شكنجه در اسلام

متن عربی حدیث:
حَدَّثَنَا سُلَيْمَانُ بْنُ حَرْبٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ زَيْدٍ، عَنْ أَيُّوبَ، عَنْ أَبِي قِلاَبَةَ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، قَالَ: قَدِمَ أُنَاسٌ مِنْ عُكْلٍ أَوْ عُرَيْنَةَ، فَاجْتَوَوْا المَدِينَةَ «فَأَمَرَهُمُ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، بِلِقَاحٍ، وَأَنْ يَشْرَبُوا مِنْ أَبْوَالِهَا وَأَلْبَانِهَا» فَانْطَلَقُوا، فَلَمَّا صَحُّوا، قَتَلُوا رَاعِيَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَاسْتَاقُوا النَّعَمَ، فَجَاءَ الخَبَرُ فِي أَوَّلِ النَّهَارِ، فَبَعَثَ فِي آثَارِهِمْ، فَلَمَّا ارْتَفَعَ النَّهَارُ جِيءَ بِهِمْ، «فَأَمَرَ فَقَطَعَ أَيْدِيَهُمْ وَأَرْجُلَهُمْ، وَسُمِرَتْ أَعْيُنُهُمْ، وَأُلْقُوا فِي الحَرَّةِ، يَسْتَسْقُونَ فَلاَ يُسْقَوْنَ». قَالَ أَبُو قِلاَبَةَ: «فَهَؤُلاَءِ سَرَقُوا وَقَتَلُوا، وَكَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ، وَحَارَبُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ»

 ترجمه : انس بن مالك (رضى الله عنه) مى گويد: عده اى از طايفه عكل يا عرينه

به مدينه آمدند و از آب و هواى آن بيمار شدند. رسول الله (ص) دستور داد تا خود را به شتران برسانند و از شير و إدرار آنان بخورند. آنان چنين كردند و از بيمارى شفا يافتند. پس از آن چوپان رسول الله را كشتند و شتران را با خود بردند. پيامبر خدا (ص) صبح زود (از اين جنايت)باخبر شد. بلافاصله دستور داد تا آنان را تعقيب كنند. چند ساعتى از روز نگذشته بود كه آنها را اسير كرده، خدمت رسول الله (ص) آوردند. آنحضرت (ص) دستور داد تا دست و پايشان را قطع و چشم هايشان را كور كنند و آنها را در آفتاب گرم و سوزان قرار دهند.(دستور اجرا شد). آنان از شدت تشنگى، درخواست آب كردند، ولى به آنان آب ندادند.

منبع: (کتاب صحیح بخاری نوشته یمحمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي جلد۱ صفحه ۵۶ شماره ی۲۳۳/دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانية بإضافة ترقيم ترقيم محمد فؤاد عبد الباقي))
وقتی پیامبر اسلام برای اعتراف گرفتن شکنجه میکرد
شاید این مطالب باعث باد کردن رگ گردن شما یا عصبانیت فراوان شما بشود. اما حقیقت را باید گفت. اینکه نظام اسلامی ایران خیلی ضد انسانی و جنایتکار است شکی در آن نیست، اما اسلامی بودن آن را نمیشود انکار کرد. حداقل میتوان گفت که حکومت ایران به با درصد خیلی بالایی اسلامی است و میتوان مصداق هر حرکت آن را در فقه و تاریخ اسلام جستجو کرد.
طبق منابع معتبر و محکم اسلامی پیامبر اسلام در پایان جنگ خیبر، شخصی با نام «كنانة بن ربيع» را برای اعتراف مکان جواهراتش به دست شکنجه‌گر میسپارد. گزارش سه مورخ را با هم میخوانیم :
هنگامى كه پيامبر (ص) بر نطاة پيروز شدند، كنانة بن ابى الحقيق به هلاك و نابودى خود يقين كرد و مردم نطاة را هم ترس فرا گرفته بود. كنانه آن پوست شتر را كه محتوى زر و زيورهايشان بود، شبانه در خرابه‏اى زير خاك پنهان كرد و كسى او را نديده بود. خرابه مذكور در منطقه كتيبه بود و همانجا بود كه ثعلبه هر سپيده دم كنانه را مى‏ديد كه اطراف آن گردش مى‏كند. پيامبر (ص)، زبير بن عوّام را همراه تنى چند از مسلمانان با ثعلبه به آن خرابه فرستاد، و آنجا را كندند و آن گنج را به دست آوردند. و هم گفته شده است كه خداوند متعال رسول خود را به آن گنج رهنمايى فرمود. چون اين گنج پيدا شد، پيامبر (ص) دستور فرمود زبير كنانه را شكنجه دهد تا هر چه كه پيش او است به دست آورد. زبير كنانه را شكنجه داد، حتى سنگ آتش‏زنه‏اى را روى سينه او گذاشت. سپس پيامبر (ص) به زبير دستور دادند تا كنانه را به محمد بن مسلمه بسپارد تا او را در مقابل خون برادرش محمود بن مسلمه بكشد، و محمد بن مسلمه او را كشت. و هم دستور فرمود تا برادر ديگر را هم شكنجه دهند، و سپس او را به وارثان بشر بن براء سپرد تا به عوض خون او بكشندش و او هم كشته شد. و گويند گردنش را زدند. پيامبر (ص) در قبال اين كار آنها اموالشان را حلال كرد و زن و فرزندانشان را به اسارت گرفت.
 منبع:مغازى تاريخ جنگهاى پيامبر(ص)، محمد بن عمر واقدى (م ۲۰۷)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مركز نشر دانشگاهى، چ دوم، ۱۳۶۹ش. ص:۵۱۳.
پس مردى بيامد و بر كنانة بن [ابى‏] الحقيق غمز كرد و گفت: اين داند كه گنج بنى نضير كجا نهاده است. پيغمبر او را بخواند. او منكر شد، و هر چند گفتند مقّر نيامد. پس به روان پدرش سوگند دادند. او سوگند نخورد و مقر نيامد. پس مردى ديگر از آن اسيران جهودان بيامد و بر وى غمز كرد و گفت: اينجا بر در اين حصار يكى ويرانه هست، من كنانه را ديدمى هر روز بامداد كه بر گرد آن ويرانه همى‏گشتى، پيغمبر او را بخواند و بپرسيد. او مقر نيامد. پيغمبر گفت: اگر اين ويرانه بكنم و آن گنج بيابم ترا بكشم. كنانه گفت: روا است. پس آن ويرانه‏ها بكندند و از آن گنجها لختى بيافتند. پيغمبر از آن خواسته‏هاى ديگر طلب كرد، او مقّر نيامد. زبير بن العوّام را بخواند و گفت: او را عذاب همى كن تا مقر آيد يا بميرد. زبير او را دست و پاى ببست و بخوابانيد و آتش زنه بر روى او و بر ريشش همى زدى تا همه [اندام‏] او بسوخت و هم مقّر نيامد. زبير دانست كه او به مرگ نزديك آمد، پيش پيغمبر آمد و او را بگفت. پيغمبر گفت شو و او را به محمّد بن مسلمه ده تا به جاى برادرش بكشد. و محمّد بن مسلمه را برادرى بود نامش محمود بن مسلمه بر در آن حصار نخستين كشته شده بود. پس محمّد بن مسلمه كنانه را بستد و به جاى برادر بكشت.
  منبع: تاريخنامه طبرى ، گردانيده منسوب به بلعمى (ق ۴)، تحقيق محمد روشن، تهران، جلد ۱و۲ سروش، چ دوم، ۱۳۷۸ش، جلد ۳،۴،۵ البرز، چ ۳، ۱۳۷۳ش. ج‏۳،ص:۲۳۳.
و كنانة بن الرّبيع كه شوهر صفيّه بود أسير كردند و او را پيش پيغمبر، عليه السّلام آوردند و گنجهاى قوم بنى النّضير بدست وى بود كه ايشان به وديعت پيش وى نهاده بودند، و سيّد، عليه السّلام، از وى مى‏پرسيد تا نشان آن گنجها بدهد و بگويد كه كجا مدفونست، و وى إنكار مى‏نمود و مى‏گفت كه: من خبر از ان ندارم، و هر چند كه سيّد، عليه السّلام، با وى مى‏گفت تا إقرار كند و نشان بدهد، البتّه إقرار نمى‏كرد. پس يكى هم از يهود خيبر پيش سيّد، عليه السّلام، آمد و خبر آن گنجها از وى بپرسيد، وى گفت: من نمى‏دانم، ليكن كنانة بن الرّبيع هر وقتى يا هر روزى مى‏ديدم كه برفتى و گرد آن خربه برآمدى و چيزى از آن جايگاه طلب كردى، اكنون گمان چنان مى‏برم كه گنجها هم آنجا مدفونست. پس سيّد، عليه السّلام، ديگر بار كنانة بن الرّبيع پيش خود خواند و او را گفت: اگر نشانه اين گنجها كه تو إنكار مى‏كنى پيش تو بيابم، ترا بكشم؟ گفت: بلى. بعد از ان سيّد، عليه السّلام، بفرمود تا آن خربه كه يهودى نشان داده بود بكندند و بجستند و گنجها بعضى در آن خربه بيافتند. پس سيّد، عليه السّلام، كنانه ديگر بار بخواند و او را گفت: اكنون بگوى تا بقيّت اين گنجها كجا پنهان كرده‏اى؟ و كنانه هم إبا كرد، و إنكار نمود . پس سيّد، عليه السّلام، زبير بن العوام را بفرمود تا او را عذاب مى‏كند تا آن وقت كه إقرار بكند. و زبير او را عقوبت مى‏كرد و هيچ إقرارى نمى‏كرد. پس سيّد، عليه السّلام، او را به محمّد [بن‏] مسلمه داد تا وى را بعوض برادر خود محمود بن مسلمه باز كشد. پس محمّد برخاست و وى را در حال گردن بزد.
منبع: سيرت رسول الله، ترجمه و انشاى رفيع الدين اسحاق بن محمد همدانى قاضى ابرقوه (م ۶۲۳)، تحقيق اصغر مهدوى، تهران، خوارزمى، چ سوم، ۱۳۷۷ش. ج‏۲،ص:۸۳۰.

