در تمامى منابع تاريخى شيعه و سنى، ازدواج عمر كهنسال با دختر خردسال على، ام كلثوم، ثبت شده است. هرچند كه شيعيان با تحريف تاريخ و حتى دست بردن در كتب خودشان سعى دارند اين داستان را دروغ جلوه دهند، ولى مدارك اثبات اين داستان آنقدر زياد است كه به اين راحتيها نميشود انرا از تاريخ محو كرد.
نكته قابل توجه در اين داستان، نحوه خواستگارى عمر از اين دختر خردسال و برخورد على با اين موضوع است كه هم عقب افتادگى و توحش اين قوم را ميرساند و هم ارزش زن در اين جامعه اسلامى نوپا، كه زن حتى در رده يك حيوان برايشان ارزشى نداشته.
به اصل روايات ميپردازيم و قضاوت را بر عهده خوانندگان محترم.
متن عربى روايت اول:
فقام على فأمر بابنته من فاطمة فزينت ثم بعث بها إلى أمير المؤمنين عمر فلما رآها قام إليها فأخذ بساقها وقال قولي لأبيك قد رضيت قد رضيت قد رضيت فلما جاءت الجارية إلى أبيها قال لها ما قال لك أمير المؤمنين قالت دعاني وقبلني فلما قمت اخذ بساقي وقال قولي لأبيك قد رضيت فأنكحها إياه.
ترجمه: على دخترش را آرايش كرد و نزد عمر فرستاد، عمر هنگامى كه او را ديد، به سوى او آمد و ساق پاى او را گرفت و به او گفت: به پدرت بگو، راضى شدم، راضى شدم، راضى شدم. و امّ كلثوم نزد پدرش آمد، امام از او پرسيد: عمر به تو چه گفت: امّ كلثوم عرض كرد: مرا صدا زد، و بوسيد!، هنگامى كه بلند شدم، ساق پايم را گرفت و گفت: از جانب من به پدرت بگو، راضى شدم.
منبع:
البغدادي، أحمد بن علي أبو بكر الخطيب (متوفاي۴۶۳هـ)، تاريخ بغداد، ج ۶، ص ۱۸۲، ناشر: دار الكتب العلمية – بيروت.
_____________________
متن عربى روايت دوم:
عن مُحَمَّدِ بن عَلِيِّ بن الْحَنَفِيَّةِ أَنَّ عُمَرَ خَطَبَ إلَى عَلِيٍّ ابْنَتَهُ أُمَّ كُلْثُومٍ فذكر له صِغَرَهَا فقال أَبْعَثُ بها إلَيْك فَإِنْ رَضِيت فَهِيَ امْرَأَتُك فَأَرْسَلَ بها إلَيْهِ فَكَشَفَ عن سَاقِهَا فقالت لَوْلَا أَنَّك أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ لَصَكَكْت عَيْنَك وَهَذَا يُشْكَلُ على من قال إنَّهُ لَا يَنْظُرُ غير الْوَجْهِ وَالْكَفَّيْنِ.
ترجمه: از محمد بن على روايت شده است كه عمر امّ كلثوم را از على خواستگارى كرد، امام خردسال بودن او را يادآورى كرد. امام على فرمود: من امّ كلثوم را به نزد تو مىفرستم، اگر خوشت آمد، او را به همسرى خود انتخاب كن. امام على، امّ كلثوم را نزد عمر فرستاد، عمر ساق پاى امّ كلثوم را برهنه كرد! امّ كلثوم فرمود: اگر خليفه نبودى چشمت را كور مىكردم!
منابع:
١) الصنعاني، أبو بكر عبد الرزاق بن همام (متوفاي۲۱۱هـ)، المصنف، ج ۶، ص ۱۶۳، ح۱۰۳۵۲، تحقيق حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: المكتب الإسلامي – بيروت، الطبعة: الثانية، ۱۴۰۳هـ؛
٢) الخراساني، سعيد بن منصور (متوفاي۲۲۷هـ)، سنن سعيد بن منصور، ج ۱، ص ۱۷۳، ح۱۰۱۱، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي، ناشر: الدار السلفية – الهند، الطبعة: الأولى، ۱۴۰۳هـ ـ ۱۹۸۲م .
٣) القرطبي، يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر (متوفاي۴۶۳ هـ)، الاستيعاب في معرفة الأصحاب، ج ۴، ص ۱۹۵۵، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل – بيروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۲هـ.
