در موارد بسیاری در قرآن بجای استدلال منطقی و ارائه ی معجزه برای هدایت، از مغالطه حمله شخصی و اتهام به طرف مقابل استفاده میشود و منکران و منتقدان قرآن را پست، فاسق، ظالم، کافر، دروغگو و… می خواند.
به عنوان مثال:
وَكَذَٰلِكَ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ فَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يُؤْمِنُونَ بِهِ وَمِنْ هَٰؤُلَاءِ مَن يُؤْمِنُ بِهِ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا الْكَافِرُونَ (عنکبوت ۴۷)
فقط کافران آیات ما را انکار میکنند.
وَإِذَا غَشِيَهُم مَّوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُم مُّقْتَصِدٌ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ(لقمان ۳۲)
ﺁﻳﺎﺕ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺟﺰ ﻫﺮ دغلکار، ﺧﺎﺋﻦ ﻭ ﻛﻔﺮ ﭘﻴﺸﻪ ﺍﻯ ﺍﻧﻜﺎﺭ ﻧﻤﻰ ﻛﻨﺪ.
وَلَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَيْكَ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ وَمَا يَكْفُرُ بِهَا إِلَّا الْفَاسِقُونَ(بقره ۹۹)
فقط افراد فاسق (زشتکار) به آیات ما کفر می ورزند.
وَيْلٌ يَوْمَئِذٍ لِّلْمُكَذِّبِي
الَّذِينَ يُكَذِّبُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ
وَمَا يُكَذِّبُ بِهِ إِلَّا كُلُّ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ(مطففین ۱۰ تا ۱۲)
وای بر تکذیب کنندگان؛ در روز قیامت آنان که روز جزا را دروغ میپندارند. و جز هرتجاوزپیشه گناهکاری آن را به دروغ نمیگیرد.
وَمَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي يَنْعِقُ بِمَا لَا يَسْمَعُ إِلَّا دُعَاءً وَنِدَاءً صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لَا يَعْقِلُونَ(بقره ۱۷۱)
و مثل کافران چون مثل کسی است که حیوانی را که جز صدا و ندایی نمیشنود، بانگ می زند. کرند، لالند، کورند و تعقل نمیکنند.
إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِندَ اللَّهِ الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ (انفال ۵۵)
بی تردید بدترین حیوانات نزد خدا، کسانی اند که کفر ورزیده و ایمان نمی آورند.
آیا واقعا همه ی ۶ میلیارد جمعیت غیرمسلمان کره ی زمین، فاسق، پست تر از همه ی حیوانات، دروغگو، دغلکار و بی عقل هستند؟
آیا این روش می تواند روش خدا برای دعوت به خداپرستی باشد؟ یا روش انسان ضعیفی است که ضعف خود را با تحقیر طرف مقابل می پوشاند ؟
این یک روش مشهور مغالطه است که وقتی فردی نمی تواند بوسیله استدلال نظرش را اثبات کند به تحقیر و سرکوب طرف مقابل می پردازد تا ذهن شنونده را از ضعف خویش منحرف کند و به شنونده بقبولاند که طرف مقابل، فرد با ارزشی نیست تا سخن با ارزشی داشته باشد. این مغالطه در بین افراد کم سواد بسیار رایج است.
قرآن کتابی گردآوری شده توسط یک ذهن بشری است که در دوره ای از تاریخ بشریت در حال در جا زدن است که حتی نتوانسته به خوبی خدای خیالی خود را هم تصور کند.
سوالات زیادی در برابر این خدای خیالی که تنها در قرآن با مخلوقاتش حرف زده و به جای ارتباط مستقیم با بندگانش از واسطه ای به نام پیامبر استفاده کرده و خودش را هم پنهان نموده است وجود دارد. خدایی که حالا با توجه به بلوغ بشریت و سوالات و نیازهای معرفتی بسیار بیشتری که بشر امروزه در مقایسه با بشر اولیه در ۱۴ قرن پیش با آن روبروست نه تنها باید فعالتر از قبل باشد بلکه باید پیامهایی عمیق تر و غنی تر را با توجه به تحول معرفتی و غنای فکری رخداده برای بشر امروزی داشته باشد. این الله با توجه به افزایش ظرفیتهای معرفت شناختی مخلوقات امروزیش باید به ظهور و بروز بیشتری دست بزند و نیازمندی های بسیار پیچیده تر و عمیق تر بشر امروز ر ا به شکلی اساسی و غیر مبهم و غیر قابل انکار پاسخگو باشد.