 

37 thoughts on “شكنجه در اسلام

  1. درود

    همواره تکیه مخالفان اسلام بر محمد بن عمر واقدی بوده است، و او همانی است که طبری برای نوشتن کتاب تاریخ از وی بهره ها برد. وی چون اصل زندگانی اش را در قرن دوم هجری به سر برد، از این رو منبعی شد برای برخی تاریخ نویسانی (که البته تواریخ معتبری ننوشتند مانند طبری، و بسیاری دیگر).

    حال ازآن جا که نویسنده محترم و بسیاری دیگر از مخالفین اسلام به او در کتاب المغازی استناد می کنند، جالب است حال و هوایش را در نظر علمای اهل سنت بدانیم، شیعه که او را به خاطر گفتارهای جعلی اش اصلا نمی پذیرد و جالب آن که بدانیم که علمای اهل سنت نیز پیرامون او چه گفته اند.

    جال شناسان در مورد او نيز سخنان بسيارى گفته اند:
    احمد بن حنبل گويد: او بسيار دروغگو است و احاديث را دگرگون مى سازد.
    بُخارى و ابو حاتِم در مورد او گويند: محمّد بن عمر فرد متروكى است.
    همچنين ابو حاتِم و نَسايى گفته اند: او حديث وضع مى كرد.
    ابن راهْوَيْه گويد: به نظر من او از كسانى است كه حديث وضع مى كنند.
    ابن مَعين گويد: او فرد موثّق و مورد اطمينانى نيست.
    دارقُطْنى گويد: در او، از نظر نقل حديث، ضعفى است.
    ابن عَدى گويد: احاديث او محفوظ و منضبط نيستند و بلا و گرفتارى از آن هاست.
    سمعانى گويد: سخن درباره او بسيار است.
    ابن خَلّكان گويد: رجال شناسان او را در نقل روايت تضعيف كرده اند و در مورد او سخنانى گفته اند.
    يافعى گويد: پيشوايان حديث او را تضعيف كرده اند.
    ذهبى گويد: بر ترك روايات او اتّفاق نظر هست.

    نگاه كنيد به: ميزان الإعتدال: ۶ / ۲۷۳، المغنى فى الضعفاء: ۲ / ۳۵۴، الكاشف: ۳ / ۶۵ ، مرآة الجنان: ۲ / ۳۶، در حوادث سال ۲۰۷، الأنساب: ۵ / ۵۶۷ ، تقريب التهذيب: ۲ / ۱۱۷ و طبقات الحفّاظ: ۱۴۹ و منابع ديگر.

