كميل بن زياد(صاحب دعاى كميل) چه كسى بود؟

Print Friendly, PDF & Email

كميل بن زياد نخعى را بيشتر بخاطر دعاى معروفش (دعاى كميل) ميشناسيم كه اين دعا به دعاى خضر نيز معروف است. علماى شيعه اين دعا را به او نسبت ميدهند و مانند هميشه براى كميل و دعاى كميل هزاران فضيلت دروغين ساخته اند.
در اين مقاله هم به شخصيت كميل ابن زياد و رابطه اش با على بن ابيطالب و هم به صحت و سقم دعاى كميل ميپردازيم و براى بار ديگر دست روحانيون فرصت طلب و دروغگو را رو ميكنيم.
منابع شيعه او را از اصحاب مورد اعتماد امام على و امام حسن دانسته اند و مانند هميشه يك بت جديد را در كتابهايشان تراشيده اند. به برخى ازين اظهار نظرها اشاره ميكنيم.

آيت الله سيد ابوالقاسم خويى در كتاب معروف خود بنام معجم رجال الحديث ميگويد: شيخ طوسی، كميل را از اصحاب امام على و امام حسن شمرده و شيخ مفيد در كتاب اختصاص او را ازسابقين و مقربين به على معرفى نموده و ابن داود نيز كميل را از خواص اصحاب اين دو امام ياد كرده است.

متن عربى: كميل بن زياد النخعي: عده الشيخ في أصحاب علي، و في أصحاب الحسن. و عده البرقي من أصحاب أمير المؤمنين من اليمن. و عده الشيخ المفيد في الإختصاص من السابقين المقربين من امیر المؤمنين عند ذكر السابقين المقربين. و تقدم في الأصبغ بن نباتة عده من ثقات أمير المؤمنين. قال ابن داود (۱۲۲۶): «كميل بن زياد النخعي من خواصهما»

آيت الله خويى در پايان مى‌گويد: اقول جلالة كميل و اختصاصه به اميرالمؤمنين عليه السلام من الواضحات التي لايدخلها ريب

ترجمهعظمت و قرب كميل نزد علي عليه السلام از واضحاتى است كه شكى در آن‌ها نيست.

منبع: معجم رجال الحديث، آيت الله خويى ج ١٥ ص ١٣٢ لينك صفحه اين كتاب ميباشد.

از آنجائى كه همه ميدانيم مذهب شيعه يك مذهب بت سازى و بت پرستى است و اينكه هركس كه با آل على همراه شود را تقديس ميكنند حتى اگر آن شخص از فاسدترين افردا زمان خود باشد، دليل تمايل به على را محبت و علاقه او نسبت به على توصيف ميكنند و دعاى معروف خضر را به او نسبت ميدهند و در اين اثنى روايات فراوانى درخصوص محبتش نسبت به آل على نقل ميكنند در حاليكه دليل پيوستن كميل به على نه به خاطر محبت او بلكه منافع شخصى و موضوعات سياسى بوده چنانچه كه در زمان خود على بدليل عدم كفايت و تسلط على بر اوضاع، كميل حتى به نظرات او هيچ وقعى نميگذاشت، از آن جمله ميتوان به حركت او به سمت قرقيسا به بهانه جنگ با سپاه معاويه به فرماندهى سفيان بن عوف و غارت و تاراج مردم آنجا اشاره كرد كه بدون اطلاع و آگاهى و موافقت امام على انجام گرفت درحاليكه معاويه در قرقيسا نبود و خبر حضور معاويه در قرقيسا به اشتباه به كميل رسيده بود و معاويه فرصت يافت شهر هيت كه كميل والى آنجا بود را تصرف كند و به اين خاطر كميل مورد سرزنش على واقع شد.