در عوض الله پا پس کشیده و به جای افزایش ارتباط خود با بندگان روزآمد شده و معرفت محور و پرسشگر امروزیش، ما را به اسناد تاریخی ۱۴۰۰ سال پیش حوالت میدهد.
آگر الله زنده است و توان انجام کاری را دارد که موجود زنده وکیل وصی و واسطه نمی خواهد مستقیم خودش با بندگان ارتباط برقرار کرده و پیام را با توجه به ظرفیت بنده و طراحی یک راه ارتباطی مطمئن به او می رساند به گونه ای که بنده حتی تردیدی نداشته باشد که پیامی که دریافت کرده دقیقا پیام خالقش است.
اما الله به جای پاسخگویی مناسب به نیازمندی بنده امروز با پرخاشگری و در رفتاری متعارض و حق به جانب تردید در متون پر ابهام و پر تناقض و پر اعوجاج را زیر سوال می برد.
در نگاه الله کسی که امروز در یک خانواده مذهبی به دنیا می آید و کورکورانه تمامی رفتارهای مذهبی را از پدر و مادر خود می گیرد و عینا تکرار می کند فردی والا مقام و دارای احترام نزد خداست و کسی که با عقل و درایت سعی در دلالت برای یافتن سخن راست از ناراست دارد و با دیدن تناقضات حاضر به پذیرش کورکورانه نیست فردی شر و پلید و پلشت است که باید با الفاظی مانند پست، فاسق، ظالم، کافر، دروغگو و… خوانده شود.
آیا این مشکل بنده است یا طراحی الله
آیا به راستی الله کماکان خودش را خیرخواه می داند که مسیری پر ابهام و پرتناقض و غیر قابل اتکا را در مقابل عقل بشر معرفت اندیش امروزی گذاشته و در صورت عدم همراهی بنده خردگرای خود با این مسیر کاملا مبهم و بلکه ناراست خود را لایق دادن انواع تهمت ها و توهین ها و بلکه زشتی و پلشتی و حقارت این مخلوق خود می داند.
ایا به راستی خالق و طراح یک مخلوق در ناکارآمدی مخلوقش شریک نیست.
آیا سازنده و طراح اتومبیل در اشکالات فنی و ناکارآمدی اتومبیل مقصر اصلی و متهم ردیف اول نیست؟
آیا در صورت ثمکر ندادن محصولات زراعی کشاورز و باغبان هیچ مسئولیتی نسبت به به ثمر نشنستن محصولات زراعی خود ندارد؟
آیا یک پزشک و جراح هیچ مسئولیتی در تشدید بیماری و یا بهبودی بیمار خود ندارد؟ آیا همیشه تنها در صورت درمان بیمار این پزشک است که باعث درمان و بهبودی است اما اگر حال بیمار رو به وخامت گذاشت این دیگر تنها متوجه بیمار است و پزشک زیر سوال نیست.
چه برسد به خالق که اصلا با پزشک و کشاورز و .. قابل مقایسه نیست
چگونه مخلوق با وجود تناقضات بی شمار در متونی تاریخی مانند قرآن و احادیث و روایات باید چشم و عقل خود را کور کند و به تبعیت کورکورانه از اوهامات و مبهمات تاریخی دست بزند تا بنده خوب و مومن به حساب بیاید.
با این تفسیر با دیدن تناقضات در دین شینتو و یا بودا و یا هر دینی طرفداران باید به شکل کورکورانه به تقلید از دین اجدادی خود بروند تا خالق از آنها راضی باشد و این وسط خالق فقط خالق همه خوبیها و زیبایی هاست و مخلوق مسئول تمام ناملایمات و کژیها و کاستی هاست.
سخن آخر این که خردورزی پیروز محتوم بر نادانی و جهل است.