    نکته ی دیگر آن که علمای اهل سنت چون واقدی را موافق ذهب خود دانسته اند، احادیثی از او نقل کرده اند مانند همین روایتی که از بخاری آورده شده، ولی علمای شیعه، به هیچ وجه جعلیات چنین افرادی را قبول ندارند و در کتب معتبر فقهی (اگر نویسنده محترم خواستند ارائه می دهم که) تمام فقهای شیعه به حرام بودن شکنجه، و چه برای گرفتن اعتراف چه غیر آن تصریح کرده اند.

    با تشکر

    1. اسلام علیکم

      اولا واقدی رو رجالیون سنی تضعیف کردن ولی همیشه شیعیان بش استناد میکردن تو کتاباشون! ثانیا شما اولین آدرسو ندیدی؟ صحیح بخاری بود این کتاب مورد قبول اهل سنت هست صحیح ترین کتاب بعد از قران هست بعد شما فارسنامه ابن بلخی و تاریخ بلعمی و سیره ابن اسحاق رو کلا ندیدی چشت یهو رفت رو واقدی بعد کل مقاله رو بی ارزش دونستی! حالا شما مقدمه ای که که بر مغازی الواقدی نوشتن و تو چاپ تهرانش نوشته شده برو بخون تا بفهی شیعیان هم چقدر براشون مورد اعتماد بوده و تبحرش رو در تاریخ بفهمی تمامی مستشریقین و محققین دارن بش استناد میکنند هر چند رجالیون سنی تضغیفش کردند این یکی از منابع بسیار قدیمی هست و نمیشه ازش گذشت

      1. درود بر س.تسمیک

        اگر آشنا به شیوخ بخاری و ارباب روایت در اسلام باشید، متوجه می شوید که همگی این روایت رو از واقدی گرفتند، واقدی متوفای سال ۲۰۶ یا ۲۰۷ هجری است و از تمامی مورخین و محدثین، قدیمی تر است؛ اینکه من فقط واقدی رو نقد کردم به همین علت بود، چرا من تمام کتاب هایی که شما فرمودید رو دیدم، ولی ظاهراً مطلع نیستید که بلعمی مختصر تاریخ طبری است و طبری مجموعه روایات پیش از خودش رو به عنوان تاریخ جمع کرده است. همچنین سیره ابن اسحاق و مانند اینها.

        ببینید دوست عزیز، اگر کمی دقت بفرمایید اینان برای اینکه تاریخ بنویسند و یا یک مجموعه حدیثی رو تدوین کنند، نیازمند به روایات ماقبل خودشون هستند و کتاب واقدی، منبعی برای این ورایات قرار گرفته. پس اگر اعتبار واقدی به زیر سوال بره، اعتبار تمام کسانی هم که روایت رو از او گرفتند، از بین خواهد رفت.

        نکته دیگر، شما فرمودید: «صحیح بخاری، این کتاب مورد قبول اهل سنت هست صحیح ترین کتاب بعد از قران هست» بله من هم اطلاع دارم، ولی این چه ارتباطی به بحث داره؟ اهل سنت مجموعه کتاب بخاری رو به خاطر تبحر بخاری صحیح می دونند، نهایت اشکال شما این خواهد بود که باز هم این مقاله، اشکالی دیگر به اهل سنت است نه شیعه.

        ازین قبیل اشکالات به صحیحین (بخاری و مسلم) فراوان است که در کتابی به نام سیری در صحیحین، بسیاری از آنها نوشته شده است. اگر شما می فرمایید که بخاری صحیح ترین کتاب است، این همان اشکال ما به اهل سنت است که چرا این کتاب با وجود همچین روایات دورغی، باز هم صحیح ترین کتاب است. (خواهش می کنم دقت بفرمایید، نمی دونم تونستم منظورم رو درست برسونم یا خیر)

        و اینکه فرمودید شیعیان بر آن مقدمه نوشته اند و به آن استناد می کنند، بله این هم درسته، اما استنادشان برای رد اهل سنت است، نه آن که روایات واقدی را بگیرند و بدان عمل کنند. (در هیچ کتاب فقهی و تاریخی شیعی، روایتی از واقدی به عنوان روایت صحیح آورده نشده.)

        اینهم که فرمودید: «تبحرش رو در تاریخ بفهمی تمامی مستشریقین و محققین دارن بش استناد میکنند هر چند رجالیون سنی تضغیفش کردند این یکی از منابع بسیار قدیمی هست و نمیشه ازش گذشت» باز هم درسته، ولی ظاهرا دقت نکردید که واقدی در تاریخ تبحر داشته نه در نقل روایت و این مقاله، پیرامون نقل یک روایت بود. جملاتی هم که از رجالیون آوردم، همه پیرامون روایات وی بود که بسیار دروغگو بوده، و اینکه در تاریخ تبحر اشته، فقط در تاریخ معاصر خود که حسی آن را نگاشته، نه تاریخ زمان پیامبر را تا مجبور شود از روایات استفاده کند، زیرا در روایت دروغ میگفته. اما در تاریخ زمان خودش، نوشته اند که خود شخصا به محل حوادث می رفت و وقایع را ثبت می کرد.

        اگر باز هم دچار ابهام هست، در خدمت شما هستم.

    2. دوستدار حقیقت (!) منابعی که استفاده شده از معتبر ترین منابع تاریخ اسلام میباشد ، سیره ابن اسحاق ، مغازی واقدی ، تاریخ طبری و صحیح بخاری ، در قران هم دستور شکنجه داده شده (۳۳ مائده) بهتر نیست بجای این یاوه گویی ها حقیقت را بپذیرید ؟!

  2. حالا جدای از تصحیح حدیث از دوستار حقیقت سوال میکنم آیا عقلا مجازاتی که پیامبر برای قاتلین چوپان پس از خیانت در جواب محبت خود در نظر میگیرد محال است ؟ آیا خشونت به حق، بخشی از سیره پیامبر و دستور قرآن نیست

    1. درود بر سرگردان به دنبال حقیقت

      با عرض پوزش، بنده متوجه پرسش نخست نشدم، اگر اشکالی نداره، دوباره مطرح بفرمایید.