متن عربى روايت : وَكَانَ كميل بْن زياد النخعي عَلَى هيت في جند من شيعة علي (عليه السلام) فلما أغار سُفْيَان بْن عوف عَلَى الأنبار، كَانَ كميل قد أتى ناحية قرقيسيا لمواقعة قوم بلغه أنهم قد أجمعوا عَلَى أن يغيروا على هيت ونواحيها، فقال: أبدؤهم قبل أن يبدؤني فإنه يقال: ابدأهم بالصراخ يفر فاستخلف علي هيت وشخص بجميع أصحابه، فلما قربهم جيش سُفْيَان عبر أَهْل هيت ومن بقي بِهَا من أصحاب كميل وكانوا خمسين رجلا، فأغضب ذلك عليا وأحفظه (كذا) فكتب إِلَيْهِ: «إن تضييع المرء مَا ولي وتكلفه ما كفي عجز (حاضر) وإن تركك عملك وتخطيك إياه إِلَى قرقيسيا خطأوجهل ورأي شعاع»

منابع همراه با لينك صفحه كتاب:

١)انساب الإشراف بلاذري ج ٢ ص  ٤٧٣ لينك صفحه اين كتاب ميباشد.

٢)الكامل في التاريخ، ابن الأثير، أبو الحسن ج ٢ ص ٧٢٥ لينك صفحه اين كتاب ميباشد.

نظير اين روايت با كمى تفاوت در نهج البلاغه نامه ٦١ آمده است

٣)نهج البلاغه السيد الشريف الرضي ص ٧٣٩ لينك صفحه اين كتاب ميباشد.

و اين شايد نمونه اى باشد از بى عرضگى و بى كفايتى امام على كه كارگزارانى داشت كه بدون مشورت و نظرخواهى از او خودسرانه عمل ميكردند. منفعت طلبى كميل به همين جا ختم نميشود، وى بعدها در سپاه يكى از امويان به نام عبد الرحمن بن اشعث كندى در جنگ دير الجماجم از حاميان و ياران او بود كه داعيه خلافت داشت و عليه عبدالملك بن مروان خليفه وقت اموى شوريد و عبد الملك حجاج بن يوسف ثقفى را به سوى او روانه كرد. درباره حضور كميل در جنگ دير الجماجم يا فتنه ابن اشعث در تاريخ طبرى ج ٦ ص ٣٥٠ آمده است لينك كتاب تاريخ طبرى در سايت مكتبة الشامله.

مطلبى ديگر درباره قيام و شورش ابن اشعث عليه عبدالملك بن مروان به قصد خلع او و بيعت طلبيدن براى رسيدن به خلافت:

متن عربى روايت فوق كه در منابع ديگر آمده است: (فتنة بن الأشعث): …ثم سار ابن الأشعث بالجنود الذين معه مقبلا من سجستان إلى الحجاج ليقاتله ويأخذ منه العراق، فلما توسطوا الطريق قالوا: إن خلعنا للحجاج خلع لابن مروان فخلعوهما وجددوا البيعة لابن الأشعث فبايعهم على كتاب الله وسنة رسوله وخلع أئمة الضلالة وجهاد الملحدين، فإذا قالوا: نعم بايعهم. فلما بلغ الحجاج ما صنعوا من خلعه وخلع ابن مروان، كتب إلى عبد الملك يعلمه بذلك ويستعجله في بعثه الجنود إليه

منابع:

البداية و النهاية الجزء التاسع , در ويكى مصدر البداية_والنهاية/الجزء_التاسع/فتنة_بن_الأشعث لينك كتاب البداية در اسلام وب.

پس اين ادعا كه شيعيان سعى ميكنند دليل پيوستن او به على را محبت على بدانند كذب محض است وگرنه علت حضور او در سپاه يكى از مدعيان خلافت اموى كه به اعتقاد ائمه شيعيان، شجره ملعونه هستند چه توجيهى ميتواند داشته باشد غير از سودجوئى براى كسب قدرت؟؟
از ديگر اقدامات و نمونه بارز زياده خواهيهاى او قيام بر ضد سعيد بن عاص والى كوفه است كه توسط عثمان به حكومت گماشته شده بود كه باعث دستگيرى كميل شد و به دليل زياده خواهى مورد ضرب و شتم قرار گرفت

منبع: تاريخ طبري ج ٤ ص ٣١٧ و ٣١٨

فعاليتهاى او عليه عثمان و حاكم گماشته او يعنى سعيد بن عاص باعث شد تا سعيد نامه اى شكايت آميز به عثمان بنويسد و از او بخواهد تا كميل و بعضى از دوستانش را تبعيد كنند اما او حتى در شام به فعاليت خود عليه عثمان ادامه داد.