٤) الانصاري التلمساني، محمد بن أبي بكر المعروف بالبري (متوفاي۶۴۴هـ) الجوهرة في نسب النبي وأصحابه العشرة، ج ۱، ص ۲۶۰؛
٥) ابن قدامة المقدسي، بد الرحمن بن محمد (متوفاي۶۸۲هـ)، الشرح الكبير، ج ۷، ص ۳۴۳؛
٦) العسقلاني الشافعي، أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل (متوفاي۸۵۲هـ) تلخيص الحبير في أحاديث الرافعي الكبير، ج ۳، ص ۱۴۷، تحقيق السيد عبدالله هاشم اليماني المدني، ناشر: – المدينة المنورة – ۱۳۸۴هـ – ۱۹۶۴م؛
٧) الإصابة في تمييز الصحابة، ج ۸، ص ۲۹۳، تحقيق: علي محمد البجاوي، ناشر: دار الجيل – بيروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۲ – ۱۹۹۲؛
٨) السيوطي، جلال الدين عبد الرحمن بن أبي بكر (متوفاي۹۱۱هـ)، جامع الاحاديث (الجامع الصغير وزوائده والجامع الكبير)، ج ۱۴، ص ۲۶۵؛
٩) الشوكاني، محمد بن علي بن محمد (متوفاي ۱۲۵۵هـ)، نيل الأوطار من أحاديث سيد الأخيار شرح منتقى الأخبار، ج ۶، ص ۲۴۰، ناشر: دار الجيل، بيروت – ۱۹۷۳.
_____________________
متن عربى روايت سوم:
قال عمر لعلي: زوجنيها أبا حسن، فإني أرصُدُ من كرامتها مالا يرصد أحد، قال: فأنا أبعثها إليك، فإن رضيتها، فقد زَوَّجْتُكها، يعتل بصغرها، قال: فبعثها إليه ببُرْدٍ، وقال لها: قولي له: هذا البرد الذي قلت لك، فقالت له ذلك. فقال: قولي له: قد رضيت رضي الله عنك، ووضع يده على ساقها، فكشفها، فقالت: أتفعل هذا؟ لولا أنك أمير المؤمنين، لكسرت أنفك، ثم مضت إلى أبيها، فأخبرته وقالت: بعثتني إلى شيخ سوء!.
ترجمه: عمر به على گفت: امّ كلثوم را به همسرى من در بياور، من مىخواهم به وسيله اين ازدواج به كرامتى برسم كه احدى نرسيده است. امام گفت: من او را نزد تو مىفرستم، اگر رضايتش را جلب كردى، او را به عقدت درمىآورم ـ گر چه امّ كلثوم به خاطر خردسال بودن بهانه آورد ـ امام امّ كلثوم را به همراه پارچهاى نزد عمر فرستاد و به او گفت: از جانب من به عمر بگو، اين پارچهاى است كه به تو گفته بودم، امّ كلثوم نيز سخن امام را به عمر رساند. عمر گفت: به پدرت از جانب من بگو، من راضى شدم خدا از تو راضى باشد. سپس عمر دستش را بر ساق امّ كلثوم نهاد و آن را برهنه كرد. امّ كلثوم گفت: چرا چنين مىكنى؟ اگر خليفه نبودى، دماغت را مىشكستم. سپس نزد پدرش رفت و او را از عمل عمر خبردار كرد و گفت: مرا به نزد پير مرد بدى فرستادى.