      اما پیرامون پرسش دوم که از خشونت به حق پرسیدید، باید خدمتتون عرض کنم که اصلاً چنین چیزی در اسلام حقیقی یعنی شیعه، وجود خارجی ندارد.
      خشونت فی نفسه (به خودی خود) مذموم و ناپسند است و حتی یک سند و یک روایت از منابع شیعی وجود ندارد که امامان شیعه، خشونت را به هر نحوی که بخواهد باشد، تأیید کنند. چه قدر در منابع روایی شیعه آمده است که حتی با اسیران خود به نیکی رفتار کنید. و حتی در روایاتی که پیرامون دفاع از خود در برابر دشمن آمده است، انسان حق ندارد دشمن خود را (به خاطر دفاع از خویش) بکشد، بلکه می بایست کاری کند که تنها جانش ایمن بماند.
      در مورد دشمنان نیز، اسلام کاملاً مطابق با اخلاق عمل کرده است، پیرامون کسانی که اسلام را رعایت نمی کنند باز هم خداوند آنان را برادران دینی معرفی می کند. (توبه: ۱۱)
      برای اهل کتاب (اعم از یهودیان و مسیحیان و …) نیز تمام مال، جان، عرض و ناموسشان محترم است و برای کفار و مشرکین نیز، تا زمانی که نخواهند اسلام را از بین ببرند و دست به حمله نبرند، باید در کمال ایمنی و صلح با آنان زیست.
      اما اگر بخواهند اسلام را از بین ببرند، مثلا شبیخون بزنند و یا به کشورهای اسلامی حمله کنند، تنها در حدی که فتنه شان از بین برود و دوباره امنیت برقرار شود، می بایست جنگید. حتی مسلمانان حق ندارند در دفاعی که از خود می کنند، ناعادلانه دشمنان را از بین ببرند، مثلاً حق ندارند خانواده های آنان را بکشند و یا سم در غذا و آب هایشان بریزند و یا از بمب های اتمی و انفجارات و مانند آنها استفاده کنند، بلکه همان جنگ تن به تن عادلانه، و آن هم تا حدی که فتنه آنان از بین برود و آتش جنگ خاموش شود، درست مانند جنگ هشت ساله ایران که فقط از مرزها دفاع کردند و به محض دست برداشتن صدام، آتش جنگ تمام شد. (البته جنگ هشت ساله فقط یک مثال بود.)

      اگر سندی پیرامون اثبات خشونت در شیعه یافتید، به اشتراک بگذارید تا ما هم مطلع شویم.

      1. دوست عزیز
        در اینباره انقدر مدرک تاریخی هست که میتوان از آنها یک پشته درست کرد.
        ولی امروز موردی از ان را برای خوانندگان محترم در سایت قرار دادم.

      2. درود

        هر چه مدرک هست بیاورید. البته نه از منابع مورد وثوق اهل سنت، بلکه از منابع معتبر شیعی. اگر یک دانه هم از منابع شیعه آوردید، من تمام حرف هایتان را می پذیرم.

        بنده در جواب یکی از رفقا گفتم که اصل این مطلب گذاشتن ها، مغلطه تعمیم جزء بر کل هست اینکه ما از منابع سنی، علیه شیعه مطلب بگذاریم که کاری ندارد، و بدتر از آن اگر به اسلام نسبت بدهیم که دچار این مغلطه شده ایم.

        اگر واقعا سندی دارید، بگذارید. فقط از منابع شیعه باشد نه روایات دورغین اهل سنت.

        باز هم تکرار می کنم، این روایاتی که می گذارید، اشکال خود ما شیعیان بر اهل سنت است که چرا چنین روایات دروغی در کتب خود دارند. (ولی ظاهرا هنوز دوستان متوجه این منظور من نشدند!)

      3. ما نمیخوایم شما بپذیرید شما فکر میکنید اسلام یعنی تشیع عزیز من اصلا منابع تشیع ارزشی ندارند من در پست دیگر نشون دادم شیعه در کل کتاب هایش حتی یک سند صحیح هم طبق تعریف خودش در مورد حدیث صحیح ندارد بعد شما میگید از شیعه بیارید؟ ما اینجا اسلام رو نقد میکنیم اسلام هم شامل قرآن و سنت هست و مصادر اهل سنت در موقع خودش برای رد تشیع به مصادر خودش هم اشاره میکنیم…شما هم اگر ادعا میکنید جعلی هست رو هوا نگید سند بیارید روایت صحیح بخاری رو بیا بررسی کن اگر میگی جعلیه فعلا که تمام رواتش ثقه هستند شما نیمخوای قبول کنی چون شیعه صفوی هستید مشکل ما نیست

  3. در جواب س.تسمیک

    ظاهراً معنای صحیح رو در تعریف علمای شیعه نمی دونید؟ صحیح به روایتی گفته میشه که تمام افراد سندش شیعه و عادل باشند. و از این دست روایات، فراوان در کتب حدیثی شیعه وجود داره. (متاسفانه شما اون ها رو ندید.)

    اما جواب مغلطه رو ندادید: تعمیم جزء بر کل، یا تعمیم اهل سنت بر اسلام!!! ظاهرا پاسخی هم نداشته باشه. شما که میگید اسلام قرآن و سنته، درسته؛ اما تعریف سنت رو نمی دونید. سنت، به معنای عترت پیامبر ص یعنی اهل بیت ع هم هست. (سنتی و یا عترتی اهل بیتی: خواهشاً کمی دقیق تر مطالعه کنید.)

    بخاری هم تمام روات ثقه است!!! خب من که جواب دادم، با مبانی اهل سنت ثقه است نه با رجال شیعه. ولی اشکالی نداره، این اشکالات رو به اهل سنت می کنید، و از اون مغلطه هم استفاده می کنید. از عظمت مذهب شیعه هست که نمیشه به این راحتی ها بهش اشکال کرد.

    شیعه صفوی هم که گفتید تهمته! این احترام به عقایده؟! من که تا حد امکان رعایت ادب رو کردم، با تهمت جواب می دید؟! خود شما چه دین و مذهبی دارید که تهمت به این راحتی درش مباحه!!!

    بنده هنوز هم توقع یک بحث علمی رو داشته و دارم.