منبع: تاريخ طبرى ج ٤ ص ٣٢٦

و اما ازنكات مهم زندگى كميل كه نام او را برجسته ميكند، مشاركت و نقش او در قتل عثمان بن عفان خليفه سوم ميباشد، به طورى كه اكثر علماى اسلامى در كتابهايشان به آن اشاره كرده اند.
بعنوان مثال ابن تيميه حرانى از علماى بسيار نامدار اهل سنت با نتيجه گيرى از روايات معتبر در كتاب تاريخ طبرى ميگويد كه كميل اراده ترور عثمان بن عفان را داشت.

متن عربى از كتاب منهاج السنة تاليف ابن تيميه ج ٨ ص ١٣٣ در باره ترور عثمان توسط كميل بن زياد: نَقَلَهُ الْأُسْتَاذُ الْخَطِيبُ عَنْ تَارِيخِ الطَّبَرِيِّ مِنْ أَخْبَارِ كُمَيْلِ بْنِ زِيَادٍ وَأَنَّهُ كَانَ مِمَّنْ قِيلَ عَنْهُ: إِنَّهُ أَرَادَ أَنْ يَغْتَالَ عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَ

لينك آنلاين اين صفحه از كتاب

جمله اى كه از كتاب تاريخ طبرى در اين مورد آمده و ابن تيميه به آن اشاره كرده:

متن عربى: لقد اجتمع بالكوفة نفر، فِيهِمُ الأَشْتَر وزَيْد بن صوحان وكعب ابن ذي الحبكه وابو زينب وأبو مورع وكميل بن زياد وعمير بن ضابئ، فَقَالُوا: لا وَاللَّهِ لا يرفع رأس مَا دام عُثْمَان عَلَى الناس، فَقَالَ عمير بن ضابئ وكميل بن زياد: نحن نقتله فركبا إِلَى الْمَدِينَةِ

ترجمه: در كوفه افراد زير با هم اجتماع كردند. مالك اشتر، زيد بن صوحان، كعب ابن ذى الحبكه، ابو زينب و كميل بن زياد و .. آنها ميگفتند: به والله سربلند نميشويم تا زمانى كه عثمان بر مردم حكومت ميكند، در اين ميان عمير بن ضابئ و كميل بن زياد گفتند: ما او را خواهيم كشت.

منبع: تاريخ طبري ج ٤ ص ٤٠٣

ابن كثير از مورخين بزرگ اسلام نيز ميگويد: حجاج بن يوسف، كميل بن زياد بن نهيك بن الهيثم نخعى كوفى را به قصاص خون عثمان كشت

متن عربى: كُمَيْلُ بْنُ زِيَادِ بْنِ نَهِيكِ بْنِ الْهَيْثَمِ، النَّخَعِيُّ الْكُوفِيُّ رَوَى عَنْ عُمَرَ وَعُثْمَانَ وَعَلِيٍّ وَابْنِ مَسْعُودٍ وَأَبِي هُرَيْرَةَ، وَشَهِدَ مَعَ عَلَيٍّ صِفِّينَ، وَكَانَ شُجَاعًا فَاتِكًا، وَزَاهِدًا عَابِدًا، قَتَلَهُ الْحَجَّاجُ فِي هَذِهِ السَّنَةِ، 

منبع: البداية والنهاية ، ابن كثير ج ١٢ ص ٣٣٤

التميمى مضمون همين روايت را درباره سبب قتل كميل بن زياد با كمى تفاوت در كتاب خويش المحن آورده است:

خلاصه متن عربىفَلَمَّا جَاءَ أَعْرَابِيٌّ مِنْ بَنِي تَمِيمٍ نَهِضْتَ إِلَى مِنْبِر الْمُسْلِمِينَ لَيْسَ بك إِقْعَادٌ فَزَعَمْتَ أَنَّ شَرَّ شَيْئَيْنِ فِي قُرَيْشٍ وَثَقِيف الْحكمَيْنِ الْحَكَمُ بْنُ أَبِي الْعَاصِ وَالْحَكَمُ بْنُ أَبِي عَقِيلٍ ثُمَّ نَظَرَ إِلَى يَزِيدَ بْنِ هُبَيْرَةَ الْمُحَارِبِيِّ وَهُوَ عَلَى أَهْلِ دِمَشْقَ الَّذِينَ كَانُوا بِالْعِرَاقِ فَقَالَ هَذَا أَحَدُ قَتَلَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ رَحِمَهُ اللَّهُ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ فَقَدَّمَهُ يَزِيدُ بْنُ هُبَيْرَةَ فَضَرَبَ عُنُقَهُ

خلاصه ترجمه: حجاج بن يوسف به جرم مشاركت در قتل عثمان گردن كميل بن زياد را زد

منبع: المحن التميمي ج ١ ص ٢٢٩ لينك كتاب المحن در مكتبة الشاملة 

ولى على بن ابيطالب نه تنها از نقش كميل در قتل عثمان سخنى به ميان نياورد بلكه پس از رسيدن به خلافت او را به حكومت شهر هيت گماشت و بدليل همين اقدام او بود كه گمانه ها را بر ضد خود برانگيخت و انگشت اتهام مشاركت در قتل عثمان بن عفان را به سوى خود نشانه رفت و اين نيز دليل ديگرى بر عدم كياست و دانش سياسى است كه به قبلا به آن اشاره كرده بودم.
شيخ مفيد از علماى نامدار قرن پنجم شيعه ميگويد كه قتل كميل طى تعقيب و گريز انجام گرفت و چون كميل از دست حجاج فرار كرد و حجاج او را نيافت مستمرى اقوام او را قطع كرد و كميل در نهايت مجبور شد خود را تسليم كند.

متن عربي: لمّا وُلِّيَ الحَجّاجُ طلبَ كُمَيْلَ بنَ زياد فهربَ منه ، فحرمَ قومه عطاءهم ، فلمّا رأى كُمَيْل ذلكَ قالَ : أنا شيخٌ كبيرٌ قد نَفِدَ عُمري ، لا ينبغي أن أحرِمَ قومي عطيّاتِهم ، فخرجَ فدفعَ بيدِه إِلى الحَجّاجِ ، فلمّا رآه قالَ له : لقد كنتُ أُحِبُّ أن أجِدَ عليكَ سبيلاً ، فقالَ له كُمَيْل : لا تَصْرِفْ عليَّ أنيابكَ ولا تَهَدَّمْ عليّ فواللهِ ما بقيَ من عُمري إِلاّ مثلُ كَواسِلِ الغُبارِ ، فاقض ما انتَ قاضٍ فإِنّ الموعدَ الله وبعدَ القتلِ الحساب ، ولقد خَبّرَني أَميرُ المؤمنينَ عليُّ بنُ أبي طالبٍ أنّكَ قاتِلي ؛ قالَ : فقالَ له الحجّاجُ : الحجّةُ عليكَ إذنْ ، فقالَ كُمَيْل : ذاكَ إن كانَ القَضاءُ إليكَ ، قالَ : بلى قد كنتَ فيمنْ قتلَ عُثْمانَ بنَ عَفّان ، اضرِبوا عُنقَه ، فضُربَتْ عُنقه وهذا ـ أيضاً ـ خَبَرٌ رواه نَقَلةً ـ العامّةِ عن ثِقاتِهم ، وشارَكَهم في نقلِه الخاصّةُ ، ومَضمونُه من بابِ ما ذكرناه منَ المعجزاتِ والبراهينِ البيِّناتِ.