منابع:
١) الزبيري، أبو عبد الله المصعب بن عبد الله بن المصعب (متوفاي۲۳۶هـ)، نسب قريش، ج ۱۰، ص ۳۴۹، ناشر: دار المعارف تحقيق: ليفي بروفسال، القاهرة؛
٢) ابن عساكر الدمشقي الشافعي، أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله،(متوفاي۵۷۱هـ)، تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل، ج ۱۹، ص ۴۸۳، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ناشر: دار الفكر – بيروت – ۱۹۹۵؛
٣) ابن الجوزي، أبو الفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد (متوفاي ۵۹۷ هـ)، المنتظم في تاريخ الملوك والأمم، ج ۴، ص ۲۳۷، ناشر: دار صادر – بيروت، الطبعة: الأولى، ۱۳۵۸؛
٤) ابن حمدون، محمد بن الحسن بن محمد بن علي (متوفاي۶۰۸هـ)، التذكرة الحمدونية، ج ۹، ص ۳۰۹، تحقيق: إحسان عباس، بكر عباس، ناشر: دار صادر – بيروت،، الطبعة: الأولى، ۱۹۹۶م؛
٥) الجزري، عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد (متوفاي۶۳۰هـ)، أسد الغابة في معرفة الصحابة، ج ۷، ص ۴۲۵، تحقيق عادل أحمد الرفاعي، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت / لبنان، الطبعة: الأولى، ۱۴۱۷ هـ – ۱۹۹۶ م؛
٦) الذهبي، شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان، (متوفاي۷۴۸هـ)، تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام، ج ۴، ص ۱۳۸، تحقيق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الكتاب العربي – لبنان/ بيروت، الطبعة: الأولى، ۱۴۰۷هـ – ۱۹۸۷م؛
٧) سير أعلام النبلاء، ج ۳، ص ۵۰۱، تحقيق: شعيب الأرناؤوط، محمد نعيم العرقسوسي، ناشر: مؤسسة الرسالة – بيروت، الطبعة: التاسعة، ۱۴۱۳هـ؛
٨) الصفدي، صلاح الدين خليل بن أيبك (متوفاي۷۶۴هـ)، الوافي بالوفيات، ج ۲۴، ص ۲۷۲، تحقيق أحمد الأرناؤوط وتركي مصطفى، ناشر: دار إحياء التراث – بيروت – ۱۴۲۰هـ- ۲۰۰۰م؛
٩) العيني، بدر الدين محمود بن أحمد (متوفاي ۸۵۵هـ)، عمدة القاري شرح صحيح البخاري، ج ۱۴، ص ۱۶۸، ناشر: دار إحياء التراث العربي – بيروت؛
١٠) الصفوري، عبد الرحمن بن عبد السلام بن عبد الرحمن بن عثمان (متوفاي۸۹۴ هـ)، نزهة المجالس ومنتخب النفائس، ج ۲، ص ۴۳۸، تحقيق: عبد الرحيم مارديني، ناشر: دار المحبة – دار آية – بيروت – دمشق – ۲۰۰۱ / ۲۰۰۲م.
افراد زير از علماى شيعه هستند كه در مورد ازدواج دختر خردسال على، و خليفه دوم عمر، مطلب نوشته اند و آنرا تأييد كرده اند.
۱. الکلینی فی الکافی فی الفروع (۱۱۵/۶)،
۲. الطوسی فی تھذیب الأحکام (باب عدد النساء ۱۴۸/۸) وفی (۳۸۰/۲)، وفی کتابه الاستبصار (۳۵۶/۳)،
۳. المازندارانی فی مناقب آل أبی طالب، (۱۶۲/۳)،
۴. حرالعاملی فی مسالک الأفھام، (۱/کتاب النکاح)،
۵. مرتضی علم الھدی فی الشافی، (ص ۱۱۶)، وابن
۶. أبی الحدید فی شرح نھج البلاغة، (۱۲۴/۳)،
۷. الأردبیلی فی حدیقة الشیعة، (ص ۲۷۷)،
۸. الشوشتری فی مجالس المؤمنین. (ص۷۶، ۸۲)،
۹. المجلسی فی بحار الأنوار، (ص۶۲۱).
۱۰. و برای اطلاع بیشتر به رساله: “زواج عمر بن الخطاب من أم کلثوم بنت علی بن أبی طالب ـ حقیقة لا افتراء” از أبی معاذ الإسماعیلی مراجعه کنید.]
*به قسمتهایی که به رنگ قرمز نشانه گذاری شده دقت بفرمایید. عمر جزو اولین مسلمانان و از یاران نزدیک محمد بود, سر زدن چنین رفتاری از نزدیکترین یاران محمد چه پیامی را میتواند برساند ؟
کل ماجرا ساخته آل سفیانی است .دختر خوانده حضرت علی هرگز با عمر ازدواج نکرد.
دوست عزیز
ام کلثوم دختر علی بود و تمامی علمای شیعه آنرا ذکر کرده اند. اگر لازم باشد تمامی منابع را خدمت شما مینویسم.
لطفا کمی تحقیق و مطالعه بفرمایید.
مغز انسان برای پرورش یافتن در کله انسان قرار دارد و نه برای تقدیم به آخوند…..