط تعدادی از آنها در دسترس ما است.

در پایان، مقال خود را با چند سوره از مصحف مسیلمه به انتها میرسانم و برای آن دسته از خوانندگانی که با داستان اعجاز ادبی قرآن آشنا نیستند می گویم: بعد از مرگ محمد عده زیادی از مسلمین به خصوص معتزله به اعجاز ادبی قرآن ایمان نداشتند و بعضی از آثار شعرای عرب را زیباتر از قرآن ميدانستند.
از جمله “ابراهیم بن یسار النظام” که از بزرگترین علمای مسلمان و عالمان به ادب عربی بود….

در اين قسمت قطعه هايي از مصحف مسيلمة را براي شما مي اورم (لازم به ذکر است این سوره ها کامل نیست و در بین آیات آن،قسمت های مفقودی وجود دارد)

سورة الخابزات :
والمُبذرات زرعًا■ والحاصدات حصدًا■ والذاريات قمحًا■ والطاحنات طحنًا■ والعاجنات عجنًا■ والخابزات خبزًا■ والثاردات ثردًا■ واللاقمات لقمًا■ إهالة وسمنا■ لقد فضلتم على أهل الوبر■ وما سبقكم أهل المدر■ ريفكم فامنعوه■ والمعتر فآووه■ والباغي فناوئوه.

سورة الشمس:
وَالشَّمْس وَضُحَاهَا■ في ضوئها ومنجلاها■ وَاللَّيْل إِذا عَداهَا■ يطْلبهَا ليغشاها■ فأدركها حَتَّى أَتَاهَا■ وأطفأ نورها فمحاها.
اذكروا نعْمَة الله عَلَيْكُم ■واشكروها إِذ جعل لكم الشَّمس سِرَاجًا■ والغيث ثجاجا■، وَجعل لكم كباشا ونعاجا ■وَفِضة وزجاجا ■وذهبا وديباجا■ وَمن نعْمَته عَلَيْكُم أَن أخرج لكم من الأَرْض رمانا ■وَعِنَبًا وريحانا ■وحنطة وزوانا.

سورة النساء: 
إن الله خلق النساء أفواجا■، وجعل الرجال لهن أزواجا،■ فنولج فيهن قَعسا إيلاجا■ثم نخرجها إذا شئنا إخراجا■فينتجن لنا سِخالا نِتاجا.
إنكن معشر النساء خلقتن أفواجًا■ وجعلتن لنا أزواجًا■ نولجه فيكن إيلاجا

سورة الاعلى:
سبح اسم رَبك الْأَعلَى■ الذي يسر على الحبلى■ فَأخرج مِنهَا نسمَة تسْعى■ من بَين أحشاء ومعى■ فَمنهم من يموت ويدس في الثرى■ وَمِنهم من يعِيش وَيبقى إِلَى أجل ومنتهى■ وَالله يعلم السر وأخفى■ وَلَا تخفى عَلَيهِ الآخِرَة وَالأولی

سورة الجماهر:
إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْجَوَاهِرْ■ فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَهَاجِرْ■ إِنَّ مُبْغِضَكَ رَجُلٌ كَافِرْ.

براي ديدن و خواندن مصحف مسیلمه اینجا را کلیک کنید.

 

دیدگاهتان را بنویسید