منبع: كتاب الإرشاد ، الشيخ المفيد ج ١ ص ٣٢٧ لينك صفحه آنلاين اين كتاب:

ترجمه: شيخ مفيد، ماجراي قتل كميل را چنين آورده است:
چون حجاج بن یوسف فرماندار كوفه شد، در پي كميل برآمد. كميل گريخت و پنهان شد. حجاج كه اين خبر را شنيد، حقوق فاميل و قبيله كميل را از بيت المال قطع نمود.
وقتي كميل از جريان مطلع شد، با خود گفت: من پيري سالخورده هستم و عمرم بسر آمده است؛ روا نیست كه به خاطر من حقوق قبيله‌ام قطع گردد. پس، از مخفيگاه خود بيرون آمده، وارد كوفه شد و خود را تسليم حجاج نمود.
هنگامي كه حجاج او را ديد، گفت: بسيار دوست داشتم تو را بيابم! كميل گفت: آوازت را بر من درشت نكن و مرا به مرگ تهديد منما! به خدا سوگند كه از عمرم چيزي باقي نمانده جز مانند باقي مانده غبار.
هر چه مي‌خواهي درباره من انجام بده، فان الموعدلله؛ زيرا وعدگاه ما نزد خداست و بعد از كشتن، حساب در كار است. و همانا اميرمؤمنان عليه السلام به من خبر داده كه تو قاتل من هستي!
حجاج گفت: پس حجت بر تو تمام است! كميل گفت: اين در صورتي است كه قضا و قدر به دست تو باشد! حجاج گفت: آري، به دست من است. تو در زمره قاتلان عثمان بن عفان هستي! سپس به مأمورانش اشاره كرد: بزنيد گردنش را…!
شيخ مفيد در پايان اين ماجرا مي‌نويسد: اين روايتى است كه راويان عامه(اهل سنت) از راستگويان خود نقل كرده‌اند و شيعيان نيز در نقل با آن‌ها شريكند، كه مضمون آن از معجزات علي و جزء براهين و بينات دانش‌هاى غيبى امام علي است.
با استناد به اين مطالب در مى يابيم كه كميل ابن زياد نه تنها عشق و علاقه اى به على و اولاد على نداشت بلكه شخصى بسيار غير منتظره و سودجو بود كه از هر فرصتى براى بدست آوردن مال و مقال استفاده ميكرد.

حال در اينجا دعاى معروفى كه به او منتسب كرده اند را مورد بررسى قرار ميدهيم.

درمورد دعاى كميل كه از آن به عنوان دعاى خضر نيز نام برده اند در منابع شيعه مطالبى آمده است كهبه برخى از آنها ميپردازيم.
يكى از علماى معاصر شيعه به نام شيخ حيدر محند كامل حب الله، عالم شيعى لبنانى در سايت رسمى خود، در پاسخ به سؤالى كه از او پرسيده ميشود كه آيا دعاى كميل ثابت شده است يا خير، انتساب چنين دعائى را به كميل به طريق علمى مردود و ثابت نشده ميداند و ميگويد: فهذا الدعاء لم يثبت بطريقة علميّة صحيحة، فلا يُعلم مصدره ولا سنده!
ترجمه: اين دعا به طريقه علمى و صحيح ثابت نشده است و كسى سند و منبعش را نميشناسد.
ايشان در همين خصوص، مصادر مختلفى مانند كتاب مصباح المجتهد شيخ طوسى و إقبال الأعمال سيد ابن طاووس را مورد نقد قرار ميدهد:
ابتدا نظر شيخ طوسى را رد ميكند و ميگويد مشخص نيست شيخ طوسى از كجا اين نتيجه برايش حاصل شده كه اين دعا منتسب به كميل بن زياد است و ذكر هم نكرده كه از چه طريقى اين دعا را به كميل نسبت داده است نه در كتاب مصباح مجتهد خود و نه ساير كتبش مانند تهذيب و استبصار وفهرست و نه در جاى ديگر كه ما بتوانيم آنرا تصحيح سندى كنيم