    1. بنده درسش رو خوندم اتفاقا قبل از اینکه شما تعریف علماتون رو بنویسید زیر پست : http://www.eslam.nu/2016/06/27/%D9%86%D8%AD%D9%88%D9%87-%D9%83%D8%B4%D8%AA%D9%86-%D8%A7%D8%A8%D9%86-%D9%85%D9%84%D8%AC%D9%85-%D8%AF%D8%B1%D9%88%D8%BA-%D8%A2%D8%AE%D9%88%D9%86%D8%AF%D9%87%D8%A7%D9%89-%D8%B4%D9%8A%D8%B9%D9%87/#comments

      براتون نوشتم و طبق همون قاعده ردش کردم براتون دوباره نقل میکنم:

      علمای شما حدیث صحیح رو اینطور تعریف کردند:
      شهید ثانی و پدرش میگویند: ما اتصل سنده إلى المعصوم بنقل العدل الضابط عن مثله في جميع الطبقات
      سند روایت باید متصل به معصوم از راوی عادل و ضابط در همه طبقات باشد
      [الشهيد الثاني (الدراية ص)۱۹ وابنه (المعالم) ص ۳۶۷ – نقلا عن المسند/ د. الفضلي]
      عاملی میگوید:
      ما اتصل سنده بالعدل الإمامي الضابط عن مثله حتّى يصل إلى المعصوم من غير شذوذ ولا علة
      سند روایت باید عادل امامی و ضابط باشد و بدون هیچگونه علت و شذوذ به معصوم متصل شود
      [(وصول الأخيار إلى أصول الأخبار ص ۸۰].
      وهذا يعني أن الحديث الصحيح هو المسند الذي تتامت فيه سلسلة السند من آخر راو له حتى المعصوم الذي صدر منه الحديث، مع اشتراط أن يكون كل واحد من الرواة في جميع أجيال الرواية إمامياً عادلاً ضابطاً في حفظه للحديث ونقله له
      سند صحیح یعنی اینکه تمامی سلسله سندی آن تا آخر به معصوم برسه حتی کسیکه از اول روایت از اون نقل شده به شرطیکه همگی از دم امامی عادل و ضابط در حفظ و نقل روایت از معصوم باشند
      [المسنـد – د. عبد الهادي الفضلي]
      آیت الله خمینی می گوید:
      العدالة عبارة عن ملكة راسخة باعثة على ملازمة التقوى مِن ترك المحرّمات وفِعل الواجبات.
      عدالت عبارت است از ملکه پایدار که منجر به تقوا و ترک محرمات و انجام وظایف شود
      [تحرير الوسيلة ۱/۵ مسألة ۲۸ ]
      علامه مجلسی میگوید:ثم اعلم أن المتأخرين من علمائنا اعتبروا في العدالة الملكة، وهي صفة راسخة في النفس تبعث على ملازمة التقوى والمروة، ولم أجدها في النصوص، ولا في كلام من تقدم على العلامة من علمائنا، ولا وجه لاعتبارها
      پس آنچه از علمای متاخرمان درباره نظر و معتبر دانستن به عدالت ملکه میدانم اینست که این صفتی پایدار در خود هست که منجر به برانگیختن تقوا و مروت میشود که در نصوص آنها را پیدا نکردم نه در کلام علمایمان از اول و حتی بصورت اعتبار هم وجود ندارد
      [بحار الأنوار (۸۵/۳۲)]
      اگر روایات شیعه رو ببینیم متوجه خواهیم شد که از منظر علمای حدیث شیعه جز عده ای بسیار ناچیز از رواتشون مابقی دارای اون عدالت نیستند و در یک روایت هم روات عادل امامی و ضابط پشت سرهم قطار نشده اند.
      حرعاملي میگوید:لم ينصوا على عدالة أحد من الرواة،إلا نادراً،وإنما نصوا على التوثيق،وهو لايستلزم العدالة قطعاً بل بينهما عموم من وجه،كماصرح به الشهيد الثاني وغيره …
      برعدالت روات(شیعه)نصی وجود نداردجز تعدادی بسیار ناچیز آنچنانکه برتوثیق نص دارندوآن قطعا نیازی به عدالت داردهمچنانکه شهیدثانی ودیگران به آن اشاره کرده اند
      [وسائل الشيعة (۳۰/ ۲۶۰)].
      سیدمحي الدين موسوي غريفي میگوید:ولا شك في أن هذا التوثيق شهادة منهم بأمانة الموثق،وصدقه في الحديث فحسب،فلا تثبت به عدالته …
      و شکی نیست که این توثیق گواهی ایشان فقط به امانت و راستی در حدیث است وعدالت را ثابت نمی کند
      [قواعد الحديث جلد ۱ صفحه ۳۲]
      حرعاملي میگوید:ودعوى بعض المتأخرين: أن(الثقة)بمعنى (العدل،الضابط) ممنوعة ،وهومطالب بدليلها وكيف؟ وهم مصرحون بخلافها حيث يوثقون من يعتقدون فسقه،وكفره وفساد مذهبه؟ ….
      و بعضی ازمتاخرین ادعاکردند ثقه بودن بمعنای عدل وضابط بودن ممنوع است واین کلام با دلیلش چگونه است؟ وایشان به خلافش صراحت دارند وبا مستند اعتقاد به فسق وباطل بودن وکفر وفساد درمذهبش دارند
      [وسائل الشيعة (۳۰/ ۲۶۰)].
      من خیلی مختصر از علمای خودتون نشون دادم که اصلا شیعه حتی یک روایت صحیح هم ندارد! در آینده خیلی مفصل تر در این موضوع در این سایت پرداخته خواهد شد لذا سه تا مصدری که شما آوردید طبق این مواردی که عرض کردم رد میشه چون شما نمیتونید عدالت این روات رو ثابت کنید

      1. چه در جواب ازین مطلبی که گذاشتید ساده است.

        «نصی بر عدالت شیعه وجود ندارد» خب معلومه که وجود نداردو برای همین از طریق رجال میان ثابت میکنند که آیا فلانی دارای ملکه عدالت بوده است یا خیر. نص برای عدالت منتهی به افرادی میشه که شاگرد امام بوده اند و امام برای آنان سخنی از عدالتشان گفته مانند عبد العظیم حسنی یا زراره و یا محمد بن مسلم، اما غیر این ها ازطریق رجال اثبات خواهد شد و با همین مبنا، بسیاری از روایات در کتب شیعه صحیح خواهد بود.

        نگاه کنید به کتاب مراه العقول علامه مجلسی که ابتدای شرح هر روایت صحیح و یا ضعیف بودن آن را میگوید. ببینید (بدون تعصب ببینید) که چه مقدار روایات صحیح در آن وجود دارد. کتاب وسائل الشیعه شیخ حر عاملی رو نگاه کنید (که در متنتون بهش استناد کردید) با مبنای خودش در صحیح و موثق و حسن، کتاب را می نویسد که بیست جلد تمام است (مقدمه آن را بخوانید تا ملتفت شوید) تازه جالب تر آن که باز هم گفته شد که روایات صحیحی هست ولی عاملی نیاورده، که منجر شد جامع الاحادیث شیعه رو تحت نظر آیت الله بروجردی بنویسند که ۳۱ جلد تمام است. خواهشا مقدمه آن را هم ببینید تا متوجه شوید.

        از همه این ها گذشته، تنها نیاز نیست که سند صحیح باشد، باز هم مثل این که لازم است کمی برای شما فرق معتبر و صحیح رو توضیح بدم. صحیح با همون شرایطی که گفتم هست و ممکن است شمال تنها ۲۰ درصد روایات ما شود، اما حدیث معتبر با ترجیحاتی که خارج از خود حدسث پیدا می شودريال شامل موثق، حسن و گاه ضعیف هم می شود (البته تا ترجیحاتی) که هر دو کتاب روایی ما یعنی وسائل الشیعه و جامع الاحادیث، با این مبنا نوشته شده است.

        این ها را بخوانید و اگر توانستید پاسخ بدید، من هم در خدمتم.

      2. جوابش اصلا برای شما ساده نیست میخواید ساده جلوه ش بدید در اثبات حدیث صحیح باید عدالت روات علمای شما هم گفتند عدالت و وثاقت تفاوت داره و همچنین در کتب رجالی نصی بر عدالت نیست بلکه در مورد وثاقت هست لذا چون عالت و وثاقت ثابت نیست اینطور کل روایات شما بر باد میره! حر عاملی خودش اخباری هست داره به حلی و دیگر کسانی که قائل به درایه بودند ایراد میگیره. علامه مجلسی هم در کتابش بدون هیچ قاعده ای فقط تصحیح و تضعیف کرده که البته پر از تناقض هم هست!

        جناب مجلسی در مر اه العقول شرح اخبار ال رسول شرح روایات کافی
        در یک جا افاضه نمودن ؛:
        ٣ ـ علي بن إبراهيم ، عن أبيه ، عن ابن أبي عمير ومحمد بن يحيى ، عن أحمد بن محمد عن ابن أبي عمير ، عن جميل بن دراج ، عن سلمة بن محرز قال قلت لأبي عبد الله عليه‌السلام إن رجلا أرمانيا مات وأوصى إلي فقال لي وما الأرماني قلت نبطي من أنباط الجبال مات وأوصى إلي بتركته وترك ابنته قال فقال لي أعطها النصف قال فأخبرت زرارة بذلك فقال لي اتقاك إنما المال لها قال فدخلت عليه بعد فقلت أصلحك الله إن أصحابنا زعموا أنك اتقيتني فقال لا والله ما اتقيتك ولكن اتقيت عليك أن تضمن فهل علم بذلك أحد قلت لا قال فأعطها ما بقي.

        الحديث الثالث : مجهول.

        نام کتاب : مرآة العقول نویسنده : محمّد باقر المجلسي جلد :۲۳ صفحه : ۱۳۲

        تا اینجا روایتی رو مجلسی از اصول کافی
        گفتن مجهول

        اما جناب مجلسی در کتاب ملاذ اخیار روایت با همین سند و با همین متن صحیح میداند.

        دقت کنید دوستان

        ۱۴-أحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ سَلَمَةَ بْنِ مُحْرِزٍ قالَ:قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ رَجُلًا أَرْمَانِيّاً مَاتَ وَ أَوْصَى إِلَيَّ فَقَالَ وَ مَا الْأَرْمَانِيُّ قُلْتُ نبَطِيٌّ مِنْ أَنْبَاطِ الْجِبَالِ مَاتَ وَ أَوْصَى إلَيَّ بِتَرِكَتِهِ وَ تَرَكَ ابْنَتَهُ قَالَ فَقَالَ لِي أَعْطِهَا النِّصْفَ قَالَ فَأَخْبَرْتُ زُرَارَةَ بِذَلِكَ فَقَالَ لِيَ اتَّقَاكَ إِنَّمَا الْمَالُ لَهَا قَالَ فَدَخَلْتُ عَلَيْهِ بَعْدُ فَقُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ إِنَّ أَصْحَابَنَا زَعَمُوا أَنَّكَ اتَّقَيْتَنِي فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا اتَّقَيْتُكَ وَ لَكِنِّي أَبْقَيْتُ عَلَيْكَ فَهَلْ عَلِمَ بِذَلِكَ أَحَدٌ قُلْتُ لَا قَالَ فَأَعْطِهَا مَا بَقِيَ‌

        الحديث الرابع عشر: صحيح

        نام کتاب : ملاذ الأخيار في فهم تهذيب الأخبار نویسنده : العلامة المجلسی جلد : ۱۵ صفحه : ۲۴۰

        حلا ممکنه بیان دفاع از حشیش باز کنن و بگن خوب مجلسی در کافی سند اولو مجهول دانسته که به این صورت میباشد

        ٣ ـ علي بن إبراهيم ، عن أبيه ، عن ابن أبي عمير

        جواب ما
        علی بن ابراهیم و پدرش ابراهیم بن هاشم از ثقات شیعه هستن
        اگر بگن مجهول دین شیعه بر باد رفته بقیه سندم که جناب طوسی در تهذیب اورده و مجلسی تصحیح کرده

        ولی در مراه العقول مجهول دانسته

      3. مجلسی در روایتی از کتاب تهذیب الاحکام و تعلیق بر روایت در کتاب ملاذ اخیار می نویسد:

        [الحديث ۳]

        ۳ وَ عَنْهُ عنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ لِلْجُمُعَةِ حَقّاً وَ حُرْمَةً فَإِيَّاكَ أَنْ تُضَيِّعَ أَوْ تُقَصِّرَ فِي شَيْ‌ءٍ مِنْ عِبَادَةِ اللَّهِ تَعَالَى وَ التَّقَرُّبِ إِلَيْهِ بِالْعَمَلِ الصَّالِحِ وَ تَرْكِ الْمَحَارِمِ كُلِّهَا فَإِنَّ اللَّهَ يُضَاعِفُ فِيهِ الْحَسَنَاتِ وَ يَمْحُو فِيهِ السَّيِّئَاتِ وَ يَرْفَعُ فِيهِ الدَّرَجَاتِ قَالَ وَ ذَكَرَ أَنَّ يَوْمَهُ مِثْلُ لَيْلَتِهِ قَالَ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تُحْيِيَهُ بِالصَّلَاةِ وَ الدُّعَاءِ فَافْعَلْ‌ فَإِنَّ رَبَّكَ يَنْزِلُ مِنْ أَوَّلِ لَيْلَةِ الْجُمُعَةِ إِلَى سَمَاءِ الدُّنْيَا فَيُضَاعِفُ فِيهِ الْحَسَنَاتِ وَ يَمْحُو فِيهِ السَّيِّئَاتِ فَإِنَّ اللَّهَ وَاسِعٌ كَرِيمٌ‌