 متن عربى: 

المصدر الأوّل: وهو الأقدم والأهم، عنيت مصباح المتهجّد للشيخ الطوسي (460هـ)، فقد قال الشيخ: (دعاءٌ آخر، وهو دعاء الخضر عليه السلام: روي أنّ كميل بن زياد النخعي رأى أمير المؤمنين عليه السلام ساجداً يدعو بهذا الدعاء في ليلة النصف من شعبان

خلاصه ترجمه: شيخ طوسى ميگويد اين دعاى خضر است و روايت شده كه كميل بن زياد امام على را در حال سجده ديد كه اين دعا را در نيمه شعبان ميخواند.

وفي هذا المصدر ـ كما رأينا ـ لا يُعرف من أين حصل الشيخ الطوسي على هذا الدعاء، وتفصله عن عصر علي وكميل حوالي أربعة قرون، فلا سند ولا مصدر ولا تحديد لطريقة الحصول على هذا الدعاء، والطوسي لم يذكر أيّ طريق له إلى كميل بن زياد لا في كتاب المصباح ولا في مشيخة التهذيب والاستبصار ولا في الفهرست ولا في أيّ موضعٍ آخر من كتبه حتى نطبّق نظريّة التعويض السندي هنا لتصحيح الحديث!

ترجمه: (در ادامه روايت مينويسد) همانطور كه ديديد كسى نميداند كه شيخ طوسى از كجا به اين دعا دست پيدا كرده در حالى كه بين او و زمان امام على ٤٠٠ سال فاصله است و حتى ذكر نكرده است كه سند و منبع و مصدر اين دعا كيست و در هيچكدام از كتابهايش به آن اشاره نكرده است.

و درباره نظر سيد ابن طاووس ميگويد: واضح است كه او نيز همان حديثى را نقل كرده كه ما در ركتاب مصباح المجتهد طوسى ديديم و مطلبى تازه نيست
لازم به ذكر است كه سيد ابن طاووس اين دعا را به نقل از شيخ طوسى در كتاب، إقبال الأعمال ج ٣ صفحات ٣٣١-٣٣٨ ذكر كرده است)
متن عربى ادعاى ايشان در مورد سيد بن طاووس: ومن الواضح هنا أنّ ابن طاووس ينقل الحديث الذي رأيناه عند الطوسي في المصباح، فليس هناك من جديد، لكنّه يعود ويذكر لنا أنّه رأى روايةً أخرى في هذا الصدد يذكرها لنا ويسوق بعدها الدعاء، دون أن يبيّن لنا أين رأى تلك الرواية الأخرى، فلا يذكر المصدر ولا السند ولا أيّ معلومات حول الموضوع، رغم أنّه تفصله ستة قرون عن عصر الإمام علي وكميل بن زياد.

منبع: الموقع الرسمي للشيخ حيدر حب الله لينك صفحه آنلاين گفته هاى بالا:

در برخى منابع تاريخى نيز از دست داشتن كميل ابن زياد در كشتار ايرانيان و حمله به مناطقى از ايران ياد شده است كه در صحت آنها نميتوان شك كرد زيرا امام على در زمان خلافتش چندين بار به قيام و شورش ايرانيان هجوم برده و براى سركوبى آنها لشكرهايى فرستاد كه با شديدترين وجهى دست به قتل و كشتار و تجاوز ايرانيان ميزدند كه حمله به سيستان و گرگان و استخر نمونه هائى ازين دست است.
امام ايرانيان از دنيا بى خبر با استناد به خزعبلات ملاهاى گنبدپرست اين جنايتكار فرصت طلب و اين دعاى من درآوردى را تكريم ميكنند.
عاقبت مردمى كه از مطالعه بيزارند و به آخوند احترام ميگذارند بهتر از اين نخواهد شد.