        الحديث الثالث: صحيح

        کتاب : ملاذ الأخيار في فهم تهذيب الأخبار نویسنده : العلامة المجلسی جلد : ۴ صفحه : ۶۳۶

        اما یادش میرود همان روایت را در مراه العقول
        مجهول دانسته

        ٦ ـ محمد بن يحيى ، عن عبد الله بن محمد ، عن علي بن الحكم ، عن أبان ، عن أبي عبد الله عليه‌السلام قال إن للجمعة حقا وحرمة فإياك أن تضيع أو تقصر في شيء من عبادة الله والتقرب إليه بالعمل الصالح وترك المحارم كلها فإن الله يضاعف فيه الحسنات ويمحو فيه السيئات ويرفع فيه الدرجات قال وذكر أن يومه مثل ليلته فإن استطعت أن تحييها بالصلاة والدعاء فافعل فإن ربك ينزل في أول ليلة الجمعة إلى سماء الدنيا فيضاعف فيه الحسنات ويمحو فيه السيئات وإن الله واسع كريم.

        الحديث السادس : مجهول

        نام کتاب : مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول نویسنده : العلامه المجلسی جلد : ۱۵ صفحه : ۳۴۱

      4. از این تناقضات مجلسی خیلی میشه مثال آورد دلیل این تناقضات هم این هست که قاعده ی مشخصی برای تشخیص حدیث صحیح در شیعه نیست کما اینکه من قبل تر مفصل توضیح دادم. بحث کاملا مشخص هست

      5. حتی اگر بپذیریم که مجلسی نیز اشتباه کرده، چیزی اثبات نمیشه، مجلسی یک انسان است و امکان اشتباه از او می رود.

        مطلبی که برای نقض خود شما استفاده می شه اینه که به هر حال مجلسی در مرآه العقول بسیاری از روایات رو صحیح دانسته با مبنای خودش که حتی در علم رجال هم کتاب دارد.

        نیز جامع الاحادیث رو پاسخ نداید، ۳۱ جلد کتاب روایت که زیر نظر آیت الله بروجردی نوشته شده، حر عاملی رو گفتید اخباری، حالا سوال می کنم: آیت الله بروجردی هم اخباری بوده؟

        اخباری بودن یا نبودن حر عاملی هیچ دخلی در صحیح دانستن یا ندانستن نداره، متاسفانه اگر کمی بیشتر در مرام اخباری ها مطالعه می کردید، اخباری ها نیز معیارهای فراوای برای تمییز بین حدیث مجعول از صحیح دارند، متنهی نقل سند رو بنابر وثوق صاحب کتاب، ضروری نمی دونند. (دقت شود)

        برای مطالعه بیشتر به مقدمه حدائق الناضره رجوع شود که هم اخباری بوده و هم در جلد نخست کتابش پرامون روایات و بررسی آن شرح می دهد.

      6. این اشتباهات نیست این شیادی هست ایشون یه روش مشخصی برای تصحیح و تضعیف نداشته یگ روایتی که سندش این هست: مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّه قَالَ

        اصلا رواتش مشهور هستند همه هم ثقه هستند ایشون میاد روایت رو تضعیف میکنه! نگاه کنید به مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول جلد ۲۳ صفحه ۳۹۹ چاپ دار الكتب الإسلامية //////بعد در جاهایی دیگه همین سند رو تصحیح میکنه!

        این آقا اصلا رو هوا برای خودش تصحیح میکرده. بحث اصلا تصحیح و تضعیف علمای شما نیست ما از این علمایی که رفتن تصحیح و تضعیف کردن مبناشون رو میخوایم مگه حلی یا سید بن طاووس اولین کسی نبودند که برای شیعه حدیث صحیح رو تعریف کردند؟؟ خب اگر طبق تعریف ایشون باشه که اصلا یک روایت صحیح هم ندارید! من تو کامنتام با سند این براتون ثابت کردم. همین نشون میده که علمای دیگر شما هم مثل مجلسی هیچ قاعده ای نداشتند و بنا به هوس خودشون تضعیف و تصحیح میکردن اگر غیر از این هست طبق قاعده ی خودتون شما یک روایت صحیح بیارید و عدالت راویانش رو ثابت کنید!

        حر عاملی رو که گفتم اخباری هست بخاطر هجمه های ایشون به اصولیون و امثال علامه حلی هست در جلد آخر وسائل الشیعه

    2. در مورد اون بحث عترت و ثقلین بعد ها تو همین سایت توضیح داده میشه. منابعی که در اسلام قابل استناد هستند منابع اهل سنت هستند و توضیح دادیم شیعیان ۱۱ درصدی رو ما منابع رو نه تنها معتبر نمیدونیم بلکه کلهم ردش میکنیم کما اینکه توی همین پست توضیح دادم دلیلش چیه! اگرم ازش سند میاریم برای امثال شماست که شیعه شیعه میکنید. بنده هیچ وقت نگفتم که به عقاید احترام میذارم. عقاید با انسانها فرق دارند من ممکنه به یه گاوپرست احترام بذارم ولی به عقایدش احترام نمیذارم اونم عقیده ی تکفیری که شما دارید! اصلا شیعه نه تنها سند صحیحی نداره بلکه اصلا اسنادش مورد قبول مستشرقین و محققین قرار نگرفته

  4. هدف شما رو از این کامنت هاتون نمی دونم چیه.

    ولی صادقانه می گم که هدف خود من، یافتن اطلاعات بیشتر و به دست آوردن حقیقته.

    اگر باز هم فکر می کنید شیعه صفوی ام، انتخاب با خود شماست. (جواب بحث منطقی رو با تهمت نمی دن.)

    1. هدف من روشنگری هست. هدف شما هم حقیقت نیست هدف شما پاسخ به مطالب ما یعنی همون بحث پاسخ به شبهه هست! شما معلومه شیعه صفوی هستید اصلا مذهب شیعه ساخته عبدالله بن سبا هست و اون اعتقادی هم که فعلا عموم شیعیان دارند متاسفانه از دوره ی صفویه به خوردشون داده شده

      1. تهمت پشت سر تهمت! اولا جواب من رو ندادید که چه دینی دارید که به این راحتی اتهام رو مباح دانسته؟

        ثانیا عبدالله بن سبا وجود خارجی نداره و یک جعل تاریخی هست. متاسفانه کتاب ها رو مطالعه نکردید. (رجوع کنید به کتاب عبدالله بن سبا نوشته علامه عسگری)

        خوبه که این کامنت ها بین من و شما رد و بدل شد تا خوانندگان خودشون قضاوت کنند که وقتی شما نتونستید جواب بنده رو به اون روایت رد کنید، چندتا تهمت زدید. حتی به من عقیده تکفیر نسبت دادید، خدا رو شکر که ما به خدا اعتقاد داریم و معتقدیم که اون افرادی رو که تهمت میزنند به سزای اعمالشون می رسونه.

      2. اولا تهمت نیست حقایق مذهب شماست ثانیا نشون دادیم که بهتان در مذهب شما عبادت هست من مذهبی ندارم اگرم حرفی زدم براش سند آوردم عبدالله بن سبا در روایات شیعه و سنی ثابت شده و این کتابی هم که معرفی کردید جواب داده شده رجوع کنید کتاب ابن سبأ حقيقت است نه خيال
        تالی فسعد الهاشمى

        من جواب تک تک مطالبتون رو دادم متوجه نیستم اشاره تون به کدوم روایت هست

      3. مذهب ندارید، ولی عقل که داریم. عقل سلیم تمامی انسان ها، نسبت های ناروا دادن رو به شخصی که اصلا ازش شناختی نداریم، بسیار قبیح می دونه.

        واقعا از کجا من رو تکفیری دونستید؟ این تهمته.

        وقتی مذهب نباشه که راه و چاه رو به انسان ها نشان بده، عقل هم کم کم تعطیل خواهد شد.

      4. از شما می پرسم که خود شما کتاب ابن سبأ حقيقت است نه خيال رو خوندید؟

        اصلا در این کتاب چیزی از آنچه که علامه عسگری نوشته است را رد نکرده، تنها چیزی که در این کتاب استفاده می شود آن است که اگر عبدالله بن سبایی هم وچود داشته باشد، به خاطر غلوش کشته شده است و هیچ ارتباطی با شیعه ندارد.

        ثانیاً خواهشاً بحث ها رو از موضع خودشون تغییر ندیم. پیش کشیدن عبدالله بن سبا وسط بحث، تنها خروج موضوعی بود. به این می گن یکی از اقسام مغالطه در جدل که آدم، مطالب بی ارتباط با موضوع اصلی رو وارد نزاع کنه.

      5. درباره ابن سبا و نقش وی در تشکیل مذهب شیعه مقالاتی را بزودی خدمات دوستان قرار خواهم داد.

      6. مذهب شما تکفیری هست اگر شما شیعه اثنی عشری هستید پس تکفیری هستید چون کتاباتون اینو داره نشون میده

        فعلا که همیشه مذهب عقل رو تعطیل میکرد و باعث میشد باورمند به هر چیز غیر واقعی و خرافی و ضد اخلاقی باور داشته باشه…اون کتاب فسعد الهاشمی رو بخونید در آینده هم مقاله میذاریم خدمتتون وجود ایشون و غلو در مورد علی رو که پایه تشیع رو به وجود آمد توضیح خواهیم داد. شما یه نگاه کوچیک به الفرق الشیعه ابومحمد نبوختی کنید ایشون یه فصلی در مورد سبائیه داره

        با تشکر

  5. استنباط من با استفاده از تاریخ اسلام و قرآن این است که خشونت در بسیاری از آیات قرآن تجویز شده واین ربطی به شیعه و سنی ندارد ولی از آن طرف هم به عدم ظلم وتعدی وتناسب پاسخ به تجاوز متعدی تاکید شده و اینکه در مواردی که مسلمانان مورد خشونت یا تهدید منجر به خشونت قرار بگیرند اما سیره در مورد اسیر اینجور برداشت میشود که دو نوع سیره داریم دستور کلی مدارا با اسیر است (با اجتهاد به اینکه فتنه گر نباشد یعنی مانند جنگ ها که از نیرو های عوام استفاده میشده ) و دیگری متجاوزین ستمگر ی که منشا فتنه اند و یا جرم های خاصی مثل خیانت که با تناسب خشونت پاسخ داده میشده

  6. من نمیدونم هدف شما ازین سایت چیه ولی روشنگری با دروغ و تهمت و توهین نمیخونه
    اصل نوشتن این مطالب که یه روایت از کتب سنی ها پیدا میکنین و برای ایرانیایی که اکثرشون شیعه هستن میذارین این خودش مغلطه ی تعمیم ناروا ست که البته از بی دین ها اینجور مغالطه ها زیاد دیده میشه.

      1. من عینک تعصبم رو برداشتم.

        مغلطه رو جواب ندادین..

        منطق خوندین؟ اگر خونده باشین که مغلطه نمیکنین.

        من منتظرم مغلطه رو پاسخ بدید.ح

      2. هنوز مغلطه رو جواب ندادی گوگولی!!!

        روشنگر جون کجا رفتی؟؟؟

        البته که جوابی نداره، منی که توی دانشگاه چند ساله که منطق خوندم و دارم می خونم، نباید از شما توقع منطق داشته باشم.

      3. شما که به اصطلاح دانشگاه درس خوندید همچین ادبیاتی دارید؟ (گوگولی؟؟؟) البته اینها نشان از عجز و ناتوانی شما در پاسخ به مطالب مستندی هست که تو سایت بیان شده. قبلا به مطلب شما جواب دادیم قرار نیست اینجا فقط از چرندیات کتب شیعه سند داده بشه ما اینجا اسلام و تشیع رو رد میکنیم در مورقع رد اسلام از منابع اهل سنت میاریم و در موقع رد تشیع از تشیع سند میاریم

  7. س.تسمیک عزیز!

    معلوم میشه شما هم نوز متوجه مغلطه نشدید. بنده هم متوجه نقدهای شما د این سایت هستم و اگر فرصت رو داشته باشم، تک تک مطالبتون رو با کمی مطالعه می تونم نقد کنم. ولی بنده یه سوال ساده از مغلطه تعمیم ناروا کردم که در این سایت زیاد دیده میشه. ولی هنوز پاسخی بهش داده نشده.

دیدگاهتان را بنویسید